ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 74

خلاصه همه چی دست به دست هم داد و من هم یه جوری برای خودم ردیف کردم که از یه نقطه ای در حاشیه در که شریف برای من باز می ذاره بتونم تمام اون صحنه های هیجانی رو شاهد باشم . اگر هم اوضاع خطری شد بتونم فوری اونا رو خبر کنم . خیلی قاطی شده بود . فعلا که دو سه ساعتی بود که شریف و احترام رو با هم تنها گذاشته بودیم . اونا همچنان در مورد مسائل مذهبی صحبت می کردند .  ما حالا پشت قسمتی از اتاق قرار داشتیم که راحت می تونستیم حرفاشونو گوش کنیم . -احترام خانوم .. نمی دونم شما نظرتون چیه .. ولی  اینو که می دونین اگه یک مردی از زنی خوشش بیاد و بخواد درمسیر حلال با اون باشه می تونه این خواسته اش رو بیان کنه -یعنی خواستگاری دیگه .. -همچین چیزایی -میشه کمی روشن تر بفر مایید .. صدای احترام خیلی آروم شده بود . من لرزش و خجالت خاصی رو در طرز کلامش احساس می کردم . می دونستم خیلی سختشه که این جور داره با شریف صحبت می کنه و با شناختی که ار اون داشتم می دونستم خیلی هیجان زده شده و به طرز عجیبی هم این هوسو داره که خودشو در اختیار شریف قرار بده . من این تمایل رو در حرکاتش حس می کردم . از چشاش می دیدم .. شریف دیگه خیلی راحت بهش گفت . احترام خانوم من می خوام از شما اگه امکانش هست دعوت مرا برای امر خیر و حلال بپذیرید . ناراحت نشین . می تونین قبول نکنین . میگن برای راحتی کار تازگی ها صیغه یکی دوروزه و یک وعده ای هم در اومده . نیازی هم نیست که ایمان جان را در جریان بذاریم که باعث ناراحتی و تکدر خاطر ایشان بشه . چون هر چیزی که برای شما اهمیت داره برای منم ارزش داره و منم باید به اون توجه داشته باشم .. یکی دو دقیقه ای صدایی به گوش نمی رسید . نمی دونستم آیا احترام چیزی بر زبون آورده که من نشنیده باشم یا نه . دلم برای فضولی لک زده بود . نزدیک بود من و ماه منیر بریم وسط اونا .. خلاصه  من همچنان داشتم به عقربه ساعتم نگاه می کردم . درست سه دقیقه طول کشید که عروس خانوم لب باز کرد و با ناز و عشوه و کرشمه بله رو گفت .یعنی قبول کرد که بعدا بله رو بگه . . -آقا شریف ماه منیر ناراحت میشه .. تازه من و شما کجا می تونیم به هم نشون بدیم که زن و شوهریم و این سنت اسلامی رو پیاده کنیم ..... آخیش .. جوووووون احترام یهویی خیلی پیشرفت کرده بود .. -احترام خانوم شما بله رو بگو کاریت نباشه .. چقدر شما خوشگل و ناز و خواستنی هستین .. اگه چشمات بگن آره هیچکدوم کاری نداره .. آخ که این شریف مخ این احترام رو بد جوری تیلیت کرده بود .. نمی دونم شریف این قسمت از کار رو می خواست به چه تر تیبی قرار بده که به احترام گفت شما و اشرف جون دوستای قدیمین .. اگه دوست دارین این مسئله رو پیش اونم سکرت داشته باشین من حرفی ندارم . ولی به نظر من اگه باهاش صحبت کنین و ازش بخواین که همراهیتون کنه بد نیست .. -ولی اگه به ماه منیر بگه -می تونی ازش  بخوای که به اون چیزی نگه .. شما که گناه شرعی نمی کنی . حالا دور از شما باشه بعضی خانوما اون قدرت پذیرش احکام اسلامی رو ندارن ولی خوشبختانه شما خودت داری یکی از این احکام مقدس و زیبا رو که در جهت جلوگیری از اشاعه فساد و گناه در جامعه هست پیاده می کنی .. ..این جای کارو می دونستم که احترام پاک قاطی کرده . فقط داره به آهنگ صدای شریف گوش میده ..می دونستم  تمام بدنش داغ شده  .. نفس نفس می زد . طوری شده بود که می دونستم همین حالا داره حس می کنه که در بغل شریف قرار داره و داره با اون عشقبازی می کنه . ولی اون نباید همچین حسی می داشت . چون این جوری ممکن بود خیلی تابلو بازی در بیاره و حتی کنار ایمان نتونه خودشو کنترل کنه و همه چی رو لو بده . من احترام رو خوب می شناختم . در هر حال همون احساسات رو داشت . شگرد ها و خصلتهای آدمی و روحیات اون به این سادگی عوض نمیشن . اون وقتی چیزی رو با تمام وجودش می خواست دوست داشت که علاقه خودشو نشون بده و اگرم می خواست این عشق و علاقه رو مخفی کنه به خوبی از عهده کار بر نمیومد . .. صحبتاشون تموم شد .. -ماه منیر جون حالا تو و شریف با هم برین مشغول شین . حدس می زنم این احترام بخواد یه کار خصوصی با من داشته باشه و من بهش مشورت بدم .. همین طور هم شد . خیلی سریع تر از اونی که فکرشو می کردم . احترام اومد پیش من .. من و من کرد . سکوت کرده بود . سرشو انداخته بود زمین -خانومی مشکلی پیش اومده ؟/؟ خدای نخواسته برای ایمان مشکلی پیش اومده ؟/؟ -نههههه ..من نمی دونم چه جوری بگم احترام جون .. من نمی دونم . فقط یه سوال ازت داشتم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم همه داستانها عالی بودن مرسی خسته نباشی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین گل و عزیز و دوست داشتنی ام ! در ضمن من یادم نرفته اون داستان تک قسمتی مامان سکسی رو که خیلی وقته پیش تقاضاشو کرده بودی .. یکی دو هفته هست می خوام بنویسم ولی از بس فکرم مشغوله و این مدل داستانها هم چون شبیهشو زیاد نوشتم و نوشته شده باید فکر کنم چیکار کنم که بهتر در آد و یکنواخت نشه فکر بیشتری می خواد هنوز شروع نکردم . ولی تو خودت می دونی که ما چقدر دلفین جانو دوست داریم ...ایرانی

دلفین گفت...

راستی دادشم قرار بود یه داستان خانوادگی دنباله دار بنویسی که یکی از قانوناشون این بود که هرکی میاد خونشون باید لخت باشه داداشم اگه میشه تو این داستان مامانه همه کاره باشه یعنی همه کار کنه مثلا اگه بیرون میره زیر مانتوش چیزی نپوشه یا مثلا وقتی میره لباس بخره در اتاق پروو باز میزار تا مغازه دار دیدش بزنه یا به بهونه های مختلف خودشو به پسرای جون میچسبون ولی داداشم این زنه یه زنه سن دار و جدی باشه توخونه خودشم که مهمونی سکسی میگره داداشم البته خانوادش هم راضین که این زنه اینکارو میکنه دادشم کاری کن این خانواده با خانواده های دیگه سکس داشته باشن چه پولدار چه بی پول چه مذهبی و غیره ولی داداشم تا یادم نرفته من هم دادش ایرانی رو خیلی دوست دارم چون خیلی دوست داشتنی هستی

ایرانی گفت...

سلام به داداش دلفین گل و دوست داشتنی ام . لطف داری داداش مهربون و نازنین . البته این داستان دنباله دارو می خواستم یا می خوام جای به دادم برس شیطان بنویسم که سعی می کنم در قسمت 100 دیگه تمومش کنم .. البته این سکس رو بیشتر به صورت خانواده سکسی در میارم .. در فضای بیرون هم مطالبی می نویسم ولی داخل خونه طبیعی تر میشه . مثلا در خونه مادر زن ومادر و پسر و دختر هم هستند و...تا یک داستان تموم نشه نمی تونم داستان دیگه ای رو شروع کنم . الان هم که بیدارم تا 5 دقیقه پیش داشتم قسمت بعدی داستان زن نامرئی رو می نوشتم چون در همین وضعیت هم دیگه رسیدگی سخته .. ازت ممنونم به خاطر همراهیت . خرم و خندان باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر