ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 79

بعضی ها مشکلات و سختیهای ما زنای هرجایی رو فقط از بعد اقتصادی اون می بینند . فکر می کنند که تمام سختیها و تلاشهای ما فقط برای اونه . شاید بعضی  از همکارای من همین طور هم نشون بدن شاید به خا طر اینه که دیگه خسته و زده شدن . دیگه بریدن . جونشون به لب رسیده . دست زمونه اونا رو به حال خودش رها کرده . کسی واسه اونا ارزشی قائل نیست . اون روزا با این که از نظر اقتصادی وضعم تا حدودی بهتر شده بود ولی اگه به مشتری خوب پا می داد به خاطر خودم می رفتم . مشتریای من دیگه افرادی میانسال یا پیر مردا بودند . یک جوون نمیومد که زنی رو بکنه که  چهل و هفت هشت سال سنشه . تازه پیرمرد هاشم سلیقه شون نمی گرفت . . اما این لکه ننگ هنوز بر دامنم نشسته بود . بر پیشونی من نوشته شده بود هرزه . عده ای از همسایه های مرد منو شناخته بودند و شاید هم بعضی از زنا . شاید اونا از جای دیگه ای بو بر دار شده بودند . گاهی وقتی از کنار همسایه ای آشنایی اهل محلی رد می شدم متوجه بودم که در مورد من پچ پچ می کنند . نیلوفر من بازم می خواست ادامه تحصیل بده . فقط می خوند و می خوند اون متخصص شده بود . هر مراسم پایان تحصیلی که بر گزار می شد اون بهترین بود و همیشه هم منو الگوی خودش معرفی می کرد .. . حالا هم که داشت فوق تخصصشو می گذروند . -عزیزم  تو تا حالا بالای بیست تا خواستگارو رد کردی کی می خوای ازدواج کنی .. بهترین خواستگارا رو رد کرده بود .-مادر من تا تو رو به آرامش نرسوندم ازدواج نمی کنم . مامان من . مامان گلم تو برام مقدسی .. -عزیزم من آرومم . آروم تر از اونی که فرض می کنی . نیلوفر یک جراح ماهر بود . اون یک پزشک دلسوز و مهربون بود . با مردم مدارا می کرد . با حوصله با همه حرف می زد . ولی دیگه طبابت فشرده رو گذاشته بود بعد از گذروندن این چند ترم فوق تخصص .. با این که خیلی راحت می تونست پول در آره ولی خیلی کم توقع بود . اونایی رو که توان مالی کمی داشتند بهشون می رسید . هواشونو داشت . حتی علاوه براین که  زیاد از نیاز مندان پول نمی گرفت گاهی کمکشون هم می کرد . -عزیزم این جوری که داری پیش میری من یکی فکر نمی کنم که بتونی پولدار شی . -مامان خدا می رسونه . مگه ما که الان به این جا رسیدیم با چه مقدار پول رسیدیم . ولی با یه دنیا عشق رسیدیم . چیه مامان می ترسی که نتونم یه وقتی تو رو از این خونه درت بیارم ؟/؟ مامان تو لیاقت بهترین ها رو داری . یه روزی برات کاخ می سازم . حتی اگه خودم برم توی کوخ زندگی کنم . -بس کن نیلوفر تو که همش می خوای اشکمو در بیاری چرا همش از این حرفا می زنی . گاهی وقتا به خودم می گفتم که ای کاش دفتر خاطرات نیلوفرو نمی خوندم . هرچند که متوجه خیلی چیزا شدم ولی در عوض خیلی چیزا تازگی خودشو حفظ می کرد . -نیلوفر تو که همش به دنبال ثواب کردنی -مامان من تو رو هم فراموش نمی کنم . اولین باری که یه پول و پله سنگین به دستش رسید منو برد بازار .. -من چیزی نمی خوام . واسه من خرج نکن . تو خودت بیشتر نیاز داری .. سر به سرم می ذاشت اذیتم می کرد . -مامانی از دو سال دیگه  بیا و ببین دخترت واست چیکار می کنه . اینا که پولی نیست . مامان می خوام بتر کونم . اصلا هر کی رو که از در مطبم  میاد داخل می خوابونمش و جراحی می کنمش . به هیشکی نمیگم تو مردنی هستی . کارمو می کنم . مرگ دست خداست . کمی هم شوخیش گرفته بود .  منو برد بازار و برام لباس و کفش و طلا خرید . -مامان خوشگل من چقدر خوشگل تر شدی . یه وقتی هوس شوهر نکنی ها . -دختر دیوونه شدی ؟/؟ الان کی میاد منو بگیره -من چه می دونم . بابای من . -بابای تو .. دختر ! معلوم نیست که اون مرده هست یا زنده .. -حرفشم نزن مامان . برای من یکی مرده هست . اون این حرفو با خشم گفت . .. -نیلو ی من ! تو که چیزی واسه خودت نگرفتی . -اتفاقا من برای خودم خیلی بیشتر خرید کردم . -چی خریدی دخترم .. -اینجا نمیشه بریم خونه بهت نشون بدم . -ای کلک پس بگو دخترم .. من فکر کردم تو اصلا به فکر خودت نیستی .. وقتی رسیدیم  منو برد جلوی آینه .. مامان ! یه نگاهی به  روبروت بنداز تا متوجه شی من چی خریدم .. البته نخریدم . دارمش .. من مامان خوبمو دارم بیشتر و بهتر از یه دنیا .. -نیلو چقدر زبون بازی می کنی -عیبی داره که عشقمو این جوری نشون بدم . یه خورده شو وگرنه دلم می ترکه . بذارم بترکه ؟/؟ دلت میاد بی دختر شی ؟/؟ -فدای نازت بشه مامان تقریبا سی سالت شده ولی هنوز همون نیلو کوچولوی منی .. خیلی وقت بود که دفتر خاطراتو نخونده بودم .. فرداش که رفته بود دانشگاه و بیمارستان دفترشو ورق زدم ..بعضی جاهاشو که چند خطشو می خوندم از خودش و محیط درسیش گفته بود . رسیدیم به یه جایی که می گفت بازم تولد مامان نزدیک شده ..مامان تا یکی دو سال دیگه پنجاه سالش میشه .. من هم که نزدیکه سی سالم بشه . حالا دیگه وقتشه که اونو  از این محیط و از این کوچه  ببرم . به خونه ای که کمتر سختی بکشه . مادرم باید راحت باشه . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر