ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 188

-آریا یکی هست که از عشقبازی من  و تو به این صورت دردش می گیره . -پس اگه این جوریه و یکی شکنجه می بینه  برای چی اومدی به این مجلس . می تونستین باشین خونه و دیگه این جور  حس حسادت اونو تحریک نکنی . ببینم تو هم نسبت به همسر خودت همین احساسو داری . -نه من نسبت به همسر خودم این احساس رو ندارم . اونم راجع به من این حسو نداره . - پس چیه حتما معشوقه گرفتی ؟/؟ -من اگه معشوقه می گرفتم دیگه این قدر براش ارزش قائل بودم که بهش جریان این مجلس رو بگم و بگم که برای من خیلی مهمه و اگه اجازه میده من بیام به این مجالس .. می دونی اگه تو به من فشار بیاری کی دردش می گیره .. اونی که توی شکممه .. همون نی نوی کوچولویی که بابا ش تویی . همونی که دلش برای دیدنت تنگ شده . میگه آروم مامانشو بغل بزنی . اونو ببوسی و بهش تبریک بگی . همونی که هنوز نمی دونم دختره یا پسر ولی می دونم که خیلی دوستت داره و خوشحاله که یه بابای خوشگل و جوونی مثل تو رو داره . تو داری بابامیشی آریا . .. دستام سست شده بود . داشتم به این فکر می کردم که آیا آهو تا حالا همچین حرفی رو به من زده یا نه . چیزی یادم نمیومد . ولی این از کجا می دونه که من بابای بچه اش هستم چطور با اطمینان این حرفو می زنه . من که اونو فقط در همین مجالس می گاییدم . .. طوری که برام توضیح داد در دو مجلس قبلی تنها کسی که اونو گاییده و آبو ریخته توی کسش من بودم . تا این جای قضیه موردی نداشت ولی چیزی که باعث تعجبم می شد این بود که اون چطور از این حرف می زد که من بابای بچه اش هستم . تانیا ی زرنگ متوجه آشفتگی ذهن من شده بود . -عزیز اگه شک داری می تونیم بریم آزمایش بدیم . -تانی جون فقط همینو کم داشتیم . من حرفاتو باور دارم . -ببین عزیز دلم  شوهرم بار دار نمیشه . ما از این قضیه تا به حال با کسی حرفی نزدیم . از بس براش احترام قائل بودم و دوستش داشته و دارم حاضر بودم و هستم که تمامی عمرمو با همین شرایطش کنار بیام .. اونم دیده که  من این مرامو دارم و به خاطر بچه تنهاش نمیذارم منو آزاد گذاشت که بخوام از یکی بار دار شم ولی همه فکر کنن که اون بابای بچه هست . اونم می دونه که بابای بچه تویی . و دوماه و خوردی پیش که در اولین محفلی که حضور داشتی همون جوری که گفتم فقط تو بودی که به من آب دادی . همون آب حیاتی که آب زندگانی این نوزاد بود ..همون آبی که به  زندگی من و همسرم نشاط دیگه ای بخشید . حالا من دوست دارم که خودمو در اختیارت بذارم . دلم می خوادکه در این شادی شریکم باشی . هم خوشحال بودم هم شگفت زده و هم ترسیده بودم .. -تانی جون مطمئن باشم که از این بابت چیزی به کسی نمیگی ؟/؟ -راستش منم باید مطمئن باشم که تو هم از این بابت به کسی چیزی نمیگی . من باید بیشتر نگران باشم . نمی خوام زندگی من از هم بپاشه ولی عاشق این فرزندی هستم که در شکمم کاشتی . - یه سوال دیگه برای من پیش اومده . تو که گفتی عاشق شوهرتی و تمام این کارا برای اون بوده حالا چی شده که از این داری میگی که عاشق منی کشته مرده منی دوستم داری و اومدی که با یک سکس جانانه  خوشی این لحظه های خوشت رو کامل کنی -نمی دونم نمی دونم . همینشه و همینه که منو می ترسونه . حس می کنم که بی تو نمی تونم زندگی کنم . نمی دونم به خاطر این بچه هست یا به خاطر خود علاقه ایه که نسبت به تو پیدا کردم -راستش اصلا این زنا رو نمیشه شناخت و به همین سادگیها در موردشون قضاوت کرد .-حالا بیا آریا بیا عزیزم تا کسی ما رو پیدا نکرده و خلوت ما رو به هم نزده بیا .. خودمو روش سبک کردم . سعی کردم از راهی باهاش سکس و عشقبازی کنم که فشار کمتری بهش بیاد . -دوستت دارم دوستت دارم تا نیا . عزیزم تو مامان بچه ام میشی چه جالب . بچه ای که شاید هیچوقت نفهمه باباش کیه -ولی من دوست دارم اگه این بچه مثل بابا مامان راز دار خوبی باشه بهش بگم که باباش کیه . به شرطی که باباش اجازه بده -آخ تانیا که تو چقدر دوست داشتنی هستی و احترام به خانواده و اصول خانوادگی رو رعایت می کنی . باور کن تمام مردای دنیا دوست دارن زنی مثل تو رو داشته باشن . رفتم رو اصل مطلب . پا های تا نیا رو خیلی آروم انداختم رو شونه هام .کیرمو فرو کردم توی کسش . -عزیزم این جوری که بهت فشار نمیاد -نهههههه نههههههه عزیز دلم این قدر لوسم نکنم . من اون جوری هام که فکر می کنی سوسول نیستم . دلم می خواد منو ببوسی . بهم بگی دوستم داری . کوچولوی نازت رو دوست داری . . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر