ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 53

درد و رنج من بیشتر از این بود که نوید دوستم داشت ولی نمی دونست چگونه دوستم داشته باشه . درد و رنج من از این بود که شاید اونو بیشتر از خودم دوست داشتم . می تونستم با عذاب خودم کنار بیام ولی نمی تونستم رنج اونو تحمل کنم . البته انکار نمی کنم که دوست داشتم عکس العمل اونو بدونم که وقتی شک کنه یا به خیال خودش فکر کنه که من ازدواج کردم چه حالی میشه ولی ته دلم نمی تونستم اونو این جور سر افکنده و گریون تو خیابونا ببینم که بی توجه به خلق خدا داره احساسات خودشو بروز میده . خدایا عزیز دلم چقدر عذاب کشیده و من اونو رنجوندم . اون یکی دوروزه داشت یادم می رفت که هستی بخش من چه بلایی سرم آورده . همش به فکر کاری بودم که خودم کرده بودم و نمی تونستم هیچ جوری جبرانش کنم . من به اون دسترسی نداشتم . گاهی وقتا از خدای خودم می پرسیدم چرا باید این قدر دوستش داشته باشم و عاشقش باشم . این آخرین روزای زندگیمه . پاییز زیبا . فصل تولد من . با زرد شدن بر گها منم زرد و پژمرده میشم . مثل برگهای خزون می ریزم زمین . می افتم کنار درختا . کنار برگهایی که یه روزی جوون بودند و فکر می کردند که همیشه سبز سبز می مونن . ولی من زیاد سبز نبودم . دنیا و طبیعت روی خوش خودشو به من نشون نداد . چرا مامان نذاشت نعیم به سمت نوید بر گرده . چرا بابا اون خونه قدیمی رو خرید .؟/؟چرا نوید خودشو به من نشون نمیده ؟/؟چرا اون از من دوری می کنه ولی با دلی شکسته واسم اشک می ریزه ؟/؟بمیرم واست نوید . من دلتو شکوندم ؟/؟تو که باید خوب بدونی ندای تو می میره ولی نمی ذاره دست هیچ مرد دیگه ای بهش برسه .. آخه یه حرف دیگه ای که نعیم زده بود این بود که قبل از این که بیاد دنبالمون نزدیک خونه اونو دیده .. کاش عروسو می دید و می فهمید نازی زن نعیم شده . از این بازی خودم بدم اومده بود . می خواستم تنبیهش کنم ولی خودم داشتم تنبیه می شدم . اگه باورش شده باشه . اگه این کورسوی امید هم از بین بره . من چیکار می کردم . هر چی فکر می کنم به نتیجه نمی رسم . دنیا باهام لجه . همه باهام لجن . هیشکی باهام روراست نیست . کسی درکم نمی کنه . تظاهر می کنن که دوستم دارن . در واقع منو دوست ندارن . اونا خودشونو دوست دارن . پدر و مادرم دلشون خوشه که دختر دارن ودختر می خواد مثلا عزت و آبروشون بشه . عصای پیریشون بشه . تنها نباشن . ولی به دخترشون اهمیت نمیدن . خواسته های دخترشون واسشون اهمیت نداره . عیب بزرگ ما آدما اینه که فکر می کنیم هر چی که خودمون میگیم درسته . خودمون بهتر می فهمیم و نظر ما درسته . غافل از این که باید منطقی بود . خسته شدم دیگه از بس فکر کردم و به نتیجه نرسیدم . زندگی واسم هیچ ارزشی نداره . مرگ برام نهایت خوشبختی و آسایشه .این جوری می تونم به آرامش برسم . یه ماه و خوردی مونده به روز تولدم . روز تولدم اگه بشه روز عزام بد نیست . شاید این جوری به خودشون بیان . همه شون بفهمن که من چه دردی کشیدم . فکر کردن خدا عاشق جمالشون بوده و اونا هم بنده مقرب درگاه بودن که این همه سرمایه در اختیارشون گذاشته . پدر مادر همه اینا رو بذارین و برین ! می دونم خیلی بده آدم خودشو بکشه ولی گاهی وقتا آدم به جایی می رسه که فقط مرگ چاره کاره فقط مرگ . دنیای بدی داریم . دنیایی که وقتی امیدی به فردای روشن نباشه پشیزی هم نمی ارزه . زنده باشیم و رنج بکشیم ؟/؟زنده باشیم و خیانت آدما رو ببینیم ؟//؟زنده باشیم و ببینیم اونایی که ادعای عاشق بودن و دوست داشتن می کنند تحت هر لوایی میخوان بهت خیانت کنن و نارو بزنن ؟/؟زنده باشیم و ببینیم اگه یه جنازه ای وسط خیابون افتاده کسی برای برداشتن اون از زمین اقدامی نمی کنه ؟/؟دنیای من تیره و تار شده .یه روز حس می کردم که اگه معجزه ای بشه و بتونم ببینم خوشبخت ترین آدم روی زمینم ولی حالا می بینم که همه چی بر عکس شده . دلم میخواد فرار کنم . از این همه همهمه . از این سر و صدا و شلوغی . نمی خوام صدای ساز و آوازو بشنوم . نمی خوام در این شادی شریک باشم خدایا چقدر باید تحمل کنم این عذاب و شکنجه رو . نوید نامرد خط موبایلشو هم خاموش کرده تا من نتونم باهاش تماس بگیرم و حرف دلشو بشنوم . اون منو دست کم گرفته ولی غافل از این که عشق ندای عشق خیلی کار ها می تونست بکنه . یه سالی می شد که نابینا بودم بر نامه دانشگاه رو ردیف کرده بودم که دوباره برم ادامه تحصیل بدم ولی حال و حوصله اشو نداشتم . چه جوری درس می خوندم . قصد داشتم و دارم یه ماه پس از شروع درسها تمومش کنم . یعنی خودمو زندگیمو تموم کنم . وقتی خودم تموم شم دیگه درسامم تموم میشه . هد فونو گذاشتم رو گوشم وسی دی رو روشن کردم تا به ترانه های مورد علاقه ام گوش بدم .. اون لحظه جز ترانه های شکیلا هیچی آرومم نمی کرد بیشتر ترانه هاش وصف حال من بودند . از شر ساز و آواز عروسی نعیم و نازی خلاص شده بودم . درو هم از داخل قفل کرده بودم . شکیلا داشت می خوند و منم بغض گلومو گرفته بود . ترانه های کمی با من مدارا کن و زندگی اونو که این دومی در اصل مال مرحوم پوران بود رو بار ها و بار ها گوش کردم ... هرچی تو دنیا غمه مال منه . روزی هزار بار دل من میشکنه . دل دیگه اون طاقتارو نداره خدا نداره پشت سر هم داره بد میاره خدا میاره از درو دیوار واسه دل می باره خدا می باره ... زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام گوشه زندون غم دست و پابسته ام .... همراه با نوای شکیلا در ترانه زندگی سیل اشک از چشام سرازیر می شد و بر مظلومیت خودم می گریستم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی...

ایرانی گفت...

من هم متشکرم مرتضی جان .همیشه خندان باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر