ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 44

نمی تونستم باور کنم ... نه .. نه .. نوید این تو نبودی و نیستی که این پیرزنه داره در موردش حرف می زنه . تو فرشته منی فرشته نجات منی . تو هستی منی تو زندگی منی . نه خدایا نمی تونم باور کنم .-آره خانوم جان فقط یه چند وقتی بود که خدیجه خانوم می گفت پسرش یه  جای خوب کار گرفته ووضعشون بهتر شده .. من که باورم نمی شد . فکر کنم یه جای خوب گیر آورده بود و می رفت دزدی -خانم خواهش می کنم در مورد چیزی که اطلاع نداری حرف نزن وگرنه بقیه حرفاتم قبول نمی کنم . فقط یادت باشه این یه سالی رو پیش پدر من کار می کرده . اهل هیچی نبوده . یک قرون هم دزدی نکرده . پاک بوده . شاید تو از یکی دیگه داری حرف می زنی . حس می کردم که حرفاش در مورد گذشته نوید درسته . پس واسه چی از من چیزی نزد ؟/؟واسه چی خونه مونو خالی نکرد ؟/؟واسه چی با من رو راست بود ؟/؟حتما دوستم داشت دیگه . نوید من باورم نمیشه . تو یه دزد بودی ؟/؟یه کسی که همه از دستت عاصی بودند ؟/؟همه باهات بد بودند و وقتی که تو محل نبودی و گوشه زندان بودی یه نفسی به راحتی می کشیدند ؟/؟رفتم اداره پلیس و آگاهی .. می دونستم شاید به این سادگیها اطلاعاتی بهم ندن . ولی وقتی اسمشو آوردم یکی دو نفرشون بهم گفتن که خانوم یه مدتی رو از شرش راحت بودیم حالا بازم شروع کرده ؟/؟یه لحظه به فکرم رسید که از نوید خودم شکایت کنم و بگم کیفمو زده و یه جوری اونو گیر بندازم تا این جوری بتونم پیداش کنم . ولی نمی دونم دلم چرا رضا نداد . آخه آدم چطور می تونه این قدر بیرحم باشه که حتی به قیمت رنجوندن عشقش بخواد اونو به دست بیاره . درسته که من یه زنم ولی نمی تونم نامرد باشم وبا نامردی به اونچه که می خوام برسم . شاید اون دیگه اصلا دوستم نداشته باشه ومنو نخواد . شاید آبرومو پیش همه ببره . شاید دوباره رفته پی دزدی و ثروت حرام . آخه این اواخر به نعیم و دارایی اون و بنزش حسودیش می شد . من که ازش این چیزا رو نخواسته بودم  . نوید نمی دونم کجایی و چیکار می کنی ؟/؟من دوستت دارم . عاشقتم . ازت هیچی نمیخوام . با تو تو خرابه ها زندگی می کنم . با نداشتیهات می سازم . اگه غرورت بهت اجازه نمیده از بابام هم کمک نمی گیرم . اگه دوستم داری اگه این نوشته هامو می خونی اگه بازم یه ذره تو دلت رحم و عطوفت وجود داره بر گرد . من درکت می کنم . می دونم گاهی وقتا آدم به درجه ای از عصیان می رسه که چاره ای نداره تا واسه رسیدن به هدفش اون کاری رو که میخواد انجام بده می دونم تو هم دوست نداشتی دزد باشی . نمی دونم الان چیکار می کنی . دوباره رفتی به کار گذشته ات ادامه میدی ؟/؟من ازت ماشین نمیخوام خونه نمیخوام حتی این گردنبندو که واسم خریدی مید مش به تو تا بفروشیش . میریم تو بیابون . تو کوه و دشت و جنگل . میریم مث آدمای اولیه زندگی می کنیم  . این جا سر زمین نعمتهاست . می تونیم علفای کنار جاده ها رو بخوریم . می تونیم از آب برکه ها بخوریم . می تونیم با آغوش هم گرم شیم  . چادر بزنیم . زندگی اونقدر ها هم که فکر می کنی سخت نیست . دوستت دارم . واسه چی تنهام گذاشتی ؟/؟واسه چی رفتی ؟/؟برگرد . برام مهم نیست قبلا کی بودی و چیکار می کردی . من اون نوید این یه ساله رو می شناسم . همونی که باهام از دوست داشتن می گفت . همونی که مثل یه کوه پر غرور بود . همونی که چشم من بود و زندگی من . همونی که برام از هر پاکی پاک تر و از هر مهربونی مهربون تر بود . من اون نویدو می بینم . من اونو میخوام . خیلی از چیزا دستگیرم شده بود . ولی نباید همه اون چیزایی باشه که اتفاق افتاده بود . مسئله به این سادگیها نبود . بابا در این مورد حرفی نزده بود . بعنی اون از این موضوع با خبر بود ؟/؟اگه یه چیزی در مورد اون بهم می گفتند شاید تا این اندازه بهشون مشکوک نمی شدم ولی سکوت اونا نشون می داد که از خیلی چیزا با خبرن . خدایا من چه گناهی کردم که هیشکی با من رو راست نیست .-نادر از جریان امروز چیزی به کسی نمیگی ها . تمام نقشه هام بهم می خوره اون وقت نمی تونم کاری رو از پیش ببرم . نمی خوام با با بدونه که نوید همچین کاری کرده و یا بدونه که من می دونم ..  چون شاید اونم در جریان باشه .بالاخره یه روزی همه چی رو می فهمم . اون روزی که ندا از پیششون بره و بفهمن که دیگه دختری ندارن . اون وقته که می فهمن با من چیکار کردن . اون وقته که می فهمن داشتن یه عزیز چقدر سخته . خدایا گناه من چی بود که نوید ترکم کرد من که به اون یه تو نگفتم . من که حتی بهش نگفتم بالای چشت ابروست . فقط یه خورده که شیطنت می کرد گوشاشو می کشیدم که اینم از دوست داشتن زیادی بود .د وباره فشارم اومد پایین . زنگ زدم به یه تاکسی تلفنی با دو تا راننده . یکی با ماشین من مارو برد خونه و اون یکی اسکورت ما شده بود و دو تایی بر گشتن آژانس . چون من دیگه نمی تونستم رانندگی کنم مجبور شدم از این ترفند استفاده کنم . اون شب بیحوصله تر و در مانده تر از شبای قبل بودم ولی یه اعتماد بنفسی در من به وجود اومده بود از این که تونسته بودم یه سر نخهایی به دست بیارم . نوید نوید دیوونه چرا با من این کارو کردی . جواب خدا رو چی میخوای بدی ؟/؟هر چی فکر می کنم تو دیگه چه جور عاشقی هستی یا بودی عقلم به جایی قد نمیده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیز
امیدوارم خوب و خوش باشی داداش ببخشید چند روزی بود وقت نداشتم داستاناتو بخونم و نظر بدم البته داستانات که حرف نداره عالین
ارادتمندت فرزاد.ص

مرتضی گفت...

درود به ایرانی عزیز.
اول از همه ممنونم به خاطر تمام داستان هات.
ایرانی عزیز یه سوال دارم که خوشحال میشم با توضیح کامل جوابم رو بدی.
میخوام بدونم وقتی یه داستان بلند رو شروع میکنی از ابتدا آخر ماجرا رو میدونی؟( منظورم کل ماجرا نیست)مثلا تو این داستان از ابتدا تصمیم داشتی بخشی از قسمت ها از زبان ندا باشه؟؟
امیدوارم منظوره سوالم رو رسونده باشم.

امیر و ایرانی عزیز شاد و سربلند باشید

ناشناس گفت...

ممنون داستان ندای عشق خیلی قشنگه فقط به همین خاطر میام تو سایتتون ولی دیگه خیلی نامردیه پدرمونو در آوردید چند قسمته این داستان؟ پدرم در میاد میام تو سایتتون ولی باز به عشق این داستان فوق العاده میام لطفا زود به نتیجه برسونیدش دارم دغ میکنم به قول معروف دپرس شدم :دی حداقل خداکنه آخرش خوب تموم شه ایرانی جان لطفا به من بگو آخرش خوب تموم میشه یا نه چون اگه بدونم دیگه نمیام بخونم اینقدر مشکل دارم و حرص میخورم که نگو حالا این داستانم بد تموم شه که دیگه هیچی
در ضمن خوشحال میشم با ایرانی نویسنده این داستان ها آشنا بشم لطفا برام ایمیل بفرست تا با هم دیگه یه صحبتی داشته باشیم.
ممنون از سایت خوبتون
اینم ایمیلم:
ara.sh12@yahoo.com

ایرانی گفت...

فرزاد گلم مرتضای عزیزم و آشنای خوبم از پیام گرم همه تون ممنونم .مرتضی جان !هر داستانی ممکنه شرایط خاص خودشو داشته باشه .آخرشو همون اول تصمیم می گیرم که چه جوری بنویسم یعنی خوب تمومش کنم یا بد ..اوایل تا اواسطش هم که همون اول تو ذهنم مشخص می کنم .بین اواسط تا اواخر یه راهی می مونه که خب هر چقدر هیجان و زرق و برق در این راه بیشتر باشه شور و حال بیشتری به داستان میده .البته در بعضی موارد تصمیم گیری ها هر چند قسمت در میون انجام میشه .اگه من فقط یک یا دو داستان واسه نوشتن دم دستم بود شاید می تونستم قسمت به قسمت تا آخرشو واسه خودم یه پیش تنظیمی بکنم ولی حالا یه خورده هر دمبیلی شده .حالا حدود 6 یا 7 ماهه که یازده قسمت داستان سکسی احساسی اجتماعی به نام هر جایی نوشته ام که قصد طولانی کردنشو داشته ام و در این 7 ماهی حتی یک قسمت هم بهش اضافه نکردم .آخرشو تو ذهنم دارم واون روندی رو که قهرمان داستان باید در قسمتهای باقیمونده طی کنه ولی هنوز فرصت فکر کردن ندارم که جزئیاتشو چه جوری بنویسم مگر این که از این طرف روی داستانهای کمتری زوم کنم .از تکرار یه مسئله و اشتراک در دو یا چند داستان خوشم نمیاد ولی بعضی وقتا آدم ناچاره .مثلا در داستان هر جایی که اگه بخوام ادامه اش بدم و منتشرش کنم میشه واسه سال جدید دوست دارم در قسمتهای وسطش و دو سه قسمت از عنصر دفتر خاطرات استفاده کنم که دو تا راوی احساسشونو بیان کنن ومادره بفهمه که احساسات دخترش چه جوریه ولی هنوز نه از از دواج مادرآینده خبریه و نه از دختر دار شدنش و نه از بزرگ شدنش .ماجراهای این وسطه که باید آب و تابش بدم و به اصطلاح یه داستان سرایی ها و قلم فر ساییهایی بکنم تا به اون هسته برسم ..اتفاقا در قسمتهای بعدی ندای عشق, ندا یه دفتر خاطراتی هم جدا از این سایت بازیها داره که علتشو خود داستان بیان می کنه .اگه من اینو در هر جایی به کار ببرم میشه یه تکرار ولی ضروریه .در هر حال تصمیم گیری در مورد قسمتهای آینده همیشه رو یه روال ثابت و خاصی نیست اما هر چه باشه سعی می کنم بازی با کلمات , احساسات و عشق و خواسته های درونی انسان رو طوری بیان کنم که یه روانی و سادگی خاصی داشته باشه .یه موسیقی کلام که آ دم فکر کنه داره موج سواری می کنه .مثل یه آهنگ دلنشین که روی روان آدم اثر بذاره .البته من که اعتقادی ندارم نوشته هام این طور باشه ولی سعی من بر اینه .ندای عشق تا قسمت 85 رو نوشتم .چند قسمت دیگه تمومش می کنم و اگه عمری باقی موند سیزده بدر 91 آخرین قسمتشو منتشر می کنم .از قسمت اول شاید نمی دونستم که به یه جایی می رسم که ندا هم باید این جوری گوینده باشه ولی این که اونو بیناش کنم( یعنی کار خداست )یا قسمت آخرشو چطور تموم کنم تو ذهنم بود .شاید اگه راوی یه حالت سوم شخص داشت یا بهتر یگم خود نویسنده بود اون وقت می تونستم احساسات ندا رو طور دیگه ای بررسی کنم که خواننده متوجه اون شور و حال و عشقش بشه و در این حالت که نوید راوی بوده سایت و دفتر خاطرات به کمک اومده ...مرتضی جان سرتو درد آوردم .یه خورده طولانی شده .پاسخ به دوست آشنامو میذارم واسه پیام بعدی .موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دوست خوب آشنام آرش یا آرای عزیزم ممنونم از زحمتی که کشیدی و در این اوضاع دشوار پیام گرمتو برام فرستادی .برام مایه بسی افتخاره که با تو و همه دوستان داداش مرتضی متین گل سیزده غایب بی وفا که البته حس می کنم غیبتش موجه باشه و همه و همه ارتباطی ایمیلی داشته باشم .در هر حال یه سری مسائل و نکاتیه که باید دست به عصا راه برم و خیلی دوست دارم یه روزی شما دوست داشتنی ها رو از نزدیک ببینم .البته در پیام گفتگوی خودمانی و چند پیام دیگه مثل قر مز یا آبی و قدر قدر خدا و....از خودم و احساسات خودم گفتم .از بچگی چون به مطالعه علاقه داشته و رمانهای بسیاری بدون سانسور خوانده ام علاقه زیادی به نویسندگی پیدا کرده که اصلا با شغل من تناسبی ندارد .نویسندگی رو هم آماتوری انجام می دهم اما در مورد ندای عشق کمتر از 90 و بیشتر از 85 قسمت خواهد بود .فروردین 91 به پایان خواهد رسید .من خواننده خوبی مثل تو رو خیلی دوست دارم .اون وقت اگه بخوام آخرشو بگم میری و منو ناراحت می کنی .ببینم سیزده جان نکنه تو هم تا آخرشو رفتی و دیگه واسه همینه که به ما سر نمی زنی .آرش گلم یا آرا نمی دونم یه نقطه وسط ایمیل آدرسته که نمیدونم اسم صحیح کدومه. داستان بدی نیست آخرشو اگه بگم بی مزه میشه ولی سعی کردم هیجانشو از راز های پنهان فارسی وان هم بیشتر کنم یه چشمه اشو تا چهار پنج قسمت دیگه متوجه میشی .بعدش حالا اگه واست مشکل بود می تونی چند تا چند تا بخونی .من هفته ای چهار بار منتشرش می کنم .شنبه دوشنبه چهار شنبه و پنجشنبه ..باور می کنی منم که نویسنده این داستانم گاهی وقتا میرم تو حس خواننده و همش حرص می خورم که قسمت بعدی اون چی میشه .حالا با این حس مشترکی که داریم فکر می کنی آخرش چی میشه ؟اگه داستانهای غیر عشقی خیالی دیگه منو خونده باشی می تونی یه چیزایی حدس بزنی . داداش مرتضی و سیزده قهر کرده ما باید حدس زده باشن .توهم یه حدسی بزن .خیلی دوستت دارم آشنا جون .فراموشمون نکن .منتظر پیامهای گرم بعدیت هستم .این سایت با کلام پر مهر و محبت دوستایی مثل تو و متین جان و فرزاد خان و داداش مرتضی و سیزده فراری و همه دوستانی که فرصت نیست اسمشونو ببرم جون می گیره .صحبت بیوفایی و خداحافظی دیگه نکن .ما هنوز نمی دونیم در غم از دست دادن سیزده باید چیکار کنیم تو دیگه ولمون نکن .شاد باشی و همیشه لب خندان باز هم ممنون و سپاسگزارم از لطف و محبتت ...ایرانی

ایرانی گفت...

دوباره سلام آرش جان !فقط خواستم یه عبارت در پیام قبلی خودمو اصلاح کنم چون من خیلی به این غلط ها حساسم .هفت هشت خط مونده به آخر یه جا نوشتم داستانهای غیر عشقی خیالی که به جای اون باید می گفتم داستانهای عشقی خیالی یا داستانهای غیر سکسی خیالی .پیش میاد .روز تعطیل خوش بگذره ...ایرانی

 

ابزار وبمستر