ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هرکی 6

گل از گل مامان بزرگ پیرم شکفت وقتی منو دید -آفتاب از کدوم طرف سر زده که این وقت شب آقا آریا سلیقه اشون گرفته یه سری به ما بزنن . تو  اصلا معلومه کجایی . یکی به خودت میگی که یه مادر بزرگی دارم که آریا جونشو از همه کس و همه چی تو دنیا بیشتر دوست داره . خیلی بی معرفتی . رفتم جلو و بغلش کردم و اونو بوسیدم . طبق معمول یه میکاپ کلاس بالا کرده بود که اونو خیلی کمتر از 65 سال که سنش بود نشون می داد -ببینم اتفاقی افتاده که این وقت شب اومدی . آزاد جونم که مشکلی نداره . راستشو بگو -نه مادر جون . واسم میوه و شیرینی آورد و گفت که بابا بزرگ آرمانم خوابیده و اونم خیلی دلش واسم تنگ شده . هر چه خواست بیدارش کنه من نذاشتم -مادر جون اینو می دونی که من بزرگ شدم ؟/؟-خب منظور ؟/؟-اومدم اونی که منو دوستم داره یه دختر خوشگل واسم پیدا کنه که یه خورده منو از این حال و هوا در بیاره -آریا جون شوخیت گرفته منو چه به این کارا تازه این دوره و زمونه بیشتر دخترا همه کلاهبردارن . میخوان یه تیغی بزنن و در برن . من دلشو ندارم یه همچه بلایی سرت بیاد -رک بگم مادر جون من یه ماه دیگه هیجده سالم میشه . اومدم واسم یه مجوز صادر کنی که منم در این همایش سکس خانوادگی شرکت کنم . نفسم بند اومده بود تا بتونم خواسته خودمو بیان کنم . چون با این که اونو خیلی دوست داشتم ولی ازش حساب هم می بردم . رنگ صورتش تغییرکرد و زیر لب یه جملاتی رو زمزمه کرد -خائن ! معلوم نیست کی اینا رو بهت گفته -منظورت از خائن منم -نه آریا جون فقط می خواستم ببینم تو این حرفو از کی شنیدی . این چیزا چیه داری میگی -راستشو بگو من از همه چی باخبرم -تا به من نگفتی که کی به تو گفته و به مرامنامه و اساسنامه ما خیانت کرده در این مورد حرفی نمی زنم -من خودم شنیدم . یه جایی بودن اونا داشتن پچ پچ می کردن شنیدم -طوری هم پچ پچ کردن که حتما از کل ریزه کاریهاش با خبر شدی . ما رو رنگ نکن آریا .-مامان بزرگ واسم صادرش می کنی یا نه -ببین پسرم اولا مردایی رو که به سن 18 می رسن واسه اولین بار باید در جلسه عمومی مطرحشون کرد -مادر جون من این چیزارو نمی فهمم تو باید این کارو واسم بکنی -چرا تو متوجه نیستی تو هنوز 18 سالت تموم نشده . من اگه بخوام واست مجوز صادر کنم اون وقت اگه کسی بفهمه که من خلاف کردم پدرمو در میارن . دیگه به من و حرفام اعتماد نمی کنن . من نمیخوام به اساسنامه و این گروه خیانت کنم .-کسی چه می دونه . تو و پدر بزرگ اگه زیرش امضا بزنین کافیه -ببین یه مجمع عمومی ده نفره متشکل از پنج زن و پنج مرد هم داریم اونا زیاد تو کارای من دخالت نمی کنن و رو حرف من و پدر بزرگ حرف نمیارن . درسته ما همه کاره ایم ولی اگه یکی از اونا خواست فتوکپی شناسنامه اتو ببینه و واست تشکیل پرونده بده من چیکار کنم ؟/؟تو الان جوونی بذار یه خورده جون بگیری . یه تحرکی از خودت نشون بدی . هیچی نشده میخوای خودتو خالی کنی ؟/؟این قدر هم عجله نکن . واسه این دور کوتاه بیا من خودم برات در دور آینده پیشقدم میشم -یا همین دوره یا این که دیگه واسه همیشه باهات قهر می کنم -عینهو مثل بابات لجبازی . اینو می دونی که زنایی که می خوان وارد گروه بشن باید بیان پیش بابا بزرگت تست بدن و مردا باید پیش من تست بدن و تحرک خودشونو نشون بدن و اگه تو امتحانات اولیه قبول شدن اون وقت مجوز صادر میشه ؟/؟-مادر جون من به احکام و اصول قانون اساسی آشنایی دارم و اگه چیز دیگه ای هم هست بگو تا مطالعه اشون کنم -مثل این که تو باغ نیستی . این تست و امتحان عملیه یه سری حرکات فنی و بالای 18 سال باید انجام بدی . تازه داشت دوزاریم میفتاد -یعنی من و شما ... -درست حدس زدی عزیزم . طوری باید امتحان بدی که من یه نمره قبولی بهت بدم وگرنه اگه در هر مرحله بیفتی و تجدید دوره بشی خودت ضرر می کنی -یعنی این همه مرد که تا حالا مجوز گرفتن همه شون امتحان دادند ؟/؟-اون دیگه بسته به نظر خودم داره که خودم تست بگیرم یا وکیل بگیرم . وکیلو سعی می کنم از یکی از این اعضای مجمع انتخاب کنم .-حالا نمیشه واسه ما وکیل بگیری ؟/؟-نه در این مورد خاص نمیشه . من خودم باید ازت امتحان بگیرم . چون شناسنامه ات مسئله داره و می خوام یه ترفند بهت یاد بدم که اونو هم حلش کنی و خودم واست تشکیل پرونده بدم -آخه مادر جون زشته -این جوری اگه صحبت کنی از همین الان بهت نمره منفی میدم اون وقت مجبور میشی طوری امتحانتوقوی بدی که اول به صفر برسی بعد خودتو بالا بکشونی . تو باید از صفحه اول شناسنامه ات کپی بگیری . روی اون کپی تاریخ تولدتو ماهرانه پاکش می کنی وطوری که هم خط اولی باشه و با بقیه سازگاری داشته باشه یه تاریخ جدید میذاری و از روی اون کپی می کنی و تحویل من میدی . البته این حقه ها قدیمی شده ولی به درد این جا می خوره و کسی پیگیر نمیشه . چند وقت دیگه خودم یه کپی اصلی رو جایگزینش می کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام وعرض تسلیت به مناسبت سالروز رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص )وشهادت امام حسن مجتبی (ع )..از آنجایی که این سالروز مصادف با یکشنبه دوم بهمن بوده من هم نمی خواستم ونمی خواهم به حرمت این روزدرمورخه مذکور داستانی منتشر کنم چند ساعت زودتر اقدام به این کار کردم .بدیهیست گردانندگان این سایت در پیامی دیگر مراتب تسلیت خود را به عرض خوانندگان گرامی و آزاده خواهند رساند .پاینده باشید ...ایرانی

جيبر گفت...

بازم طبق معمول بسيارعالي خسته نباشي

ایرانی گفت...

ممنونم جبیر جان .لطف داری ...ایرانی

matin گفت...

خیلی زیبا و عالی مرسی مرسی

ایرانی گفت...

لطف کردی داداش .شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر