ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

کرسی داغ هوس 2

چرخش کون آتنا در زیر نور کرسی طوری کیرمو شق و داغ کرد که تا به حال سابقه نداشت . فکر می کردم که کیرم دو سه سانتی دراز تر از قبل شده و یدفعه رشد کرده . حرکات دو تایی شون طوری بود که انگار نفس نمی کشیدند . نمی دونم با این که اونا این همه مدت با هم بودند از این دقیقه ها و ثانیه ها هم نمی گذشتند . حتما گرمای کرسی خیلی به اونا حال می داد . حرکات آب داغ منی رو که خود به خود از کیر داغ من در حال بیرون ریختن بود احساس می کردم . کون آتنا رو می دیدم و آرزو می کردم که کاش این کیر من بود که می رفت تو کونش و کوسشم بی نصیب نمیذاشت . دیگه از این که یه روزی با آبجیم طرف شم عین خیالم نبود هر چند که این واسم رویایی بیش نبود . در همین موقع اتومات کرسی برقی رفت رو خاموش با نور خیلی کم . دیگه کون ناز و تپل آتنا تپل من مشخص نبود . عصبی شده بودم  . دلم می خواست برم پهلوش دراز بکشم . زده بود به سرم . شاید اگه شوهرش نبود همچین دیوونگی رو انجام می دادم . بعد از چند دقیقه وقتی دوباره فضا ی زیر روشن شد آبجی حالتشو عوض کرده بود و دستشو کرده بودتو شلوار فری و کیرشو می مالید . کیر فری داخل شلوار بود و نتونستم ببینم که اندازه اش چقدره .. چون یه فکرای عجیب و غریب وخیلی خطرناکی به سرم افتاده بود که ریسکش واقعا زیاد بود . اگه کیرشو می دیدم و اندازه اش در حد کیر من بود دوست داشتم که یه جوری این فری خان رو موقع خواب خوابش کنم و جنس قلابی رو که احتمالا از اصل هم اصل تره بذارم رو دست آبجی که اونو بماله .. فقط اشکال کوچیکی داشت این کار که سمت چپ و راستشو اگه تشخیص می داد آبرو ریزی می شد ولی به حساب این که خوابه و یا چشاش بسته و ممکنه نفهمه به ریسکش می ارزید . در هر حال شب بعدش باز هم ما چها نفر توی خونه بودیم و وضع به همون صورت بود . با خودم گفتم می دونم امشب چیکار کنم . اگه این منم که می دونم دست به کجا برسونم . موقع شام تا می تونستم ماست اعلا درجه یک خواب آور آوردم جلوی فری خان .. عاشق ماست بود هر چی این آبجی ما بهش اخم و تخم کرد که زیاد ماست نخوره به گوشش نرفت که نرفت ولی نمی دونم چرا به جای این که خوابش بگیره سرش درد گرفت .-آبتین جان قرص سر درد داری -چاکرتیم آقا فری ولی یه قرصی دارم که اثرش خیلی قویه . قبل از این که بری تو رختخواب باید بخوری .. از اون قرصای آرام بخش خواب آور بابا رو که فیل رو از پا مینداخت واسش در نظر داشتم که اگه الان بهش می دادم ایستاده خوابش می برد و من نمی تونستم نقشه امو پیاده کنم . قرصه رو بهش دادم البته چند دقیقه قبل از دراز کش شدن .. می دونستم دیگه رفته واسه خودش ... واییییی آبجی امشب چی شده بود .. انگاری که رفته باشه رو تخت . یه لباس خواب آبی ملایم هم تنش کرده بود طوری که مامان نفهمه . بعد از این که رفت زیر لحاف بلوز رویی اشو در آورد .مینی لباس خوابی که بازم اون زیر شورتی نبود . آبی ملایم زیر نور قر مز کمی تیره به نظر می رسید ولی کون گوشتی سفید و هوس انگیزش دلمو برده برد . قلبم به شدت می زد . حس می کردم حتی مامان هم صداشو می شنوه . چند دقیقه ای شد و آتنا حوصله اش سر اومدوخسته شده بود از بس انتظار کشیده بود . یه لگد محکم به طرف فری انداخت . نه این شوهره تکون بخور نبود . شانس آوردم خرناس نمی کشید .. لعنتی این اتومات چرا خاموش نمی کنه .. دوست نداشتم در روشنایی نقشه امو پیاده کنم . می خواستم جانب احتیاطو تا حداکثر نگه داشته باشم . دو سه دقیقه بعد فضای داخل کرسی تاریک شد و من از جام حرکت کرده و سر و تنمو بردم طرف داخل و یه خورده خودمو کشوندم طرف فری .. از گرما داشتم می پختم و دچار تنگی نفس شده بودم ولی هر طوری شده باید امشب دستمو به کون آبجی می رسوندم . آروم آروم دستمو گذاشتم رو کون و کپل خواهر ناز و مامانی آبجی آتنا . آخ که چه احساسی داشتم اون لحظه . حالا که دارم از اون لحظات یاد می کنم با این که تا الان بار ها و بار ها کوس و کونای مختلفو گاییدم ولی حالی که اون لحظه کردم یه چیز دیگه ای بود . حس می کردم که به یک گنج دست نیافتنی دست یافتم . دستمو رو کونش نگه داشتم و یه خورده باهاش بازی کردم . اضطراب عجیبی داشتم .فرو کنم .. نکنم .. نکنه گندش در آد .. در همین افکار بودم که آتنا کونشو طوری حرکت داد که دستم به درز وسطش رسید . اوووویییییی پسر چقدر خیس کرده بود آبجی ما . هر چند برای داداشش نبود و انتظار شوهرشو می کشید تا به اون هیجان بده ولی در اون لحظه از نظر من اون یه زن حشری بود و کوسش می خارید و باید خارششو می گرفتم . دستمو گذاشتم لای پاش لای کونش روی کوسش . سعی کردم به همون صورت که شب قبل فری دست مالیش کرده بود بمالمش . کونشو می گردوند و با چرخش کون دستامو هم حرکت می داد و منم با حرکات سریع کف دستم آتیششو بیشتر می کردم . دیدم خیلی آروم به من میگه فری انگشتاتو بفرست تو . من این جوری ارضا نمیشم .. اوخ امشب باید به من حال بدی . ارضام کنی . من کیرتو میخوام .. وای خدای من عجب غلطی کردم . چه بخواد کیر منو تو کوسش بفرسته وچه نفرسته و بخواد دست مالیش کنه هر دوتاش بالای دار رفتنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

jemco گفت...

خسته نباشی ایرانی جان
بین قسمت اول و دوم این داستان خیلی فاصله افتاده بود
مجبور شدم قسمت اولشو دوباره بخونم
تا موضوع داستان دستم بیاد
بازم دمت گرم داداش
همیشه پاینده باشی...

ایرانی گفت...

شما هم خسته نباشی جمکو جان ..این هم جزو بر نامه های شنبه بوده از همراهیت ممنونم .برقرار باشی..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی دارم کم میارم رفیق راستش جمله کم دارم دیگه!!!دمت گرم خیلی سکسیه.ادامشو منتظرم(نادر)

دلفین گفت...

سلاام ایرانی عزیز داستان قشنگیه لطفا در باره مامانها بیشتر بنویس مرسی

جيبر گفت...

بازم من روهيجان زده كردي بااين داستانت تشكرفراوان. ايراني جان حال كردم ولي يذره ديرقسمت هاش بيرون مي اد

abbas گفت...

داداش دمت گرم میخواشتم اگه بشه این داستان رو به سمت مامان هم بکشی چون واقعا دوست دارم و ئاستان هم جالبتر میشه یه نظرم بهتر سکس از ass رو بیشتر بزاری مخصوصا اگه با مامان باشه داستانهای کوتاه هم بشیتر بزار و یه ایده دارم که تا حالا کسی ننوشته دارم میتونی یه داستان طولانی از سکس مثلا یه جوون زیر 30 سال بزاری که معلمه و مجرد که تو مدرسه دخترونه درس میده و تو این داستان از سکس با مدیر و معلم و دانش آموز و مامان دانش آموزها بزاری که دیگه خودت میدونی چطوری براش داستان نویسی کنی
اگه خواستی یه همگین چیزی رو شروع کنی بهم خبر بده ممنون واز داستانی باحالت هم واقعا متشکرم

ایرانی گفت...

با تشکر از همه دوستان خوب و عزیزم نادر خان دلفین گلم جبیر عزیز و عباس آقای نازنین .این داستان به سمت مامان هم کشیده میشه .داداش عباس پیشنهاد خیلی خوبی دادی ولی یه خورده این نیمه کاره هارو باید تموم کنم بعد این سوژه جالب و متنوع و تازه ای رو که گفتی شروع کنم .چون زیادی داستانها باعث میشه آدم قاطی کنه .گاهی وقتا چند قسمت بر می گردم عقب مثلا ببینم اسم مادر دختره الیا بوده یا الناز .آدم باید با این داستانها زندگی کنه و واقعا غرق شدن در آن واحد در این همه داستان وکنترل اونا یه خورده دشواره .واسه همینه که بعضی وقتا کیفیت کار تحت تاثیر این مسائل قرار می گیره و من به خوبی به این امر واقفم .ولی چه کنم که همه شما دوست داشتنی هستید و دوست دارم با سه سوت در خدمت همه تون باشم ولی خب نوشتن یه داستان علاوه بر حضور ذهنی آشنایی به ادبیات و جمله بندی و استفاده از موسیقی کلام و فر صت و تمر کز ذهنی وآشنایی به احساسات و عواطف این روز ها سرعت تایپ هم لازم داره که شکر خدا این یکی رو هم کم نمیارم ولی با همه اینها چهار نعل در حال تاختنم وحتما این سوژه ای رو که گفتی از آن استفاده خواهم کرد حالا ممکنه یه خورده طول بکشه .اتفاقا شاید باور نکنی یه بار می خواستم این کارو انجام بدم ولی داشتم با خودم فکر می کردم من این روزا از مقررات جدید دبیرستانها خبر ندارم یعنی جاهایی هم هست که مردا برن کلاس دخترا درس بدن ؟.تا پارسال که بیشتر کلاسای دانشگاه رو دخترونه پسرونه کرده بودن .هر چند اگه همچین داستانی رو بخوام در آینده بنویسم اونو مثلا چند سال عقب می برم که از این نظر هم کسی نتونه گیر بده .البته اون چیزی که تو فکرم بود سکس معلم با دانش آموزا و همکاراش بود که حالا شما از خانواده والدین هم گفتید .فکر کنم هنوز جاهایی که کمبود معلم داشته باشن معلم مرد بره مدرسه دخترونه .متشکرم عباس جان منتظر پیامهای بعدیت هستم ...ایرانی

matin گفت...

حرف نداره داداش معرکه است

 

ابزار وبمستر