ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تا آخر خط

اون شب عروسی دختر دایی ام بود . مادر بزرگ و پدر بزرگ و پدر و مادر و خواهر بزرگم دیگه خیلی خسته شده بودند و میدونو به ما جوونترا واگذار کرده بودند که بر نامه بزن و برقصو تا صبح ادامه بدیم . من مونده بودم و خاله جونم . خاله جون که میگم فقط یه هفته بزرگتر از من بود . هردومون 17سالمون بود . قرار شد که من اونو برسونمش خونه . اون شب تماشای دخترایی که دامنهاشون تا یه وجب بالاتر از زانو می رسید و لباسایی بدن نما و توری پوشیده بودند عجیب وسوسه ام کرده بود و بیشتر از اینا دخترایی بودند که با جورابهای توری و نازکشون یه نمای خوشگلی از پاهاشونو تو دید گذاشته بودند . دلم می خواست اون پاهارو بغل کنم و از پشت همون جورابا لیسشون بزنم . حال کنم و یه جق درست و حسابی هم بزنم و آبمو رو همون جورابشون خالی کنم . بعضی وقتا مسیر هوس از خود هوس هم هوس انگیز تره . نصف بیشتر دخترا همچین حالتی داشتند . همه مدل رنگی به این پا ها میومد . مشکی سفید .. اونایی که کوچیک تر بودند و جوراب شلواری هم پاشون بود بازم تحریکم می کردند . موقع رقص خودمو بهشون می مالیدم . یه بار دستمو به یکی از این پاها مالیدم و انتظار همراهی داشتم که لگد محکمی خوردم . آدم این جمعیتو با این تن و بدنای زیبا ببینه و نتونه کاری بکنه .؟/؟رفتم توالت و به یاد همه خواستم یه جقی بزنم که دیدم این جوری تمرکزم به هم می خوره . گفتم بهتره به فکر یکی از اونا این کارو بکنم . دوباره رفتم یه دیدی به جمعیت انداختم . واییییی چی می دیدم . خاله درسا یه جوراب توری سفید خوشرنگ  پاش کرده بود که با لباس خوش مدلش  که یه رنگی بین بنفش کم رنگ و صورتی پر رنگ بود خیلی میومد . چرا تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودم . یعنی میشه به یاد خاله جلق زد ؟/؟از این چیزا تو وبلاگ امیر سکسی زیاد خونده بودم ولی به ذهنم خطور نکرده بود که به یاد خاله جونم همچه کاری بکنم . در هر حال به یاد او این کارو انجام دادم و دیگه رفتم تو نخ خاله جون . شده بودم مرید ش . هر کاری می گفت انجام می دادم . از این که چشم پسرای دیگه دنبالش باشه ناراحت بودم . بالاخره مجلس تموم شد و یکی از فامیلا موقع بر گشتن ما رو رسوند خونه بابا بزرگ . خونه ما و خاله اینا از هم دور بود و دیگه نزدیک صبح بود و همون جا موندم و من و خاله جون رفتیم تو اتاقشون بخوابیم . از بس رقصیده بود و خسته که همونجا دردم گرفت خوابید . تختش طوری بود که منم می تونستم کنارش بخوابم . شیطون رفته بود تو جلدم . وسوسه شده بودم . جورابشو بو کردم . چقدر خوشبو بود . بوی نویی می داد . یه بویی که با عطر بدن درسا قاطی شده بود وبابوی پای صابون زده .  شایدم شامپو بدن و عطرای دیگه ... دامنش کوتاه بود و تمام پاش و جوراب شلواریش تو دیدم قرار داشت . یه خورده از لبه دامنشو که بالا دادم دیدم حالت جوراب طوریه که بیشتر کونشو پوشش داده . زبونمو کشیدم رو کف پاش روهمون جوراب قشنگش . سفید ملایم .. پوست بدن درسا هم از جورابش سفید تر و لطیف تر بود . انگشتمو به آرومی رو پاهاش می کشیدم و تا بالا می رفتم . آخ که چه حالی می داد . یه لحظه حس کردم یه تکونی خورده . واسه دو سه دقیقه ای ساکت شدم . دوباره شروع کردم . از مچ پاهاش رسیدم به قسمتای گوشتی ترش . از یه پا شروع کرده و بعد از رسیدن به آخرش اون یکی رو هم بی نصیب نمی ذاشتم . البته زبونم رو یه پا بود و کف یه دستم روپای دیگه . حالت زانوهاش چه قشنگ بود . دهنمو تا اونجایی که می تونستم بازش کردم . قوزک پا و زانوشو گذاشتم تو دهنم . نفسهام تند شده قلبم به شدت می تپید . فوق العاده هیجان زده شده بودم . از پشت زانو یواش یواش به رون پاش رسیدم . جووووون جوووووون هر چی بالاتر می رفتم چاق تر و خوشگل تر می شد . جوراب کیپ پاش بود . دوست داشتم بذارمش تو دهنم و اونو بجوم . یه خورده از جوراب پشت زانو رو به طرف خودم کشیدمش و تو دهنم چر خوندم . آخ دلم رفت . کیرمو در آورده و خیلی آروم از بالا تا پایین پای درسا رو کشیدم . وقتی که قسمت رون تموم شد رسیدم به قسمت کون ... وای جای شما خالی . اصلا چی دارم میگم . شریک میخوام چیکار . عجب جوراب با حالی بود . نصف بیشتر کون درسا رو پوشش می داد و اون بالا یه خورده از کونش لخت بود و پشتشم یه شورت نازک صورتی رنگ خوشگل .. واویلا شده بود .. زبونمو گذاشتم رو جوراب روی کونش . این دیگه چی بود دیوونه ام کرده بود . کمی که بالاتر رفتم همراه با بوی عطر و تازگی جوراب یه بوی عجیب دیگه ای به مشام می رسید . متوجه نشدم چیه . دستم روی کیرم بود . به کون و پاهای پوشیده درسا نگاه می کردم و جلق می زدم . اونقد ر کیف می کردم که با دوسه حرکت دست آبم داشت میومد ولی نمی خواستم به زودی خیس کنم . دوست داشتم این کارو پس از کلی حال کردن انجام بدم . چند بار رفت تاآبم بیاد عقب نشینی کردم ولی در یکی از این دفعات نتونستم جلوی آبمو بگیرم و چند قطره ای ریخت روی تشک و یه قطره هم افتاد رو قسمت پایین جوراب درسا . یه تکونی به پاش داد و من کنارش دراز کشیدم . تشکشو کثیف کرده بودم وحتما حالا که دراز کشیده بودم آبای کیرم به پیرهنم چسبیده بودند . یه خورده خنک شدم . ولی استیل کون درسا به اندازه ماه شب دوازده داخل جوراب بود و بقیه اش بیرون . با این که اون قسمت بیرون از جورابش هم شفاف و هوس انگیز بود . پس از چند دقیقه ای هوسم دوباره بر گشت . قسمت بالای جوراب بین دو تا برش کون درسا رو گاز می زدم . اوخ که چه کیفی می داد . بازم یه بوهای عجیبی میومد . در حال زبون زدن وسط کونش بودم که دیدم روی زبونم یه چسبندگی خاصی پیدا کرد . اون قسمت از جورابی که مربوط به وسط کون خاله کوچولوم و لای پاش می شد کاملا خیس بود بدون این که من زبونی زده باشم . یعنی این شاشیده ؟/؟ولی بوی دیگه ای داشت . دیدم بازم تکون خورد . قبل از این که خودمو جمع و جور کنم صدای درسا جون در اومد -پیمان چقدر لفتش میدی نمی خوای تا آخر خط بری ؟/؟ترسیدم و لرزیدم و خجالت کشیدم ..-درسا جون قصد بدی نداشتم . شمد از روت افتاده بود اومدم بکشم روت سر ما نخوری . نمی خوام منحرف شم .-این چه شمدیه که الان یکساعته داری می کشی روم . دست و پاتو گم نکن . منم دارم حال می کنم فکر نکن خیلی زرنگی . با جوراب حال کردی و حال دادی . برو زیر جوراب جاده انحرافیه ولی یه اتوبان صاف و بدون دست اندازی اون زیر می بینی . یه راههایی واسه عبور داره . مراقب باش تو مسیر خودت بری و از اتوبان که رد شدی به دره سقوط نکنی . جوراب مال تو , زیرشم مال من . تا زیر جوراب که نباشه خود جوراب حالی نداره .-درسا عزیزم تو دیگه کی هستی . کاش از اول می گفتی -اینم واسه خودش یه حالی داشت . حالا هم هر جوری که عشقته باهام حال کن . فقط کونم کیییییییرررررررر میخواد کیر . تمام تنم تو لذت هوس داره می سوزه . یه خورده از آبتو بذار واسه سوراخ کونم  . من تا حالا کون ندادم . از بس دوستام از کون دادن خودشون گفتن دیگه دلم رفته . می خوام منو بگایی تا مزه اشو بگیرم . یه خورده جوراب توری خاله رو از پشت و بالا کشیدم پایین . تمام کونش لخت توی دیدم قرار گرفت . اول اون قسمت از جورابی رو که کشیده بودم پایین درسته فرو کردم تو دهنم . گاز می زدم و می جویدم . انگار داشتم گوشت تن و کوس و کون خاله جون درسا مو می خوردم .-پیمان چیکار می کنی پاره اش می کنی -به درک یکی دیگه واست می خرم -از دبی واسم آوردن . وقت کو برم دنبالش بگردم . به جاش کونمو گاز بگیر . بعدا دوباره برو سراغ این کارا . سطح کونش خیس بود . دو طرفشو باز کردم . منشا خیسی از کوسش بود . دستمو گذاشتم لای پاش و کوسشو تو چنگم گرفتم و محکم به طرف جلو فشارش دادم طوری که کونش یکسره به لرزه افتاده مثل ژله می ارزید .-نهههههه نهههههه نکن نکن اون وقت می چسبم بهت یگم کوسمو بکنی . خیلی خیس کرده بود . انگشتامو که از کوسش خیس شده بود فرو کردم تو دهنم و پاکش کردم -پیمان جورابمو در بیار -بازم برام می پوشیش ؟/؟-آره آره هر وقت توبخوای . با این حال دلم نمیومد جورابو از پاش در بیارم . تا مچ پاش رسوندم و همونجا نگهش داشتم . زبونمو گذاشتم رو کوسش و با دندونا چوچوله هاشو می جویدم . خیسی کوسشو فرستادم طرف سوراخ کونش . واسه کون دادن به رقص افتاده بود . خودشو از نیمتنه لخت کرده بود و متوجهم کرد که سینه هاشم نیاز داره . کیرمو به کونش چسبوندم و جفت سینه هاشو گرفتم تو دستام . چقدر سخت بود گاییدن سوراخ کون این خاله جون . باعث افتخارم بود که افتتاح کننده کون خاله جون باشم ولی درد اولیه رو چه جوری واسش عادی کنم -شک نکن پیمان می دونم خیلی درد داره ولی صبرم زیاده . بهتر از اینه که حسرت بکشم و خواب کیرو ببینم . اینو که گفت دل شیر پیدا کرده و پس از ده دقیقه تحمل و کمک من کون کوچولو ولی تپل و گوشتی خاله تسلیم من شده بود . کیرم اون چینهای کوچولو و ناز سوراخ تنگ درسا خوشگله رو باز کرده بود . بازم خوب بود که کیرم در حد و اندازه های متوسط یود و در این آغاز کار بهتر می تونست با این مدل کون تمرین کنه و اونو راحت سر کیف بیاره . کونشو به وسط یدنم چسبونده و خیلی آروم با حرکاتی خفیف باهاش حال کردم . دیدم داره کونشو می چرخونه -درسا تو دردت نمی گیره -نه دارم حال می کنم حال .. کیرت داره به تمام تنم و سوراخ کونم انرژی میده . حالا که نمی تونی فرو کنی تو کوسم باید با این سوراخم حال کنی و حال بدی .کوسمو باید بخوری ها .. چرخش و گردش کونش خودش یه عالم دیگه ای بود . با چند تا پیچ و تاب کونش دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم اومد . بعد از اون یه بار دیگه این بار یه مدتی طولانی کوسشو لیسیدم و اونو سر حال آورده و به ارگاسم رسوندمش . چند دقیقه ای واسم ساک زد . تازه یادمون اومد که در اتاقو قفل نکردیم . دررو از داخل قفل کردیم و اونم دوباره جورابشو تا آخر بالا کشید و دوتایی که حسابی خسته و سر حال بودیم تو بغل هم خوابیدیم . چند ساعت بعد وقتی که خاله درسا از خواب بیدار شد دید که من دوباره مشغول لیسیدن جوراب هوس انگیزش هستم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

ایرانی گفت...

با سپاس از شما عزیزان و به خاطر گل روی شما گفتم امشبه رو یه داستان تک قسمتی اضافه تر بذارم که اگه حال و هوای داستان دود غیرت توی مسائل اجتماعی اخلاقی سکسی دور می زنه این یه داستان کوتاه هم مکملش باشه که یکی از دوستان ازم خواسته بود فوت جاب بنویسم. بگذریم از این که من این جاب رو اول جالب خونده بودم وحالا جالب اینجاست که من می تونم به این فوت جاب بگم فوت جوراب .در این زمینه اون تجربه لازمو ندارم بد یا خوبو دیگه بنده رو عفو کنید .منتظر پیامهای دلنشین شما هستم .این جوری نشه که که من خودم برم واسه خودم پیام بدم .آهای سیزده ندای عشق !با تو هم هستما .یا دلخوری یا درس داری یا اینترنت نداری یا آزادی عمل نداری یا سیستمت کنده .همه اینا چاره داره .دیگه آدم این قدر غیبت نمی کنه که .هرچی می خوام چیزی نگم نمیشه .البته روی صحبتم با همه هست .به در میگم دیوار بشنوه .از هر ده قدمی که من و امیر گلم به طرف شما بر می داریم حداقل یه قدم شما به طرف ما بر دارین .آدم فکر می کنه حمله نظامی شده همه رفتن پناهگاه .با همه اینا خیلی دوستتون دارم ..ایرانی

ناشناس گفت...

تنوع داستانات ایرانی عزیزم باعث شده مخاطبان زیادی داشته باشی.داستان جالبی بودوبه واقعیت خیلی نزدیک بود.ممنونم(نادر)

ایرانی گفت...

درود به تو نادر عزیز یاور همیشگی من .نظر لطفته .همیشه خندان باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

درود به ایرانی عزیز
داستان جذابی بود و یه نکته خوبش کوتاه بودنش بود.

مرتضی گفت...

ایرانی و امیر عزیز سرعت کند اینترنت و مشغله کاری زیاد اجاز نمیده که خیلی زیاد بیام. اما همه اینا دلیل نمیشه که فراموشتون کنم. اگه کمتر نظر میدم به حساب بی معرفتی و ناسپاسی بنده نذارید.

شاد و سر بلند باشید

ایرانی گفت...

مرتضی جان محبت داری .می دونم فراموشمان نمی کنی و از وضعیت اینترنت هم خبر دارم ولی خیلی از دوستان دیگر کم لطف شده اند .با این حال من و امیر به عشق شماست که فعالیت می کنیم .شادباشی

جيبر گفت...

بادرود فراوان وخسته نباشيدو تشكراز زحماتت.
داستان بسيارزيبايي بود اگرامكانش هست داستان هاي تك قسمتي زيادي بذاربه خصوص خانوادگي متشكرم:)

ایرانی گفت...

جبیر جان عزیزم سپاسگزارم از پیامی که برایم فرستادی .تمام داستانهای این روز های این سایت به غیر از راز نگاه که هفت هشت ماه پیش نوشته شده از نظر نگارشی به روز هستند ومن از هر فرصتی برای نوشتن داستان و در پی آن انتشارش استفاده می کنم, با حداکثرسرعت وتمرکز و اعتماد به نفسی که در خود می بینم .با همه اینها فرصت برای پاسخگویی به در خواست همه شما عزیزان در اسرع وقت اندک می باشد اما سعی می کنم فراموش نکنم .انواع و اقسام داستانها تو فکرمه ولی این دم دستی هاروباید تموم کرد .مثلا فکر کنم داداش نادر بود اگه اشتباه نکرده باشم یه داستانی می خواست در مایه های آموزش سکس به دخترهام ..بااین که تقلید زیاد ارضام نمی کنه و از خلاقیت بیشتر خوشم میاد بااین حال هر کاری کنیم داستانهای سکسی چه در سوژه چه در سبک و گفتگو وجوه مشترک زیادی دارند درهر حال تصمیم گرفتم در آینده یه همچه داستانی هم بنویسم با تفاوتهای خاص خودش وتشابهاتی که تامین کننده نظر دوستان باشه حتی اسمشو هم انتخاب کردم ویه فونداسیون و خمیر مایه ای هم درذهنم آماده کردم ولی هرچه فکرشو می کنم به این زودیها شروع بکن نیستم داستانهای تک قسمتی هم چند تایی آماده کرده دارم که بیشترشم خانوادگیه .صرف نظر از مسئله فرصت مورد خاصی که باید به آن اشاره کرد اینه که تعداد دوستان نظر دهنده و پرشور و با محبتی مثل تو جبیر عزیز باید بیشتر از اینها باشه که باعث جلب رضایت مدیریت محترم سایت وایجاد انگیزه بیشتر در من بشه .در هرحال صحبت زیاده ومنم زیاد وقتتو نمی گیرم .منتظر پیامهای بعدی تو وسایر دوستان وفادارم هستم .نیمه شبت خوش ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیز خوب بود لطفا اسم داستانهای سکس باشوهرخالهرا برام بگو مممنون مهران هستم

matin گفت...

خیلی عالی بود مرسی ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب آشنام .از بس داستانها زیاده گاهی وقتا هم باید خودم دنبال داستانهای خودم بگردم که فلان داستان در فلان موضوع کی منتشر شده .واسه این که جوابت دیر نشه این عرض سلامو علی الحساب ارسال می کنم وعلی الحساب این داستانی رو که تا چند ساعت دیگه به اسم نه این خیانت نیست رو که یه سکس مختصر با شوهر خاله هست منتشرش می کنم تا ببینیم این قدیمی ها کجا قایم شدن .پس یادت نره با ما باش و فراموشمون نکن .موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

مهران جان مجددا سلام یکی از اون داستانها ی سکس با شوهر خاله خواب خوش بوده که در اواخر دسامبر 2011 منتشر گردیده یعنی ماه قبل .این یکی رو هم که تا چند ساعت دیگه منتشر می کنم و تقریبا کوتاهه فکر کنم به در خواست تو نوشته باشم یکی هفته پیش ازم خواسته بود .حالا سعی می کنم بعدا یکی طولانی تر و پر ملات ترشو هم بنویسم .هر چقدر تیز بازی هم در بیاریم می بینیم وقت نمیشه .کاش خدا این شبانه روزو به جای 24 ساعت 48 ساعتش می کرد .مهران جون ممنونم از تماس و پیامهای گرمت .شاد و پیروز باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر