ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 57

این خانوما هم خیلی زرنگ بودند . ناها رو سبک خوردند تا بتونن فعال تر باشن . اینا چه جوری به کار و زندگی خودشون می رسیدن . به خونه و خونواده . به حرفه شون .. شاید همین کارا بود که به اونا آرامش می داد . این که باید یه جوری فعالیت و تحرک می داشتند . اندام زیبای تک تک این زنا رو خوردن  داشت . همه به همه حال می دادند . وقتی که می خواستیم بر گردیم همه شون می گفتند که من یکی باید همیشه پای ثابت این دور هم بودن ها باشم . این حرفشون به من لذت می داد . حس می کردم واسه خودم کسی هستم . ولی نیاید اسیر غرور کاذب می شدم . باید همیشه این آمادگی خودمو حفظ کرده اونو با درسام هماهنگ می کردم . این زنا سیر نمی شدند .. زنا با هم شوخی می کردند و می گفتند این قدر همو نخورین یه خورده هم واسه این شوهرای بد بختتون بذارین . ..البته همچین شوخی شوخی هم نبود . یکی دیگه می گفت شما از کجا می دونین شوهرامون از این که ما چیکار می کنیم خبر ندارن . ..نغمه : خواهش می کنم این یه تیکه رو از صداقت و این جور چیزا چیزی نگین . آدم که همیشه نمی تونه صداقت داشته باشه . حالا که اومدین اینجا باید حقه بازی رو هم چاشنی کارتون قرار بدین . اصلا چه لزومی داره که بگین چیکار کردین . داشتین از طبیعت و آب و هوای سالم اینجا استفاده می کردین . غیر از این هم که نبود . کارتونو کردین حالا به وقت رفتن همه تونم با وجدان هم شدین ؟/؟ من نمی دونم به شما چی بگم . از دست شما ها آخرش باید خودمو بکشم . .. سپیده : حالا که می خوای خودت رو بکشی می تونی اندام خودت روبه من ببخشی . مثلا کستو بدی به من .. -بالا سرم بذارم سپیده جون .؟ تو خودت همونی که الان همراهته از بس گشاده نمی تونی حملش کنی .. -تو به من میگی گشاد ؟/؟ اتفاقا می خوام جراحی کنم گشاد ترش کنم . - به جراحی نیازی نیست . چند شب کنار من بخوابی خودم گشادش می کنم . بحث های این چنینی داغ شده بود .   قبل از این که بریم یک خواب دو ساعته داشتیم که خستگی از تنمون در بره . تمام کار هاشون استاندارد شده از روی بر نامه بود . حالا وقتش بود که به این فکر کنم که زهیدا با من چه بر خوردی می تونه داشته باشه و زلیخا و بهاره خب اونا برام اهمیت کمری داشتند .  ولی نغمه جون هم حرفش کاملا منطقی بود . این که تو آزاد بودی و هستی . به کسی ارتباطی نداره که تو می خوای با بدنت چیکار کنی و چه کسی می خواسته این کار یعنی بر داشتن بکارتت رو انجام بده . با همه اینا حکم یک گناهکار رو داشتم که  می خواستم هر طور شده خودمو آروم کنم . با این که دو ساعتی رو خوابیده بودم ولی بدنم کمی درد می کرد . نغمه بهم قرصی داد که حداقل یک بیست و چهار ساعتی رو آرومم می کرد تا پیش دوستام کم نیارم . -نگران نباش . یه چند دقیقه ای رو میا م پیش تو و بچه ها هستم . با هاشون حرف می زنم تا دیگه ناراحت نباشی ..  خودم می دونم چی بگم . ولی می دونم و هنوزم میگم تو اگه بخوای از الان به خاطر هر چیز و این مسائل حساسیت نشون بدی نمی تونی فردا در جامعه خودتو با مسائل دیگه وفق بدی و با هاشون کنار بیای .  نغمه شده بود خانوم پلیس ومنم حکم یک دزد رو داشتم .. خلاصه دست منو گرفت و با هم رفتیم به  جمع دوستان . این زهیدا که منو دید خیلی خوشحال شد . من و نغمه با اونا روبوسی کردیم . طوری که هر کی می دید فکر می کرد که از یک سفر زیارتی بر گشتیم .. .نغمه : بچه ها این زیبا چقدر شما رو دوست داره . اول تا آخر مجلس همش حرف شما بود . مخصوصا این زهیدا جونو به یاد داشت . اگه بدونین من چه جوری حالشو گرفتم . هر چند نمیشه گفت حالش گرفته شد . چون بعدا به اندازه کافی بهش حال دادم . همش می گفت نه .. این زهیدا باید بیاد و واسم این کارو انجام بده . منظورش بر داشتن بکارتش بود . بهش گفتم دختر مگه تو می خوای از دواج کنی ؟/؟ تازه ما خانوم دکترا اینجاییم . اگه مشکلی پیش بیاد ردیفت می کنیم . خلاصه زهیدا جون حالا زیبا رو طوری ردیف کردمش که با شما هماهنگی داشته باشه . همه تون می تونین اون جوری که دوست دارین با هم حال کنین و به هم حال بدین . یه لحظه متوجه رنگ پریدگی خفیفی در چهره زهیدا شدم . من بمیرم شاید انتظار اینو نداشت . ولی به قول نغمه من که زنش نبودم . رفتم طرفش . دستشو گرفتم . به چشاش نگاه کردم . می خواستم نشون بدم که چقدر دوستش دارم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر