ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 29

ناصر  در ظاهر با همسرش آشتی کرده بود . ولی هنوز دلش بود پیش دختر عمه اش . نلی هم به فردا فکر می کرد . داشت خودشو واسه لحظه های شیرینی آماده می کرد که سالها بود انتظارشو می کشید .  همه فکر می کردند که اون یک عروس خوشحاله ولی اون برای گذر از لحظه ها خوشحال بود .  فاصله بین امروز و فردا چی می تونه باشه . پلی که اونو به سوی ناصر برسونه .  عشقی که از بچگی با اون بوده . هر شب با یاد اون به خواب می رفته .. هر لحظه از زندگی خودشو با امید به اون سر می کرده . چه راحت اونو به نوشین داده بود . نه نباید این اجازه رو بهش می داد . ولی اون همیشه عاشق ناصر باقی می مونه . حتی اگه اون با صد تا دیگه هم باشه .. اون عاشقش خواهد بود . براش هر کاری می کنه . حاضره عشقو با گناه پیوند بده تا به عشق پاکش برسه . شاید اگه ناصر کمی شل می گرفت اون رضایت می داد که به زمین و زمان بگه که عاشقشه . اصلا از هیچ کسی نمی تر سید . فقط به خاطر اون بود که ساکت مونده بود . اگه بهش می گفت بمیر این کارو انجام می داد . هیچ احساسی نسبت به شوهرش نیما نداشت . اونو از همون اول یه بازیچه فرض کرده بود باخود می گفت ... نیما نیما منو ببخش که با همه خوبی ها و جوانمردی هات مجبور شدم این کارو باهات بکنم . آخه من دوست دارم . من ناصر رو دوستش دارم . همون جوری که تو نوشین رو دوست داشتی و ای کاش باهاش ازدواج می کردی . در واقع جای من و نوشین باید عوض می شد . من باید مال ناصر می شدم و نوشین به تو می رسید . من گناهی ندارم . تقصیر عشقه . من تقصیری ندارم . من ناصر رو از همون بچگی هام دوستش داشتم . اشتباه کردم کاش از همون اول اینو بهش می گفتم اگه اینو بهش  می گفتم شاید الان همه چیز سر جای خودش قرار داشت . شاید همای خوشبختی رو سر هر چهار تامون پرواز می کرد . شاید اون وقت ناصر بهتر می تونست دوستم داشته باشه وعشقشو به من نشون بده . .... در همین افکار غوطه ور بود که نیما اومد پیشش .. -عزیزم به چی فکر می کردی -به خودم به زندگی . به این که یک دختر بالاخره روزی عروس میشه . زندگی اون فرق می کنه . خواسته ها و باید و نباید های دیگه ای میاد روی کار .. لذت های زندگی فرق می کنه . آرزوهایی میان روی کار که قبلا نبودن .. -گفتی به همه چی فکر می کنی جز من نلی . من برات مهم نیستم ؟/؟ -چرا عزیزم تو هم جزوی از زندگی منی . یک جوانمرد .. کسی که اگه به غیر از من با هر کی دیگه هم از دواج می کرد خوشبختش می کرد . نیما ! آرزوی هر دختریه که شوهری مثل تو داشته باشه . کاری که تو در حق من کردی .. -چی میگی نلی .. من دوستت دارم . می خوام عمری باهات زندگی کنم . . تو هم قبول کردی که بیای به خونه من . جایی که از این جا کوچیکتره .. -و تو هم پذیرفتی  که هفته ای چند روز رو بیام اینجا  خونه بابام .. نلی اول قصد داشت که نیما رو دوماد سر خونه کنه ولی حس کرد که اون جوری راحت تر می تونه با ناصر خلوت کنه و هر وقت که نیما نیست اونو بیاره خونه شون .  از این که بازم در یه خونه ویلایی زندگی خواهد کرد خوشحال بود . نیما  از این که نلی رو خوشحال می دید فوق العاده خوشحال بود . حس می کرد که برای زنش یک اسطوره شده . حس می کرد که برای زنش بهترین مرد دنیاست .. -نیما از این که درکم می کنی خیلی خوشحالم . خیلی آقایی . -ببینم تو آقاها رو دوست نداری -یعنی چه ؟/؟ این که الان گفتی یعنی چه ؟/؟ یعنی من باید تمام آقایون روی زمینو دوست داشته باشم ؟/؟ غیرتت کجا رفته مرد ؟/؟ .. از اون طرف ناصر به خودش فشار می آورد . لحظه ای از فکر هماغوشی نیما و نلی  بیرون نمیومد . به زحمت بر خود مسلط بود . لبخند های زورکی می زد . پس از نیمساعت دوباره خودشو به عروس رسوند . -ناصر چته .ظاهرا کاری کردی که زنت حساس شه . من با نیما مشکلی ندارم . اون فر دا صبح خونه می  مونه . اگه نمی موند می گفتم بیایی خونه مون .. -نه ! تو میای اونجایی که من میگم . ولی  نلی یه حسی به من میگه که وقتی امشب در آغوش شوهرت قرار بگیری وقتی اون چیزی رو که من نخواستم در اون شرایط بهت بدم اون تقدیم تو کنه همه چی از یادت میره . متوجه میشی حس می کنی اصلا عاشقم نبودی . -ناصر برات متاسفم . خیلی بد و بد جنسی . خیلی بدی . من دارم دنیا رو به خاطر تو قر بانی می کنم اون وقت تو داری با من این طور حرف می زنی ؟/؟ برات متاسفم .. ولی با همه اینا فردا میام پیشت . خودمو میندازم توی بغلت . زنی که اولین روز زندگی مشترکش با شوهرشو باید جشن بگیره و در آغوش اون باشه .. میاد به نزد معشوقش عشقش ..تمام وجود و هستی خودشو تقدیم اون می کنه . نلی به شدت به خودش فشار می آورد تا اشک ازچشاش جاری نشه . تو که رفتی با یکی دیگه .. حالا این طور باهام بر خورد می کنی ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر