ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 24

مهشید آروم آروم خودشو به اونا رسوند . اون حس کرد که سینا نیاز به یک شور و التهاب تازه ای داره .. دستاشو گذاشت رو سینه های سینا بعد هم مث یه مردی که سینه های یه زنو می مکه سینه های سینا رو می مکید .. با این کارش سینا حس کرد که کیرش لحظه به لحظه در کس ملیسا ایستادگی بیشتری پیدا می کنه .. -آخخخخ دختر دختر .. تو دیوونه ای .. -سینا عزیزم من دختر نیستم من زنم . -ولی از یه دختر آتیشی تری مهشید . تو خوب می دونی که دوای درد یه مرد در هر لحظه چیه .. -ملی جون ناراحت که نیستی من اینجام -فدای تو خواهر گلم . دیگه نمی تونم یه لحظه بدون تو باشم . بدون تو نفس کشیدن محاله .. سینا با این دو تا کس حسابی حال می کرد . با این که نمی تونست محل گاییده شدن ملیسا رو ببینه ولی کف دستاشو گذاشته بود روی کون ملیسا و پی در پی از پایین به بالا کیرشو فرو می کرد توی کس و اونو می کشید بیرون .  ملیسا اسیر هیجان تازه ای شده بود . هنوز دو ساعت نمی شد که به ار گاسم رسیده بود . این دوروزه جز سکس و تصویر کیر و کون و کس و بدنهایی که در تماس با هم بودند هیچ تصور دیگه ای از زندگی نداشت . ملیسا : سینا جون اگه تو خسته ای من خودم کونمو روی کیرت حرکت میدم .  از اون لحظه ملیسا سکان عملیات رو در دست گرفت . اون می خواست که به طریقی که می تونه ارضا شه کسشو به کیر فشار بده . ملیسا نیرو و جون خاصی پیدا کرده بود .  مهشید از اونا فاصله گرفت تا ملیسا به خوبی بتونه کارشو پیش ببره . ملی حس کرد که خیلی سریع تر از اونی که تصورشو می کرده تونسته موفق شه .. اون رسیده بود به نقطه ای که می دونست تا دو دقیقه دیگه می تونه ارضا شه اگه رو همین خط حرکت کنه .. سینا هم که  حس کرده بود تا یه ساعتی هم کیرش برای مانور جا داره و آبش نمیاد چشاشو بسته بود و گذاشت ملیسا هر کاری که دوست داره با هاش انجام بده . گاهی چشاشو باز می کرد و به اندام ملیسا می نگریست . تا چند ساعت دیگه باید این محیطو ترک می کرد . نفر بعدی کی می تونست باشه . چه جوری می تونست به اون حال بده و حال کنه .. دلش می خواست استراحت کنه .  . حسابی سیراب شده بود . جون گرفته بود .  وای که چه کاسبی با حالی بود اگه این زنا بیمار نمی بودند . اگه همه شون با یه آزمایش خون میومدند نزدش که نشون دهنده سلامتی اونا باشه . در غیر این صورت یا باید از کاندوم استفاده می کردند یا ریسک رو به جون می خریدند . صدای جیغ و داد ها و فریاد های ملیسا نشون می داد که دیگه داره به مرحله ار گاسم میرسه . این بار مهشید خودشو به دوستش نزدیک کرد . لباشو با لباش یکی کرد و دستشو گذاشت روی کس و بعدش سینه های ملیسا .. ملیسا هم  حس کرد که لذت همین جور داره ازش می ریزه . در حرکت بعدی دوباره سه تایی شون روی تخت قرار گرفتند . حرکات آزادی رو روی هم پیاده می کردند . سینا در اختیار این دو دختر بود . دیگه کاری به کارشون نداشت . اون دو تا گاهی هم دست از سر سینا بر داشته لز می کردند . ولی بازم میومدن سراغ سینا . چون حس کرده بودند که می تونن وقتی که تنها شدن   با هم حال کنن . خوب که خسته شدن شروع کردن به در ددل کردن با هم . سینا از خودش گفت از درس و مدرکش و از بیکاری .. مهشید : خوب کاری گیر آوردی . اصلا در ایران ما به این صورت نداشتیم یه پسری که  نقشی شبیه به نقش یه همه کاره زن رو داشته باشه . سینا ازطرز صحبت و فر هنگ و ادب مهشید خیلی خوشش اومد . اون به جای واژه همه کاره در واقع می بایست از واژه جنده یا هرزه و هر جایی استفاده می کرد . یعنی سینا این نقش رو داشت .. ملیسا نگاهی عاطفانه به سینا انداخت و گفت من دلم برات تنگ میشه ولی در این مورد خاص مجبورم سنت شکنی کنم . -سنت شکنی چیه دیگه . ..مهشید : با اجازه ملیسا جون من جواب میدم . ملیسا : خواهش می کنم اجازه ما دست شماست . -راستش من و  این عزیز تر از جونم بالا تر از خواهر هیچوقت عادت نداشتیم هر جا که حال می کنیم و برای دومین بار به اونجا بریم راحت تر بگم از این شوهری که داریم بگذریم هیچ کیری نبوده که در دو زمان مختلف ما رو بگاد . هر کیری برای یک سرویس یا یک پالس اومده سراغ ما . حالا ممکنه مثلا یکی دو روز ما رو نگه داشته و بعدا ول کرده باشن ولی همون یک بار بوده . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر