ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شیطون بلا 13

..بهنام که کیرشو از کسم بیرون کشید فقط چند قطره سرخ رو روی کیرش دیدم . انگاری خون زیادی نداشتم . حتی سوزش زیادی رو هم حس نمی کردم . اون خیلی زود دوباره کیرشو توی کس من فرو کرد . ووقتی اونو داخل بدن من حرکت می داد من  یک لحظه به یاد اون شبی افتادم که در ساحل داشتم به اون جوجه تیغی کون می دادم . نمی دونم چرا حس می کردم دلم واسه شیطونی تنگ شده دوست داشتم سر به سر یکی بذارم اذیتش کنم . مثل حالتی که زنگ در خونه یکی رو بزنم و فرار کنم . یا یه سوزن ته گردی بذارم زیر صندلی معلم .. یا این که  با پسرا فوتبال بازی کنم و  با لگد بزنم زیر پای یکی .. آخه این حاج آقای ما که با سلام و صلوات می خواد بیاد  هر شب یه ساعت ما رو بکنه و بره که دیگه نشد زندگی . فکر کنم بیشترین تفریح من فقط همین باشه که صبر کنم که شوهرمون کی میاد و با ذکر و دعا بیاد سر وقت ما . ولی من باید بی خیال این حرفا هر کاری رو که خودم دوست داشتم انجام می دادم . فعلا که جای این افکار نبود . گذاشتم که هر طوری که دوست داره از همسرش لذت ببره .تمام هیجانات اون شب واسم تازگی داشت . منم واسش سنگ تموم گذاشتم . بازم جای شکرش باقی بود که به وقت سکس و عشقبازی بهم نگفت که حجاب خودمو حفظ کنم . تا می تونستم سعی کردم که از اولین شب ازدواجم نهایت لذتو ببرم . میگن اون شب  برای دو طرف یک شب به یاد ماندنیه ومی تونه  برای خیلی ها لذت بخش ترین شب سکس باشه . ولی یه حسی می گفت که شاید برای من این طور نباشه و من بتونم شبای پر هیجان دیگه ای هم داشته باشم . دوبار منو به ار گاسم رسوند ولی از اونجایی که ازش خواسته بودم تا یک سالی رو بچه دار نشیم و از زندگی دو نفره زناشویی مون لذت ببریم  به وقت انزال از کاندوم استفاده کرد . هر چند دلش بچه می خواست . می گفت که منی نباید اسراف شه . انگاری که من کار خانه آدم سازی باشم . اون شب تا می تونستیم در هم غلتیدیم . لحظاتی بود که حس می کردم اون بهترین لحظات زندگی منه . لحظاتی که از اون بیشتر و بالاتر اوجی رو نمی دیدم . حس می کردم که بالهای پروازم دیگه توانی برای پریدن ندارند .  و این اوج سکس و لذت بردن  بود . خیلی ها می گفتند که این روز ها واسه آدم یکنواخت میشه اگه بر نامه هایی واسه زندگی خودمون نداشته باشیم که به اون تنوع بدیم . دلم می خواست با یه آهنگ اکشن .. یه موزیک رقص و هوس انگیز لحظه های عشقبازی و سکس خودمونو پیش ببریم . ولی گذاشتمش برای  دفعه بعد . به اندازه کافی سعی کرده بودم پیش بهنام تابو شکنی کنم . اون تازه داشت در مورد بعضی مسائل واسم امر به معروف می کرد . به نهی از منکر هاش فعلا کاری نداشت می دونستم بعد ها به اونجاش هم می رسه . اون شب بیشتر از دو ساعت داشت منو می کرد در آخرین  دقایق با شوق و لذت خاصی در آغوشم کشیده لباشو بر روی لبام قرار داد . با این که خودمو کاملا در اختیارش گذاشته بودم نمی دونم چرا دلم رضا نمی داد که اونو ببوسم . حس می کردم که باید یه احساس خاصی نسبت به اون داشته باشم که اجازه بدم اون منو ببوسه . لذت نمی بردم . کیرشو ساک زده بودم چون فکر می کردم بهش خیلی بدهکارم . چرا من این جوری شده بودم . فقط به این فکر می کردم که در محیط کاری من چه خبره . چه طور می تونم  با سایر همکاران ار تباط بر قرار کنم . یعنی خودمو به کارم فروخته بودم ؟/؟ نه ..نه ...این طور فکر نکن شراره .. چقدر دلم می خواست سر به سر شوهرم بذارم . واسش برقصم . شاد و شیطون باشم . ولی اون از همون شب نشون داد که کمی خشکه .. خلاف اون چه که قبلا نشون می داد  اهل شوخی هست . شاید کمی انعطاف پذیری نشون می داد که من به طرفش کشیده شم . اون شب هم به هر صورتی بود تموم شد و شب های بعد من چند بار از موسیقی استفاده کردم . اون کمی سختش بود . از حلال و حرام می گفت ولی آرومش کردم . -عزیزم این قدر سخت نگیر . امروزی باش . من سعی می کنم خودمون که هستیم و خودمون این جور نرم و اکشن باشم . -شراره ما هیچوقت تنها نیستیم . خدا با ماست . -بهنام ما فقط می خواهیم کمی شاد باشیم .. نمی دونستم ممکنه تا این حد حساس باشه .. خلاصه یک هفته ای گذشت و دلمو به این خوش کردم که می تونم برم سر کار و واسم یه تنوعی شه تا بتونم شرایط خونه رو بهتر تحمل کنم . سعی می کردم بهترین غذاها رو براش بپزم . کار اداری من طوری نشه که به کار خونه ضربه بزنه . بهترین لباسا رو واسش می پوشیدم . رعایت حجاب و رعایت حال اونو پیش دیگران می کردم . دلم می خواست یک زن متعهد باشم . روز اولی بود که می رفتم سر کار . رفته بودم به یکی از شعبه های بزرگی که شاید حدود هشتاد تا پرسنل داشت . رئیس بانک می خواست منو به سایرین معرفی کنه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر