ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شوخی یا جدی ؟ 16

شهبال منو تو پر و بال خودش گرفت . کمرمو گرفت و دو تا پاهامو گذاشت دو طرف پهلو هاش و منو بلندم کرد و دستاشو دور کمرم حلقه زد طوری که وسط بدنمون به هم چسبیده بود . منو روی هوا حرکت می داد و با تلاشی زیاد می گایید . غصه کمر و خستگی اونو می خوردم واسه همین رو من اثر گذاشته بود . خستگی ناپذیرانه منو می گایید . پس از چند دقیقه منو گذاشت زمین و افتاد رو کونم . سرشو گذاشت اون وسط و زبونشو گذاشت رو سوراخ کونم و از طرف جلو دستشم رو کوسم قرار داد . فکر نمی کردم این جوون این قدر تو کارش مهارت داشته باشه و بدونه که با یک زن جوان چه رفتاری داشته باشه خوب شد که نذاشتم با مامان قاطی شه مگه من بد می خوردم . تازه داشتم مزه زندگی رو می فهمیدم و می گرفتم . واقعا ما خودمونو اسیر یه سری قوانین دست و پا گیر کردیم که ما رو از لذت و خوشی و تفریحی که مستحق اونیم محروم می کنه و یه تابوهای الکی ایجاد می کنه .. کونمو به طرف شهبال قمبل کرده دو تا زانو مو گذاشتم زمین و مثل یک موشک زمین به هوا به جای این که شلیک کنم منتظر شدم تا یه موشک بره تو کوسم . به جای موشک یه موش عروسکی همچین یورشی به کوسم آورد که کمر خم شده منو صاف کرد و منو انداخت زمین . دوباره بلند شدم و به همون وضعیت شهبال به گاییدن خودش ادامه داد . با دستاش کمر منو داشت و کیر کلفتشو تا آخر می کرد تو کوسم و می کشید بیرون -اسیر کیرتم شهبال . می خوام فقط مال من باشی . سر سوزنی اگه بفهمم رفتی طرف مامانم تحریمت می کنم -گلوریا خوشگل من . اون پیرزنو کی می کنه . وقتی کیرم طواف و زیارت کوس یک و یک تو رو کرده دیگه کوس ترکیده مامانتو میخواد چیکار -من نمیدونم . خودت می دونی . نگی نگفتما حالا بیا و ردیفم کن -ای به چشم منو رو زمین صافم کرد یعنی خوابوند و از پهلو گذاشت تو کوسم . انگشتشم فرو کرد تو سوراخ کونم و شروع کرد به بوسیدن لبام . همزمان با حرکتای گایشی اون منم با حرکتای پس گایشی خودم اصطکاک کیر و کوسو زیاد ش می کردم -اووووووفففففف شهبال ولم نکن ولم نکن ولم نکن همین طور ادامه بده می دونم خسته ات کردم . خواهش می کنم . ببین التماست می کنم تا ارضام نکردی ولم نکن .-حتما حتما . واسه این که نشون بدم این کیر منه که می تونه خواسته اتو بر آورده کنه حتما این کارو می کنم -ولم نکن سرعتو کم نکن . سینه هامو کمر و تنمو همه جامو اوخ خواهش می کنم . واییییی وایییییی جووووووونننننن اوخ کوسسسسسسم کوسسسسسسسم  نفسسسسسم کیییییییررررررتو بززززززززن داره می ریزه داره میاد داغ داغم ولم نکن بذار ادامه پیدا کنه . اوووووفففففف دیگه نمی تونم می خوام جیغ بزنم -بزن بزن جیغ بزن گلوریا جونم -بابا مامان بیدار نشن -نه بزن جیغ بزن . وایییییی داشتم سکته می کردم . خدا آبروم پیش همسایه ها رفت . اینا چند ماه پیش تو عروسی بودند . چرا اصلا متوجهشون نشدم . مسیرشون یه سمت دیگه بود . پدر و مادر شهبال گوشه در ایستاده بودند . مادره لخت با شورت و سوتین ایستاده بود و دستش تو شورتش بود و به صحنه عشقبازی من و پسرش توجه داشت و با کوسش ور می رفت و پدره هم که با شورت حی و حاضر اونجا وایساده بود شورتشو پایین کشیده با کیر متوسط خود در حال جلق زدن بود -شهبال چرا نگفتی که اینام اینجان ؟/؟اگه دیگه بهت کوس دادم .-خواهش می کنم عزیزم اینا خودمونین . ما با هم صمیمی هستیم . داستانشو فعلا فرصت نیست واست تعریف کنم . فقط تو رو جون هر کی دوستش داری هوای بابامو داشته باش . بهش حال بده -نه شهبال این دیگه نامردیه . قرارمون این نبود . من از حقه بازی و کلک زدن خوشم نمیاد . تو باید اینو از اول بهم می گفتی -خواهش می کنم گلوریا . ثواب می کنی به عنوان یه خواهر بزرگتر کمکم کن . خواهش می کنم . پس بذار واست تعریف کنم . بابا ده سال از مامان بزرگتره . بابا 50 میشه . داره میره تو خط پیری و کیرشم دیگه مامانو تامین نمی کنه . منم دیدم چش خیلیها دنبال مامان چهل ساله منه واسه این که به بیراهه کشیده نشه خودم باهاش رو هم ریختم . اولش نمی خواست قبول کنه ولی وقتی بهش گفتم برا جلو گیری از گناه و دوری از انحرافه قبول کرد . یه شب که داشتم مامان خوشگل وقبراق و جوون خودمو می گاییدم بابا منو دید و کلی حالم گرفته شد . بهش قول دادم که جبران می کنم وعده مامانتو بهش دادم . حالا که تو اینجایی خیلی خوشحال تر نشون میده . گفت اگه یکی پیداشه سر حالش کنه حرفی نداره که هر وقت که من شهبال دلم خواست می تونم مامانمو بکنم . دلم واسه شهبال سوخت . می خواد مامانشو بکنه . هوس مادرشو کرده گناه داره بین دونفر که همدیگه رو می خوان و تمنای تن همو دارن جدایی انداختن .دلم واسش سوخت .منم بابایی خودمو خیلی دوست دارم .-باشه بهت کمک می کنم .فقط یادت باشه دونفری هم باید منو بگایین . به مامان من هم رو نمیدی -باشه هر چی تو بگی گلوریا جون . فقط بابا یه خورده خجالتیه -معلومه -اول که یه خورده ترس و خجالتش ریخت ازش خواهش می کنم که دو تایی یک زمان تو رو بکنیم .-ببین تو هم جلدی برو ازش امتیاز بگیر و بگو در صورتی گلوریا حاضره بهت کوس بده که من شهبال مادرمو توی همین اتاق بکنم . یعنی چهار تایی کنار هم باشیم . می دونی شهبال جون این جوری اگه همدیگه رو ببینیم ترس و شرم و حیا و خجالت از بین میره راحت می تونیم همدیگه رو قبول کنیم . باشه من باباتو درست می کنم .-قربونت برم من گلوریا -راستش منم اصلا یادم رفته بود که یه بابایی هم تو خونه هست که ممکنه هر لحظه بیدار شه و ببینه من سر جام نیستم ولی با این اخلاقی که پدرم داشت و من از بچگی باهاش آشنا بودم می دونستم در این شرایطی که خستگی برش غلبه می کنه یک ضرب با اعصابی کاملا آروم می خوابه . خونه پسرش بگم سرم درد می کرد رفتم دارو خونه قرص بگیرم . از کجا می خواد بفهمه کوس و کونم مشغول بوده ؟/؟شهبال رفت با پدرش صحبت کرد و مقدماتو چید . پدره در جا هرچی که پسرش می خواستو قبول کرد . بعد اونو آورد جلو تا به من معرفی کنه به جای این که منو به اون معرفی کنه -گلوریا جان این بابامه اسد خان پدر اینم گلوریا خانوم . خودت که دیدی چه اندام کار درستی داره . بهمون افتخار دادن کلبه ما رو مزین فرمودن . من اول یه تستش کردم ببینم اگه خوبه بدم دم بابا جونم . پدر جون این قدر دوستت داشتم و دارم که به احترام شما تو کوسش آب نریختم تا نجس تحویل شما نداده باشم . پدره مثل خر کیف می کرد . سر پسرشو به علامت قدر دانی بوسید و گفت همیشه دعا گوتم -پدر اجازه دارم با مامان همین جا مشغول شم . این خواسته گلوریا جان هم هست -صاحب اختیاری هر جا دوست داری می تونی دست ننه اتو بگیری و ترتیبشو بدی -ممنونم پدر خوش بگذره -واسه تو هم همین طور . داشتم از این تعارفات شاخ در می آوردم . منو باش که فکر می کردم استارت این کونده بازیها تو خونه ما خورده تو نگو ملت دارن راه میفتن و ما عقب افتاده تر از همه ایم . اون دو نفر رفتند و من و اسد خان که موهاش جوگندمی شده بود و وزنش به شصت کیلو هم نمی رسید کنار هم مونده بودیم که چیکار کنیم -آقا اسد حالا من و تو کنار همیم . ببینم چیکار می کنی . شورتشو کشیدم پایین . صورتش سرخ شد . کونمو طرفش قمبل کردم و کیرشو از پشت سر و بدنم گرفتم تو. دستم و به کونم مالیدم و گفتم این گوی و این میدان نشون بده که مثل اسمت شیری . بزن زیر گوش هر کی که میگه تو پیری . ماشاءالله توداری عجب کیری ! .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

سعید گفت...

سلام
از مسیر جدیدی که تو داستانت باز کردی خیلی خوشم اومد

ایرانی گفت...

سپاس سعید جان دیگه آخرای مسیره هفته دیگه قسمت آخرشه .برقرار باشی ...ایرانی

matin گفت...

خیلی زیبا بود مرسی ادامه رو سریع بزار داداش

ایرانی گفت...

چشم داداش متین .قسمت بعدی آخرشه ..ایرانی

 

ابزار وبمستر