ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نه ! این خیانت نیست

من و ریحانه هشت سال بود که همدیگه رو دوست داشتیم و بعدش با هم ازدواج کردیم . هر دو مون هم سن بودیم و بیست و سه سالمون بود که زندگی مشترکمونو شروع کردیم . عشق ما زبانزد خاص و عام شده بود و من از این عشق خاطره ها داشتم که همه اونا رو تو یه دفتر نوشتم . ریحانه فقط یه خواهر داشت به نام رویا که دوازده سال بزرگتر از اون بود . رکسانا تنها فرزندش بود که تازه پونزده سالش شده بود . خیلی حساس بود و بهتره بگم احساساتی بود . من با اضافه کاری هفته ای چهار روز در دبیرستان تدریس می کردم . ریحانه کمک جراح یکی از بیمارستانهای تهران بود که کارشم همیشه بعد از ظهر ها بود . روزایی که از سر کار بر می گشتم اونو نمی دیدم . رابطه من با رکسانا خواهر زاده خانومم که در سال دوم رشته ریاضی درس می خوند خیلی خوب بود . اون همش واسم یه احترام خاصی قائل بود . چون می دید تو این دوره زمونه ای که همه به هم خیانت می کنند و عشقا همه دروغی شده یکی مث من بوده که با عشقی پاک تونسته خاله شو تور کنه . اون با خاله ریحانه اش هم رابطه خوبی داشت و واسش درددل می کرد هرچند با منم صمیمی بود ولی چیزای خصوصی ترشو با خاله ریحانه خودش در میون میذاشت . از اونجایی که منم دبیر ریاضی بودم گاهی وقتا بعد از ظهر ها میومد پیش من درس بخونه . راستش حال و حوصله درس دادن به شاگرد خصوصی رو نداشتم . چون نیاز مالی نداشتم . زن و شوهر حقوق بگیر بودیم و به کمک پدرم هم یه آپارتمان صد متری واسه خودم جور کرده بودم . چند روزی می شد که رکسانا حواسش به درساش نبود ازریحانه در این مورد پرسیدم و اونم بهم موضوع رو گفت وازم خواهش کردکه چیزی به رکسانا نگم . گفت که دوست پسرش ولش کرده -نه ریحانه . اونم آره ؟/؟-یادت رفته من و تو هم تو همین سن با هم دوست شده بودیم .؟/؟-آره همه که مثل من نمیشن .-این قدر خودتو نگیر فراز جان . حتما اونی که دوست داشتی خیلی خوب بوده که تونستی خودتو حفظ کنی . تازه هنوز کوتا آخر راه ... یه خورده بیشتر با رکسانا مدارا می کردم . جلسه بعدی ازم خواست که دفتر خاطراتمو بهش امانت بدم تا بخونه -مگه می شد بهش نه گفت ؟/؟ظاهرا می خواست احساسات لطیف من و خاله شو درک کنه . دلش شکسته بود و توی ذوقش نزدم . در اختیارش گذاشتم . می دونستم با همه شیطنتهاش دختر امانت داریه . دو سه روز که گذشت باهام احساس صمیمیت بیشتری می کرد . از این می گفت که این روزا عشق و عاشقی دروغی بیش نیست و چیزی به اسم وفا وجود نداره وتمام مردا بیوفان  .حتی اونایی که سالها وفادار بوده باشند و عشقشون پاک بوده بازم یه روزی میرن دنیال هوی و هوسهاشون . بد جوری به این مسئله پیله کرده بود . نمی دونم با این حرفاش چه چیزی رو می خواست ثابت کنه . گاهی منو عصبانی می کرد و سرش داد می زد م دختر درستو بخون . یواش یواش وقتی که روبروم قرار می گرفت یه تغییراتی رو تو چهره اش می دیدم دیگه از این که با یه آرایش غلیظی جلوم قرار بگیره ابایی نداشت . بلوزای چسبونی می پوشید که نشون می داد که سینه های نیمه درشت دخترونه اش فرم و ایستایی خوبی داشته و باید خیلی هم قشنگ و هوس انگیز باشن . هر چند که به این چیزا اهمیتی نمی دادم . گاهی خودشو بهم نزدیک می کرد . طوری که وقتی سرشو به طرف کتابش می گرفت موهای سرش مماس با بینی من می شد و بوی خوش موها و عطر تنش یه شور دیگه ای در من به وجود می آورد . حس می کردم که بهش عادت کردم . دوست داشتم به جای یه روز در میون هر روز بیاد . قبل از این که بیاد منم به خودم می رسیدم . موهامو به گونه ای حالت می دادم که چند سال کمتر از سنم نشون بده . در واقع 8 سال ازش بزرگتر بودم . قصد خیانت به ریحانه رو نداشتم ولی خوشم میومد از این که خواهزراده اش به من توجه داره و داره خودشو واسه من خوشگل می کنه . تازگیها به جای این که روبروم بشینه کنارم می نشست . یه بار که رفتم خود کارو بدم به دستش دستمو گرفت تو دستش و واسه چند لحظه نگاهمون با هم تلاقی کرد و واسه یه لحظه بدنم لرزید . دوست نداشتم به خونه اولم برسم . ریحانه در این سن بود که عاشقش شده بودم ولی حس می کردم که هوس رکسانا رو دارم .-آقا فراز مردا خیلی نامردن -منم هستم ؟/؟راستشو بگو . حساب اینو نکن که ازت بزرگترم ومثلا استادتم -راستشو بگم یه روزی تو هم خائن میشی . تو هم یه روزی به خاله ام خیانت می کنی -امکان نداره -می بینیم -من با بقیه فرق دارم . اگه می خواستم خیانت کنم این 8 سالی می کردم . حتی وقتی که باهاش دوست بودم واسه تفریح هم دنبال کس دیگه ای نبودم -مردا همه دنبال هوسای زود گذر خودشونن ... می دونستم از ناراحتی داره این حرفا رو می زنه . کاش دفتر خاطرات منو نمی خوند و حسرت من و ریحانه رو نمی خورد .. یه روز که اومده بود پیشم درس بخونه رفته بودم دستشویی و اونم بیخیال داشت با صدای بلند با موبایل صحبت می کرد . از حرفایی که با یکی از دوستاش می زد دستگیرم شد که می خواد طوری منو از راه به در کنه که نشون بده همه مردا از یه قماشن و اهل وفا نیستن . این یه الف بچه می خواست بهم درس بده ومنو سر کار بذاره . کور خونده بود . از اون روز به بعد منم بیشتر به خودم رسیدم و عطر های مردونه هوس انگیزمو می زدم . با شلوارک پیشش میومدم . تو چشاش زل می زدم . دستاشو با مکث زیاد تو دستام نگه می داشتم . خیره به قسمت چاک سینه هاش نگاه می کردم . صورت گرد و سفیدشو زیر ذره بین نگاه خودم قرار می دادم .-رکسانا تو این روزا حواست به درست نیست اگه تنبلی کنی میگم دیگه نیای .-اگه این طور میخوای دیگه نمیام . چیه چون خودت پول نمی گیری زورت میاد درس بدی ؟/؟-آدم با معلم خودش این طور حرف می زنه ؟/؟به حالت قهر پا شد که بره .. من که حریف خواهر زنم یعنی مادرش نمی شدم دستشو محکم گرفتم که قهر نکنه و نره . هر کاری کرد در بره نذاشتم -رکسانا خواهش می کنم . من که حرف بدی نزدم . حس کردم که در مقابل اون تسلیم شدم . واسه یه لحظه بدنهامون از روبرو با هم مماس شد . اون یهو افتاد تو بغلم . تو چشاش خیلی چیزا رو می شد دید وغرور .. هوس .. مبارزه برای پیروزی این عقیده اش که مردا همه نامردن . من نباید میذاشتم که اون به این هدفش برسه . باید خاکش می کردم . نگاهش خیلی معصومانه و مظلومانه شده بود رفتم طرف لباش . یه حرکتی به خودش داد که پس بکشه ولی لحظاتی بعد این اجازه رو به لبهای خودش داد که با لبام همراهی بکنه . نفسهاش مثل یه نسیم هوس انگیز عاشقانه صورتمو نوازش می داد . دستمو بردم به طرف سینه هاش . این کارو از زیر بلوزش انجام دادم -آهههههه نههههههه فراز تو شوهر خاله امی نکن با من ... این کارو باهام نکن . سست شده بود . با دست زدن به سینه هاش اونو بیحال کرده بودم . نیمتنه اش رو میز افتاده بود . دستم دیگه به سینه هاش نمی رسید . در عوض از پهلوی شلوار کشی اون دستمو فرو کردم داخل . کون دخترونه اشو گرفتم تو چنگم و رفتم طرف شورتش . پاهاشو به هم فشار می داد . می لرزید . ناله می کرد . کوسش خیس خیس بود . کوس ریحانه جون هم همین حالتو داشت . در این 8 سالی که با ریحانه دوست بودم حتی واسه یه بار هم به کوسش دست نزده بودم . اما این بار پس از هفت هشت هفته بود که دستم به کوس دیگه ای می رسید . حالا رکسانا در مورد من چی فکر می کنه . من بت اون بودم . اون دوست داشت منو بشکنه . نمی دونستم واقعا کدومش واسم مهمتره . من هم محبت اونو می خواستم هم بدنشو . ولی باید غرورمو حفظ می کردم می دونستم که اونو تونستم تا سر حد جنون حشریش کنم . می تونستم خودمو با زنم ار ضا کنم ولی اون به این سادگیها دستش به جایی بند نبود . تازه می خواست بهم ثابت کنه که مردا همه پستن . خودمو کنار کشیدم و گفتم بریم به درسا مون برسیم .-چیه من واست کوچیکم ؟/؟-رکسانا این کارمون زشته . دوباره قهر کرد و می خواست بره که بازم نذاشتم . دیدم که مثل بقیه دخترا گریه رو شروع کرد -دختر هر کاری که می خواهی بکنی بکن . تو یه دروغگوی شارلاتان حقه بازی . فکر کردی من نمی دونم که میخوای حالمو بگیری و حرف خودتو به کرسی بنشونی ؟/؟رنگ و روش زرد شد و گفت نمیدونم از کجا فهمیدی . اولش همچین قصدی داشتم . ولی حالا نه فراز جون ! من دوستت دارم و هوس تو رو دارم .. بغلم کن لختم کن بهم بگو دوستم داری . هر کاری دوست داری باهام انجام بده -نامرد تویی رکسانا که می خوای از خرد شدن من لذت ببری . این بار اون بود که خودشو بهم چسبوند . خیلی زود رامم کرد . پاسخ اونو با ادامه بوسه اش دادم . حرارت بدن همو در تماس سینه ها ووسط بدن احساس می کردیم -رکسانا بگو هدف امتحان کردن من نیست . من نمیخوام خیانت کنم -نه فراز جون این خیانت نیست . خواهش می کنم . شلوارشو از پاش در آوردم . بلوزشو هم همین طور . اونو رو میز درس قرار داده و سرمو گذاشتم لای سینه هاش . چقدر خوردن سینه های یه دختر که واسه اولین بار خورده میشه به آدم حال میده . سینه سفید وسفت رکسانا لک نداشت ونوک تیزش که ازم می خواست میکش بزنم . با نفسهای تند و فریاد بلندش پاهاشو پی در پی به میز می کوبید . اون پاها رو می بوسیدم . از نوک پا به طرف بالا می رفتم . شورت سفیدش خیس شده بود . خیسی کوسش اونو لک آورده بود . زبونمو کشیدم روی شورتش -درش بیار هردو تا شورتو . می خوام کیرتو ببینم . درش بیار میخوام ببینمش -رکسانا خودت گفتی که این خیانت نیست -هر چی تو بگی . نه این خیانت نیست . این یه عشقه . دوستت دارم فراز جون . شوهر خاله خوش تیپم . لبه های دو طرف شورتو گرفته و به طرف وسط کوس جمعشون کرده و زبونمو از کناره ها می کشیدم رو کوس و صداشو بد جوری در آورده بودم . اون داشت باهام حال می کرد -درش بیار فراز جون شورت منو شورت خودتو . لختم کن لختم کن زود باش . میخوام همه جامو گاز بزنی . همه تنمو کبود وسیاهش کنی . پاک گیج شده بودم . انگار به هشت سال پیش بر گشته بودم . روزای اولی که با ریحانه آشنا شده بودم . اگه اون روزا با عشقم این بر نامه رو پیاده می کردم آیا ازش دل می کندم ؟/؟.. حالا چرا این جوری شده بودم ؟/؟ این اولین باری بود که می خواستم به عشقم یا همون همسرم خیانت کنم . چه لذتی داشت تماشای بدن یه دختر 15 ساله ! تمام فکرای مزاحمو از خودم دور کردم وشورت رکسانا رو هم از پاش در آوردم و اونم با اشاره بهم فهموند که منم لخت شم . دستو ر دختر خواهر زنمو انجام دادم . کیرم تا آخرش شق شده بود . اونم اجازه نداد که رو هوا بمونه . منم رفته بودم رومیز و اونم کیرمو با دو تا دستاش گرفت و گذاشت تو دهنش . دیگه از دست من کاری ساخته نبود . مثل یک ساک زن حرفه ای عمل می کرد تمام باور های من رفته بور زیر سوال . حداقل دیگه پیش رکسانا نمی تونستم به این بنازم که یه عمری اسیر یه عشق پاک و بی ریام .. به کیرم دیگه واسم مهم نبود . جلو ضررو از هر جا که بگیری استفاده هست . رکی جونو دمرش کرده و خودم رفتم پایین و پاهاشم قرار دادم روزمین تا ستون بدنش شده کونشو از دو طرف باز کرده واز همون طرف لیسیدنو شروع کردم . بعد از میک زدن کف دستمو کشیدم رو کوس خیسش و با فشار از قسمت بیرونی پایین کوس به طرف بالا می کشیدمش -بذار تو کونم . کونمو بکن . به کوسم حال بده  . کونمو بکن . نذار همین جوری تو آتیشت بمونم خنکم کن .-اگه بگی من خیانت کردم و تونستی ثابت کنی که مردا همشون خیانت کارو هوسبازن دیگه از این خبرا نیست -نه نه فراز جونم . من غلط می کنم از این حرفا بزنم  . من فقط کیر میخوام واییییی واییییی .. سینه هاشو تو دو تا دستام می گردوندم . شونه ها و گردنشو غرق بوسه کرده بودم . کونش , کون دخترونه و پر هوسش لذت می خواست و منم باید بهش حال می دادم . می دونستم به ارگاسم رسوندن یه دختری در سن اون که تا حالا این چیزا رو ندیده و حسش نکرده خیلی آسون تر می تونه باشه . بالای کف دستمو به صورت ثابت در قسمت بالای کونش و اون وسط نگه داشتم و بقیه کفو روی کوسش طوری می گردوندم که روی قاچ و وسط کوس رکسانا جونم حرکت کنه وانگشت وسطی دست راستم هم دو سه سانتی  بره تو کوسش وبر گرده . این کارو به مدت ده دقیقه ای واسش انجام دادم . صدای ضربان قلبشو در این مدت می شنیدم . خیلی سست و بیحال شده بود و نمی دونست چیکار کنه . جیغ و داد که رو شاخش بود . خیسی کوسش تمومی نداشت وپس از دقایقی حس کردم که آب روونتری دستمو تر کرده با این حال به کارم ادامه می دادم -فراز خیلی خوشم اومده خیلی ! حس می کنم همه تنم آروم گرفته و رفته تو سکس . یه حالت خوشی بهم دست داده که تا حالا این جوری نشده بودم .-رکی جونم نمیگی که من خیانت کردما .-نه نه عزیزم فراز جونم خاطرت جمع . تو به خاله جونم وفاداری . اگه با یه زن دیگه ای غیر من و خاله جون رابطه بر قرار کنی اون وقته که می تونم بگم خیانت کردی . رفتم  یه کرم نرم کننده ای آوردم رو سوراخ کونش کشیدم . چقدر تنگ و کوچولو بود .-رکسانای من . فکر نکنم تو کونت جا شه -هر جوری هست باید جاش بدی . من کیر میخوام . تا نذاری توش قبول نیست . اون وقت لذت و خوشی امروز من تکمیل نمیشه . می خوام یه خاطره شیرین از اولین سکس زندگیم داشته باشم . اگه این کارو نکنی اون وقت میگم خیانت کردی ها -بر شیطون لعنت این دختره رضایت بده نیست -کیرمو به سر سوراخ تنگش مالیدم . یه خورده که جا باز می کرد به هردومون یه دنیا لذت می داد . دیگه داشت حوصله ام سر می رفت . فشارو زیاد کردم و یهو چند سانتی رفت داخل . رکسانا جیغی کشید که دلم رفت -اوخ اوخ اوخ اوخ من مردم مردم . فقط بیرون نکشش . من عادت می کنم عزیزم باید عادت کنم . دو تا مشتاشو گره کرده بود و چکشی به دوطرف خودش وروی میز می کوبید تا یه جوری دردو تحمل کنه . چند دقیقه ای که گذشت و دیدم آروم تر شده بازم یه چند سانتی دوباره پیشروی کردم و همون حرکتای قبل تکرار شد ولی این بار دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم . آب کیرمو ریختم تو کون رکسانا جون .-جااااان دارم حال می کنم . چه مزه ای داره تو کون یه 15 ساله آب ریختن -با خاله جون که از این کارا نکردی . یعنی اون وقتایی که با هم دوست بودین . حالا هر وقت دوست داشتی می تونی باهام از این کارا بکنی . کیرتو بیرون نکش . هنوزم می خوام توی کونم تکونش بدی . کیف می کنم . خوشم میاد -می خواستی امتحانم کنی ؟/؟می خواستی تز خودتو ثابت کنی ؟/؟-فراز جون دیگه از این حرفا نزن . دوستت دارم . نه نه من بازم میخوام . میخوام مال تو یاشم . ولم نکن . کیرت تو کونم باشه . نوازشم کن . بدنمو بمال ... تنشو زیر هوس خودم داشتم و بعد از این که تا دلش می خواست کونشو گاییدم یه دور دیگه اونو بر گردوندم و دوباره کوسشو گذاشتم تو دهنم و اونو طوری کردم که بی اراده داشت واسه خودش می گفت که کی گفته تو خیانت کردی . کیرتو می خوام دوستت دارم . عاشقتم . مثل کنه شده بود وولم نمی کرد . بردمش رو تخت و یه سرویس هم اونجا سرویسش کردم . طوری بلبل زبونش کرده بودم که از آرزوهای دورودرازش می گفت . می گفت که هر وقت ازدواج کنه منو فراموش نمی کنه و من باید بشم دوست پسرش تا کوسشم بتونه از کیر من فیض ببره . وقتی کارمون تموم شد اونو بغلش کردم با یه بوسه لب به لب تو بغل هم خوابیدیم . شب شده بود و باید به خونه بر می گشت . در قبالش احساس مسئولیت می کردم -دختره شیطون رفتی چی رو ثابت کنی می خواستی منو تا لب چشمه ببری و تشنه برگردونی ؟/؟-راست میگی فراز جون خودم از هر تشنه ای تشنه تر بودم .-فکر می کنی من به خاله ات خیانت کردم ؟/؟با یه لبخندی که یه  دنیا معنا درش نهفته بود گفت نه کی همچین حرفی زده نه !این خیانت نیست . اصلا خیانت نیست .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

جيبر گفت...

باسپاس فراوان ازايراني عزيز براي زحمات بيكرانش ايراني جان ميخواستم بدونم كه مادرفداكار رو كي ادامشوميزاري ممنون

ایرانی گفت...

با تشکرمحددازجبیرعزیزم .مادر فداکار میشه برای یکشنبه یعنی پس فردا .شادشلدشادباشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیزعالی بود دیوونه شدم چه داستان زیبایی همونو که میخاستم بود ممنون ازلطفتون مهران هستم

ایرانی گفت...

متشکرم داداش مهران .خوشحالی تو و سایر عزیزان یعنی شادی من .پس همیشه شادباشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان.داستانت از خیلی نظرها برام تازگی داشت.بعض از قسمتهای این داستان بخصوص قسمتی که از زبان رکسانا نوشته بودی خیلی تحریک کننده بود.راستش منو یاد یه خاطره از خودم انداخت که تا اندازه ای مشابه داستانت بود!!!(نادر)

ایرانی گفت...

با سپاس و دورد به تو نادر جان آشنا .امیدوارم که خاطرات زندگیت برایت شیرین باشد و همیشه شاد باشی ...ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی

خسته نباشی داداش

ایرانی گفت...

شما هم خسته نباشی مرتضی جان ..ایرانی

matin گفت...

خیلی عالی بود مرسی ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

واقعا خسته نباشی متین جان که نشستی همه رو یک دفعه خوندی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر