ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 26

تمام بر نامه ها همون جوری که ناصر حدس می زد شد .نیما پسر خوبی بود . اما همچنان در مورد نوشین نقطه ضعف داشت هر چند که اون هیچوقت در مورد زنی که شوهر داشت فکر خاصی رو به خودش راه نمی داد . از طرفی ناصر به بهونه ای به خونه نلی رفت . به شدت عصبی بود . نمی دونست چیکار کنه . به هر سوی قضیه که پناه می برد می دید که یک جای کار می لنگه و به ضرر اونه . -پس کارت رو کردی .. -چیه ناصر تو خودت خواستی که من از دواج کنم . خودت خواستی که منو بدی به دست یک نفر دیگه . فکر کردی من دوست دارم کنار یکی دیگه بخوابم ؟/؟ وقتی چشامو باز می کنم صورت اونو ببینم . ؟/؟ من فقط تو رو دوست دارم . عاشق تو هستم . دلم می خواست تو باشی که برای اولین بار  از مرزم رد شی .. ولی تو اینو نمی خواستی . سالها همبازی من بودی . دوستم بودی در کنارم بودی اما هر گز نخواستی تا اعماق نگاه منو بفهمی . نخواستی احساس من و دستای منو وقتی که دستاتو لمس می کرد بفهمی . هر گز نتوستی هیجان منو به لحظه دیدارو درد منو در هنگام وداع درک کنی . و حالا خودت منو پاس دادی به یک نفر دیگه . چون دوست نداشتی برات دردسر درست کنم . آبروتو پیش همسرت ببرم . همه بگن آقا ناصر با کلاس دختری دختر عمه اشو گرفته .. در حالی که برای من اهمیتی نداشت . من دارم دیوونه میشم ولی به این امید که با تو باشم حتی هفته ای یک بار ..  دارم این کارو می کنم . ناصر خودت بهم قول دادی . من بدون تو می میرم .. تویی که باید به من انرژی بدی .من فقط لحظه ای که با تو هستم جون می گیرم واگه مجبورم کنار شوهرم کنار نیما که قراره شوهرم بشه دراز بکشم مثل چوب خشک خودمو در اختیارش میذارم . مجبورم فریبش بدم . من با تو ارضا میشم . اون نمی تونه . و نباید که بتونه .من هم خودمو بدبخت می کنم هم اونو . ناصر اون ..اون... -بگو حرفتو بزن نلی اون چیه .. آدم خوبیه ؟/؟ دلت براش می سوزه ؟/؟ خب یک زن خوب و سر به زیر و نجیب شو براش . قید منو بزن . اصلا کی گفته با من باشی -چیه ناصر .. حالا داری حسادت می کنی ؟/؟ تو خودت از من خواستی که برم با یکی دیگه باشم . این قدر بی جنبه هستی ؟/؟ حتما فردا پس فردا هم میگی که این تو نبودی که گفتی بعد از از دواجم با من خواهی بود . ناصر چرا این قدر ناراحتی من برق حسادت رو در چشای تو می بینم . -نه اصلا این طور نیست . من فقط نمی خوام اون کسی رو که من در آغوشم  می گیرم .... ناصر نتونست ادامه بده چون می دونست این چیزی بوده که اون می خواسته نلی تقصیری نداره .. -نلی بهتره من و توتمومش  کنیم .. -ناصر خیلی نا مردی . من رو حرفت حساب می کردم . حالا که خودمو قربونی کردم تو این جور زیر پامو خالی می کنی ؟/؟میگی من چیکارت کنم ؟/؟ من از اولم گفتم من و تو رابطه مون بی خوده .. -باشه ناصر هر طور که تو بخوای عمل می کنم . هر چی که تو بگی . فقط نمی خوام ناراحتی تو رو ببینم . نمی خوام که از من برنجی . باشه .. نلی اشک می ریخت و حس می کرد که ناصر فریبش داده . زده زیر قولش . اون نیما رو دوست نداشت . اصلا نمی خواست با کس دیگه ای باشه . ناصر دست دخترعمه شو کشید و اونو  به انبوه درختان رسوند . نلی می خواست واسش ناز کنه بگه دستامو ول کن ولی از همینشم می ترسید . ناصر در آغوشش کشید بدنشو به بدنش چسبوند . -نلی حتی دلم نمی خواد که یکی دیگه غیر از من بوی پیراهنتو احساس کنه . چه برسه به این که خودتو رو حس کنه . -منو ببوس ناصر منو ببوس و من وجودم روحم فکرم تمام احساس و عشقم متعلق به توست . دوستت دارم . در هر لحظه ای از زندگی تو با منی . منو ببوس بذار حس کنم که دوستم داری . بذار حس کنم که به خاطر من حسادت می کنی . به بدنم دست بزن .. -نلی تو می خوای عروس شی .. -ولی همه جا تصویر تو رو می بینم تو رو حس می کنم . ناصر کمی عصبی و خشمگین بود . شروع کرد به بوسیدن نلی .. با خشم و حرارت .دختر اینو حس می کرد ولی لذت می برد . ته دلش از این که ناصر راجع به این مسئله حساسیت پیدا کرده خوشحال بود . -نلی دوستت دارم . دوستت دارم . دلم می خواد تو فقط از من لذت ببری . این من باشم که ارضات می کنم . من نمی خوام تو رو از دست بدم . -ناصر نمی دونی وقتی تو رواین جوری می بینم چقدر بهم احساس آرامش دست میده .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر