ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوا ساکت 69

سکوت و سکوت و سکوت . -کجاتوبخورم بگو کجاتو بخورم-نههههههه تو خیلی شیطونی شیطون ..هر جا رو که بهش دست بندازی همون جایی که که دخترا تحریک میشن . -ببینم درسا جون مگه مرد هم شیطون میشه . شیطون به زنا میگن که آدمو از بهشت می رونن . -جدی میگی آقا هوتن ؟/؟ اصلا زنا خود بهشتن . اگه این طور نبود که شما سراغ من نمیومدین . -اومدم تا دین شما رو کامل کنم . بدنش داغ داغ داغ بود . صدای نفسهاش پر هوس بود . حس کردم نیروم چند برایر شده اونو رو دستای خود بلند کرده و بردمش به سمت اتاق خواب .انگاری که من رادار داشتم . خیلی راحت می تونستم  با چشایی بسته مسیر اتاق خوابو نشون بدم .. -هوتن -جوووووووون ..-نکنه این قسمت از درس رو برای آموزش روی دخترا پیاده کنی ؟/؟ من آدم خیلی حسودی هستما . -منم می دونم خانومی .. ولی وظایف شرعی ودینی رو چیکار کنیم . از نظر عرفی هم در قبال این دانش آموزان مسئولیت دارین . -حالا تو مسئولیت فعلی خودت رو انجام بده .. نوک سینه های درسا تیز شده بود . و منم با نوک زبونم با اون تیزی بازی می کردم -آخخخخخخ هوتن .. عزیزم .. بذارش لای لبات . میکش بزن .. -هنوز خیلی کار داریم . طوری لباسای خودمو اونو درش آوردم که انگاری اینجا رختکن حمومه و برای زیر دوش رفتن هم عجله داریم . از اون چیزی که تصور می کردم فوق العاده تر بود . اصلا اینایی که گاییده بودم یکی از یکی خوش بدن تر و خوش استیل بودند .  هر بار که یکی رو می کردی فکر می کردی که از همه شون خوش بدن تر رو گاییدی . اما این یکی جون می داد برای نقاشی . مخصوصا این که از اون خانومایی بود که دیگه رهبر دین و مذهب مدرسه بوده و نقش ارشادی داشت و حالا من باید با کیر خودم اونو ارشاد می کردم به راه راست هدایتش می کردم . اون روی تخت دراز کشیده بود و من هم پایین و در کنارش ایستاده بودم . با زار و التماس به کیرم نگاه می کرد . برای لحظاتی بود که دهنمو از رو سینه اش بر داشته بودم . دستشو به طرف کیر من دراز کرد . طوری با حرص و ولع کف دستشو به انتهای آلتم رسوند و یه پهلو کرد و سرشم گرفت طرف دهنش  که فهمیدم به شدت گرسنه ساک زدن و نوش جون کردن کیرمه .. جااااااااان کیرمو چه با اشتها می خورد .. با هر ناله ای که می کردم اونم بر فتنه گری خودش افزوده و با ولع بیشتری کیرمو ساکش می زد .منم برای این که بیکار نشینم دستامو گذاشتم رو سینه هاش و باهاش بازی کردم . سرمو به سمت راست برگردوندم . یه نگاهی به کسش انداختم . کس اونم مثل  کس بقیه این خانوم معلما تر و تازه و ناب و آبدار بود . ناز و سفید و کوچولو . خط درز وسطش طوری نازک بود که اگه به پاهاش از دو طرف کمی فشار می آورد بازم اون خط کمتر مشخص می شد .  تبدیل می شد به یه غنچه تازه تازه .. یک گلی که هنوز کسی تا حالا بازش نکرده .. لمسش نکرده و بوی خوش اونو نشنیده ولی هوتن حالا می خواد بیاد و ازش لذت ببره . باید از اون کس های تنگ و چسبون باشه . دلم نمیومد چند انگشتی فرو کنم توی کسش .. باانگشت وسطی دست راستم هدف گرفتم .. حتی این انگشت که داشت وارد کس میشد  تنگی اونو حس می کرد . کیرمو بر گردوندم عقب و از دهن درسا جداش کردم . کنارش دراز کشیدم .  گرم افتاده بودم که باهاش درددل کنم ولی پشیمون شدم . با خودم گفتم که الان وقت کس شر گفتن نیست .. شونه های سفید.. کون بر جسته و سفید و تپلش .. اوخ که این خانوم معلمهای این مدرسه عجب هلویی بودن . یکی از یکی بهتر . هر کدومشونو که گاییده بودم دیگه وقت نکردم برای بار دوم بهشون سر بزنم چش توی چش درسا دوخته بودم . دستارو دور کمر هم حلقه زده و به هم خیره شدیم . همزمان با حرکت لبها وسط بدن من و اون هم به طرف هم حرکت کرد . می دونستم حالا دیگه رسیده به جایی که اگه بهشتو تقدیمش کنند و جلو ی چشاش باشه اون منو به تمام دنیا ترجیح میده .. -درسا عذاب وجدان نگیری ها . سر کیر من روی کست قرار داره .اگه پشیمون شدی بگو . هوتن یک فرد مسلمان با ایمان اون قدر مردانگی داره که خودش و یکی دیگه رو قربانی هوس و شهوت خودش نکنه . -بس کن هوتن جون چی داری میگی زود باش اون مردونگی خودت رو وارد کن توی کسم .. ثابت کن که یک مرد هستی . تا آخرش بذار که بره .. منم دیگه معطلش نکردم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر