ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا بخش بر سه 23

الهه : فکر نمی کنین که اگه الناز بعدا بفهمه که خواهرای بزرگش بهش چیزی نگفتن از ما ناراحت شه ؟/؟ آخه رو باباش خیلی حساب می کنه . -خب المیرا تو چی میگی . یه چیزی به این خواهرت بگو . یه جوری اونو راضیش کن . الهه : چیه بابا جونم تو که می گفتی که چیزی بین شما نبوده . پس اعتراف کردی که یه چیزی بین شما بوده . الهه خوب می دونست که چه بر خوردی با من داشته باشه . دختر بزرگم بود و برای خودش هم یک حقی قائل بود . المیرا یک خط کش بزرگ و دراز آورد و داد دست الهه . یه چهل سانتی می شد -ببینم شما که قصد تنبیه باباتونو ندارین . دختر که این قدر بد جنس نمیشه .. الهه : بابا حق نداری شورت پات کنی . یه بار پوشیده و نپوشیده درش آوردیم و دیگه نذاشتیم پات کنی . خط کش رو به طرف کیرم گرفت . تا حدودی خجالت می کشیدم و تا حدودی هم بی خیال بودم . از اونجایی که یکی رو گاییده بودم روم باز تر شده بود و دیگه هم این بی آبرو بازی می رفت تا برام عادی شه . از تهدیدات این دو تا دختر خسته شده بودم . گاهی دل دل می کردم که حقیقتو به الناز گلم بگم و قال قضیه رو بکنم ولی می دونستم اون اصلا در این خط ها نبوده وقتی بفهمه همه ما به نوعی حقه باز بودیم من یکی رو می دونم که اصلا نمی بخشه .الهه خط کش رو به طرف کیرم گرفت اونو گذاشت زیر کیر سرشو بالا آورد . طوری باهاش بازی می کرد که من از اونجایی که ترسم ریخته بود لذت می بردم . کیرم خیلی راحت شق شده بود . -الهه زشته ولم کن بذار شورتمو پام کنم . -بابا تو  آزادی که هر کاری که دلت خواست انجام بدی اصلا به خاطرچی از ما اجازه می گیری ؟/؟ببینم تو و الهام که می خواستین با هم عشقبازی کنین از هم اجازه گرفتین ؟/؟ -الهه بس کن . اگه یه بار دیگه از این تهمت های بی دلیل بهم زدی تو رو دیگه دخترم به حسابم نمیارم . ببینم الهه تو لحظه وقوع جرم و شرایط تحقق این جرم رو دیدی و بر تو اثبات شد ؟/؟ -جرم تو یا جرم الهام .. -فرقی نمی کنه . حالا میگیم جرم من . چون شما الان با من در گیرین -آره خب اونو فرستادی رفت پی کارش رفت دیگه . معلومه که باید کبکش خروس بخونه . -می دونی بابا چه چیزی بیشتر از همه چیز یه دختر رو در میان خواهراش و سایر دخترای خونه عذاب میده ؟/؟ آره پدر درست حدس زدی من اینو از نگات می خونم . راستش من اصلا به حرفی که الهه زده بود فکر نمی کردم -بابا این عذابش میده که یک پدر بین دخترای خودش فرقی قائل شه .-چند بار به شما بگم من دست از پا خطا نکردم . -المیرا بیا اینجا ردیفم کن .. وااااااایییییی اینا داشتن چیکار می کردند . دو تا خواهر خوب با هم کنار اومده بودند . الهه : بابا خودت خواستی . چاره ای برامون باقی نذاشتی . ما یعنی من و المیرا چون شاهد قضیه بودیم و از نزدیک لمسش کردیم متوجه بودیم که به محض پریشان حالی ما تو رفتی طرفش .حالا قبلا چند بار دیگه هم باهاش بودی اونو دیگه خودت می دونی . عشق من .. قربون اون حرفای قشنگت . نترس از دخترت نترس . -بابا از چه مدل شورت و سوتینی خوشت میاد که من و المیرا از اون استفاده کنیم . الی جون حالا این بار اول بوده بابا جون در جریان نبوده تازه ممکنه یک رنگ و مدلی رو انتخاب کنه که به چند صورت باشه . المیرا که دندوناشو از خشم به هم می فشرد به سمت خواهرش رفت . .. شروع کرد به یکی یکی لباسای الهه رو در آوردن . -بابا چطوره .. چطوره -خیلی عالیه الهه . ولی سر در نمیارم چرا این قدر داری فانتزی میشی . طوری رفتار می کنی که انگاری من و تو زن و شوهریم . -نمی دونم شایدم باشیم . دوست داری از الناز بپرسم ؟/؟ یا از این وردستی که کنارم وایساده . ما هر سه تا یا بهتره بگم هر چهار تا خواهرای همیم .الهه کاملا لخت شده بود . -قصد داری چیکار کنی ؟/؟ -نمی دونم می خوای تماس بگیرم با الهام ببینم که با اون چیکار کردی همون کارو با منم انجام بده . المیرا نمی دونم تو می خوای چیکار کنی . برو اون در رو از داخل قفلش کن . . تو هم بیا کنار من . ولی اول من خدمت این بابا جونم می رسم . -دخترا شما که تا حالا داشتین به الهام بیچاره گیر می دادین الهه : پدر اینجا این ما هستیم که داریم تصمیم می گیریم . رفتم طرف شورت تا بازم شانسمو برای پوشیدنش امتحان کنم . با خط کش همچین زد رو دستم که  دادم رفت آسمون . -پدر می دونم باهات چیکار کنم .  الهه اومد طرف من . دستشو گذاشت رو بیضه هام . طوری چنگشون گرفت که به طرز وحشتناکی دردم اومد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر