ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 89

-اعتماد ..اعتماد .. -جوووووووون چیه ..چیه .. -من می خوامش می خوامش .. -دیگه چیکارکنم . چیکار کنم من .. دیگه نمی تونم محکم تر فشارش بگیرم که از دهنت در آد . -جااااااااااان .. اوووووووففففففف  ببینم کیرتو اول گذاشتیش تو آتیش بعد فرو کردی توی کسسسسم .. -نه لازم نبود . این داخل خودش آتیشه آتیشه .. -ولم نکن .. بچسبون .. تند تر .. تند .. بزنش -من نفهمیدم بالاخره بچسبونم یا حرکت بدم . -اعتماد من سوختم سوختم هر کاری می کنی بکن .. گازم بگیر با کف دستت منو بزن بزن .. .. منیره هم که هیجان لیلا رو دیده بود وخودشم ار گاسم شده بود دیگه گفت بهترین موقعیتیه که بخواد بره به کمک لیلا .. البته اگه اون این اجازه رو بهش بده . چون حس می کرد که به همون اندازه که شعله های هوس داره لیلا رو می سوزونه  آتش هوس هم داره داغونش می کنه ولی این یه تیکه رو مجبوره که با منیره راه بیاد چون خودش از اون خواسته بود که بیاد به این جا . در هر حال منیره دستاشو گذاشت دو طرف صورت زن اونو به طرف خودش کشوند با این حرکت برای لحظاتی کیر اعتماد از کس زنش بیرون کشیده شد ولی وقتی که منیره لیلا رو در آغوش کشید و اونو به خودش چسبوند یک بار دیگه اعتماد کیرشو با کس زنش تنظیم کرد .  از این که می دید زنش روحیه خوبی پیدا کرده و هوسشم بر گشته بی اندازه خوشحال شده بود و بی اندازه لذت می برد . باورش نمی شد که پس از این همه دوندگی و تلاش برای بهبود همسرش و نا امید شدن به ناگهان با یک تر فند و حرکت خاص اون تونسته باشه در مان بشه . باورش نمی شد  این خیسی های کس داغ زنش باشه که کیرشو به آتیش کشیده . لیلا حس کرد که به منیره مدیونه وبرای همین تلاش می کرد که با حس حسادت خودبجنگه . .. به خودش می گفت این قدر نمک نشناس نباش اون که نمی خواد معشوقه شوهرت باشه . با اشتها وهوسی زیاد لباشو به لبای منیره سپرده بود . واقعا هیجان شب اول از دواج به طرفش بر گشته بود . اعتماد دلش می خواست هر بار که کیرشو فرو می کنه توی دهن زنش همونو در جا در بیاره و اونو فرو کنه توی کس لیلا  .. این جوری واسه هر دو تا شون هیجان داشت و این که چشم لیلا پی در پی به جمال کیر روشن می شد .ولی خسته کننده هم بود .هرچند  حالا هم به اندازه کافی شور و هیجانی داشت . واسه یه مرد که داره حال می کنه اگه دو تا زن در کنارش باشن هیجانش خیلی زیاد تره به خصوص که این هیجان همراه با تنوع خاصیه . هر چند لحظه در میون اعتماد به پشت لیلا خم می شد و گونه ها شو می بوسید . با موهای سرش بازی می کرد .نوازشش می کرد . سینه هاش به بدن منیره چسبیده بود . منیره خیلی دلش می خواست که لیلا ار ضا شه و این کار زود تر صورت بگیره تا اونا در کنار هم بشینن و ببینه که روحیه شون  چطوره و در چه شرایطی به سر می برن . و باید چه فکرایی کرد برای این که این شور و التهاب همیشه وجود داشته باشه .. اعتماد  حالت ایستاده تری گرفت و بدنشو بالاتر کشید تا دستاش رو قاچای کون لیلا تسلط بیشتری داشته باشه -وووووییییییی اعتماد اعتماد تو می دونی من این جوری خوشم میاد داری همین کارو انجام میدی . چقدر کلفت شده .. اعتماد هم برای این که دلشو خوش کنه و هوسشو زیاد تر کنه گفت عزیزم از اونجایی که مال تو خیلی تنگه و به نظر تنگ میاد مال منو کلفت می بینی.. خلاصه زن و شوهر دو تایی قربون صدقه هم می رفتند و منیره از این وضعیت لذت می برد .. در همین گیر و دار بود که صدای زنگ موبایلشو شنید . بی خیالش شد . می دونست که باید کبری باشه . چون کبری این روزا بابت پسراش کمال و جمال و هم منشی گری در دفتر کار شوهرش خیلی با هاش حرف می زد . منیره هم که دیگه به اندازه کافی مشتری داشت و می تونست برای خودش جور کنه ولی تصمیم گرفته بوذ از این به بعد به هر کسی که از راه رسید راه نده . اونایی رو. که ناب تر و تاپ تر هستند انتخاب کنه . ولی اعتماد از اون کار درست ها بود . خود این شریف هم بد چیزی نبود . مجتهد شریف .. ولی اگه کبری متوجه می شد که شوهرش اونو گاییده .. چه واویلایی می شد ! هر چند واسه پسراش آستین بالا زده بود که اونم طبق گفته خود به خاطر این بود که به گناه آلوده نشن ولی .. از این افکار خنده اش گرفته بود . فقط وقتی به خودش اومد که دید لیلا از هوس زیاد داره اونو گاز می گیره . می تونست حال اونو درک کنه . چون خودشم بار ها و بار ها در این شرایط قرار گرفته بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم خسته نباشی داستانها عالی بودن مرسی

ایرانی گفت...

سلام داداش دلفین . خسته نباشی .. دستت درد نکنه .. خوشحالم که بازم پیامتو می خونم . شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر