ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

از فردا آدمت می کنم

اعصابمو خراب کرده بود .. زن غرغروی خودمو می گم . همش نق نق . همش غرولند و غر دن به جونم . اصلا حالیش نبود که من چقدر پول دارم و چقدر ندارم . همش به دنبال پودر و ماتیک خودش بود . ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشت .خونه هر کی که می رفت و هر امکاناتی که اونجا داشت به من می گفت که ما هم باید داشته باشیم و شوهر فلانی حتما عرضه داشته که تونسته پول در آره . عجب گرفتاری شده بودم از دست این زن . این همه خواستگار خوشگل و با کلاس داشتم که به تیپ من بخورند مادر خواهر ذلیل من رفت و خواهر زده شو واسه من مادر ذلیل درست کرد که تبدیل بشم به زن ذلیل .. گاهی وقتا به زنم می گفتم ببینم  بلند تر از برج میلاد نمی خوای که واست درست کنم ؟/؟..خلاصه میون جمع که بودیم گاهی بد جوری  با تکیه کلامهای خود خواسته یا نا خواسته خیطمون می کرد همش می خواست ادعای فضل کنه .. یه فیلمی که از ماهواره نگاه می کردیم اگه یه زن بد لباس درش بود اون به جای نگاه کردن به فیلم داشت به من نگاه می کرد . -بس کن میترا از دست تو دارم دق می کنم . نمی تونستم باهاش دهن به دهن شم . غیر قابل تحمل شده بود .چند بار به اتفاق بزرگترا نشستیم و به نتیجه نرسیدیم . جدا شدن از اون که هنوز بچه هم نداشتیم کمی دشوار به نظر می رسید . با این مهریه سنگینی که  واسه من بریده بودند دیگه تا آخر عمر باید غلام حلقه بگوشش می بودم .. دیگه راهی نمونده بود  که بازی خطر ناکی رو شروع کنم . تا که شاید خودمو این جوری تسکین بدم . لیلا زن همسایه ما بود . یه دختر و یه پسر کوچیک داشت . شوهرش به جرم کلاهبر داری افتاده بود زندان . اونم از نظر ریخت و قیافه دست کمی از زنم نداشت . با این حال یه نگاههای عجیب و غریبی به من مینداخت که نشون می داد از اون نگاههای طالب کیریه که اگه یه اشاره کنم کافیه که بیاد طرف من . من قبل از از دواج خیلی شیطون بودم ولی پس از از دواج با میترا دیگه همه چی رو ول کرده بودم . خلاصه چندین بار این لیلا خانوم گفته بود که اگه مشکلی دارید من در خدمت شما هستم ولی من چیزی نگفته بودم . من چه مشکلی می تونستم داشته باشم که اون در خدمت من باشه . تازه اون خیلی هم خودشو ردیف می کرد و همیشه هم میومد خونه مون . اصلا روسریشو بر می داشت میترا خیلی سرش پیش اون پایین بود . شاید به خاطر دک و پزش بود و سر مایه داری اون که خودشو همش ازش کوچیک تر می دونست . اکثرا یه پیراهن یکسره چسبون به رنگ روشن تنش بود که بر جستگی کون و زوایای اونو به خوبی نشون می داد . طوری که  کونشو عین دو لپه ای مینداخت توی دید . همون چند ثانیه دید زدن کافی بود که متوجه شم اصلا خط شورتی رو نمیشه دید . یعنی اون زیر شورت نداره و کون لختشو که فداش شم انداخته اون زیر . پوستش روشن بود ولی خیلی سفید نبود . خلاصه با توجه به این که قبل از از دواج خوشگلای زیادی رو گاییده بودم دیگه اینو که می خواستم بکنم باید نگاه به صورتش نمینداختم . همون کونشو فرض می کردم که صورتشه . با همون صورت درشتش گاهی همچین به قسمت کیر دان شلوارم جهت می گرفت و نگاش می کرد که منو از رو می برد . نمی دونستم چیکار کنم . .. من چه مشکلی می تونستم داشته باشم که اون بتونه  در خدمت من  باشه . تازگیها باهام دست هم می داد . اونم جلو چش زنم . زبون میترا انگاری در مقابلش قفل بود . نمی دونم انگاری باید یواش یواش به این جادو جنبل بازی هم معتقد می شدم . خیلی دلم می خواست یه جوری دلمو خنک کنم از خودم خجالت نکشم که چه جوری با دست پخت ننه ام خودمو قربونی کردم .   لیلا رو یه گوشه ای گیر آورده گفتم لیلا خانوم من در مواردی می خواستم با شما مشورت کنم نمی خواستم میترا چیزی در این مورد بدونه -باشه برای فرداشب بیا منزل ما .. منم برای میترا بهونه آوردم که برای پیدا کردن یکی از بد هکارام که چک بر گشتی سنگین داره و آخر هفته ها میشه غافلگیرش کرد باید برم شهرستان . صحبت پول که می شد زبونش بند میومد . از اونجایی که لیلا به میترا گفته بود که  شب جمعه رو می خواد بره خونه پدر شوهرش .. میترا هم گفت که میره خونه باباش هر وقت که من اومدم برم دنبالش . آخه اگه اون یه شب لخت توی بغلم آروم نمی گرفت خوابش نمی برد . همش باید کس لیسی می کردم ولی کیر منو ساک نمی زد . خلاصه رفتم خونه لیلا که آپارتمان و واحد روبرویی ما در طبقه سوم بود . ماشینمو هم چند تا کوچه اون ور تر پارک کرده بودم که میترا چیزی نفهمه . راه دیگه ای نداشتم . این بار چی درست کرده بود این لیلا خودشو   بازم پیراهن یکسره تنش کرده بود ......... از وسطای سینه به بالا و قسمت کمر کاملا برهنه بود . دلم می خواست همونجا می خوابوندمش . -ببخشید شما می خواین جایی تشریف ببرین .. -نه ولی مهمان عالی مقامی دارم که نمیشه همین جوری پیشش گشت .. چشام خیره مونده بود . هر چند صورتش کمی زیبا شده بود ولی همون فرم سابقو داشت در عوض هیکلش خوردن داشت . منی که  سالها کس حرام نخورده بودم برام نعمتی بود .. -خب ساسان خان مشکل شما چی بود .. -می خواستم در مورد میترا با شما مشورت کنم . شما رو اون نفوذ زیادی دارین . اون خیلی نق نقو شده . اخلاق و رفتارش خیلی ناساز گارانه شده .. -یعنی به نظر شما من تاثیر منفی درش گذاشتم ؟/؟ خواهش می کنم . من کی همچین حرفی زدم . اتفاقا می خوام که اثرات منفی اونو از بین ببرید .. -من با خیلی از خصوصیات اون آشنایی دارم . من و اون مثل دو تا خواهر با هم درددل می کنیم . -راستی بچه ها کجان -گفتم شما تشریف میارین اونا رو فرستادم خونه بابا بزرگشون . -از دیدنشون خوشحال می شدم -ولی وقتی که مهمون دارم  از بودنشون خوشحال نمی شم ساسان خان .. ووووووویییییی چه رک و افسونگرانه صحبت می کرد . علنا داشت می گفت که سر خر نمی خواد .  می دونستم که باید در این گونه مواقع و موارد چیکار کنم . با این که سالها بود پی این قضایا نرفته بودم ولی می تونستم راحت مخ زنی کنم . گاهی وقتا مخ زنی ها با حرف زدنهای پیاپی نیست . ممکنه دو سه کلمه ای نیاز باشه . ولی گاهی سکوت و نگاهی صمیمانه و عاطفانه از همه اینها بر تره . نگاهی که مظلومیت و شیطنت و خواسته ات روبا تمام وجود و بی ریایی به طرف نشون بدی  . به سینه های لیلا نگاه کردم . نگاهمو به صورت و چشاش دو ختم . چش ازش نمی گرفتم . اونم حس منو داشت . لبای گوجه ای و کلفت و هوس انگیزش مکیدن داشت . --چی شده آقا ساسان . انگاری بیهوش شدی .. -از دیدن شما و زیبایی شما و خوش لباسی شما بیهوش شدم . خوش به حال شوهرتون -آره بی عرضه شوهرم  زن و دو تا بچه شو به امون خدا ول کرده رفته . دیگه حساب اینو نمی کنه ما در این شرایط اقتصادی باید چیکار کنیم . از طرفی شکم آدم سیر میشه ولی این که تمام نیاز های یک زن نیست . صورتمو به صورتش نزدیک تر کردم . خودشو کنار نکشید . بلکه اونم یه چند سانتی خودشو کشوند طرف من . می دونستم اگه بتونم لباشو ببوسم دیگه کار تمومه . هر چند تا حالا دیگه نوددرصد یقین پیدا کرده بودم که می تونم موفق شم . لبای داغ و تشنه مو به لباش چسبوندم . چقدر خوش طعم و با مزه بود . بوی خوش عطر این زن دیوونه ام کرده بود . زنم میترااز نظرخوشبو بودن درونی به وقت سکس  زیاد به خودش نمی رسید . گاهی بوی عرق تنش خفه ام می کرد . -نهههههههه داری چیکار می کنی . داری منو می سوزونی .. لبای لیلا رو به لبام قفل کرده بودم . دستمو گذاشتم داخل پیراهنش . یکی از سینه های درشتشو از سوتینش هم در آوردم و انداختم بیرون . هنوز از خوردن لباش سیر نشده بودم که دو دستی به اون سینه چسبیده و نوکشو گذاشتم توی دهنم . با اون سینه اش هم همین کارو انجام دادم . -نههههههه اقا ساسان . این کارا چیه .. -من فقط می خوام بدونم زیر دامنه پیر هنت روی کونت اصلا شورت داری یا نه .. -آهههههههه نههههههههه نههههههههه نکن .. دستمو از زیر پیراهن رسوندم به کونش . قبل از این که دستم به کونش برسه رسید به کس لخت و بدون پوششش . دیگه جوابمو گرفتم . حدسم درست بود . این فتنه گر زیر پیراهنش شورت نمی پوشید . بغلش کرده و بردمش رو همون تختی که شوهرش اونو می گایید . خودشو آماده آماده کرده بود . بدنش کاملا بوی عطر هوس و عطر حمام را می داد . همه جاش نرم و برق انداخته .. انگاری که می دونست منم اومدم تا تر تیبشو بدم . -لیلا .. خیلی وقته اینو می خواستی .. -تو هم  همینو می خواستی . من نگاه شما مردا رو می شناسم . .. راستش می خواستم بهش بگم فقط تازه به فکر گاییدنت افتادم اما چیزی نگفتم . گفتم بذار به این فکر کنه که عقل کله .. وقتی که دو تایی مون برهنه شدیم و خواستم برم طرف کس درشت و بشقابی اون و طبق عادت کس لیسی کنم دیدم اومد طرف کیرم و قبل از این که دهنشو بذاره روی اون گفت می دونم که میترا بهت خیلی سختی میده و کیرت رو زیاد ساک نمی زنه . ولی من سیرت می کنم .. امان از دست این زنا . ما مردا که کنار هم می شینیم از این حرفا با هم نمی زنیم . اون دهنشو گذاشت روی کیر من .. چقدر خوشم میومد . بعد از از دواج تا حالا کیرم این جوری ساک زده نشد . نهایت لذت من وقتی بود که این زن هوسباز و حشری که شوهرش هم بود زندان طوری آب کیرمو کشید و وارد دهنش کرد که داشتم از حال می رفتم . حس کردم که حسابی سیراب شدم ........... داشت غصه ام می گرفت که این کیر چه جوری می خواد تیز شه فرو بره توی کس لیلا . ولی همچین دوباره ساکش زد و در جا رفت روش نشست  و افسونگرانه خودشو روش بالا و پایین می کرد که حس کردم از اولش هم تیز تر و شق تر شده . اون با فشار و سرعت هر جوری که می تونست خودشو روی کیر حرکت می داد . -کشتی منو زن .. -باید بکشمت . به تو هم میگن همسایه .. حق همسایگی اینه که هر شب کیرت رو می کنی توی کس زنت و اون وقت من بی نصیب باشم ؟/؟ اینه مسلمونی تو ؟/؟ -سعی می کنم از این به بعد اسلامی رفتار کنم . -من که تسلیم توام . ولی کس درشتی داشت . چه قدرتی داشت ! به این سادگیها هم آبش نمیومد ولی دست بر دار نبود . منم با کف دستام با سینه هاش بازی می کردم و گاه دستمو میذاشتم پشتش و کون درشت و قاچای کونشو می گردوندم . عجب هیکلی داشت . بعد از چند دقیقه طوری سرعتشو زیاد کرد و یک دفعه افتاد روم که دست و پامو گم کردم . دراز کش شدم و اون روم خوابید . کس گشادشو روی کیرم می گردوند . همش فریاد می زد اومد اومد اومد .. آبش اومده بود .. در همین لحظه موبایلم زنگ خورد . زنم میترا بود .. لیلا با اشاره دست حالیم کرد که بهش بگم که شبو خونه نمیام .. هنوز یک ساعت نشده بود داشتم از حال می رفتم ولی خب نخواستم که روی همسایه رو زمین بندازم . خلاصه یه بهانه ای تراشیدم که بتونم شبو با لیلا تنها باشم . این بار اون قمبل کرد و دستاشو گذاشت رو قاچای کونش و به من گفت که بذار توی کونم . کون دادن به من حال میده . بعد از ار گاسم و ار ضا شدن خیلی می چسبه آدم یه کیری رو توی کونش حس کنه . -همین جور خشک ؟/؟ -کاریت نباشه .. با خودم فکر کردم من که آدما رو نمی شناسم . حتما اون یک کونی حرفه ایه . خیلی حال داد . کیرم با این که خیلی راحت رفت توی کونش ولی صدای آخ و واخ و فریادش فضای اونجا رو پر کرده بود . از دو تا واحد اون طبقه فقط ما دو نفر بودیم و تا دلش می خواست جیغ و داد می کشید حالا این که صداش به طبقه بالا برسه یا نه دیگه اونشو خبر نداشتم . ..مگه از گاییدن کونش سیر بشو بودم ؟/؟ -جااااااان عجب هیکلی داری تو . -همش مال تو همش مال تو بخورش .. من فکر کنم حداقل سه سال برای شوهرم ببرن .  کاش بیشتر براش می بریدن .. وووووویییییی بذارش بذارش تا ته بره تا ته کونم بره -جر می خوری یه وقتی و اون وقت دیگه کاری از دستمون بر نمیاد . -نه بذار پاره شم  . بذار با کیر تو جر بخورم . چقدر واسم طاقچه بالا میذاشتی . من خیلی وقته منتظرش بودم .. -نمیشه زیاد با هم بود بچه هات هستند .. -نه اونا عاشق خونه بابا بزرگشون هستند . خونواده شوهرم .. پدر شوهر و مادر شوهرم چشم دیدن منو ندارن . اونا میگن بریز و بپاش های من باعث شده که پسرشون بیفته زندون .. به درک . چشمش کور این کا را رو نکنه . انگاری من بهش گفتم که بره قاچاق کنه .. می تونست بره یه کار و کاسبی نون و آبدار راه بندازه .. مگه ملت همه شون قاچاقچی ان .. تو کارت رو بکن .. کف دستشو گذاشته بود روی کونش . -خیلی خوش کونی لیلا .. راستی راستی از گاییدن کونش سیر بشو نبودم . امونمو بریده بود . واسه این که پیشش کم نیارم یکسره اونو می کردم . چقدر پر توان بود این زن . امید وار بودم که در روز های بعد که اونو می کنم مثل حالا این قدر گرسنه نباشه . وگرنه چیزی برای من نمی ذاشت که برم سراغ میترا . حالی واسم نمی ذاشت . بدون این که به فکر خالی کردن باشم طوری کونشو به بدنم چسبونده بود که  فقط داشتم حس می کردم که آب کیرم داره میره توی کون لیلا .. بعد ازاون طوری همو بغل زده بودیم که من یکی داشتم خفه می شدم . طوری هم اونو نوازش کردم که خوابش بگیره . بعد از این که خوابش کردم خودمم توی بغلش خوابیدم و دم صبح وقتی بیدار شدم که کیرم توی دهنش بود و داشت ساک می زد .. خلاصه حسابی اونو گاییدم و میترا که  بر گشت اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بودم . احساس قدرت می کردم . حال و حوصله سکس با اونو نداشتم ولی بالاخره زنمون  لختمون کرد . لاپاشو باز کرد .. بلیسش .. منم کیرمو بردم طرف دهنش گفتم بذارش توی دهنت .. -روت خیلی زیاد شده ساسان .. -از این به بعد همینه . اگه نمی خوای بذار بخوابم .. -نشونت میدم ساسان . آتیشت می زنم . تحریمت می کنم -هر غلطی که دلت می خواد بکن .. -حالا امشبه رو هیچی از فردا درستت می کنم . از فردا آدمت می کنم . یک بار دیگه کیرمو به دهنش چسبوندم ..-حالا امشبه رو خودت آدم شو نیازی نیست که منو آدم کنی . چاره دیگه ای نداشت . دهنشو باز کرد و کیرمو شروع کرد به ساک زدن . راه دیگه ای براش نمونده بود . با یه هیش کردن من جا رفته بود . دمت گرم لیلا که تونستی کاری کنی که خودمو باور کنم .. آره این من بودم که زنمو آدم کرده بودم ولی هنوز بدهی زیادی به لیلا داشتم . در واقع این من بودم که شب گذشته روی کس لیلا با زبون بی زبونی داشتم می گفتم میترا از فردا آدمت می کنم ... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

3 نظرات:

sia گفت...

بازم سلام..
انصافن این داستانو بایستی چند قسمتیش میکردی، حداقل یه 15 قسمت. خیلی شخصیت لیلا خوب و خاستنی بود. خوشم اومد. حتا نوع نگارش این یکی داستان هم کمی متفاوت بود..
.
کاشکی ما هم یه همسایه ی درست و حسابی میداشتیم، همسایه های ما 99درصدشون پیره مرد و پیره زنن، هر وقت که از خونه میزنم بیرون میبینمشون، انگار نگهبان خیابونن، چشمم که بهشون میفته از زندگی سیر میشم..
در هر حال دمت گرم..

sia گفت...

بازم سلام..
انصافن این داستانو بایستی چند قسمتیش میکردی، حداقل یه 15 قسمت. خیلی شخصیت لیلا خوب و خاستنی بود. خوشم اومد. حتا نوع نگارش این یکی داستان هم کمی متفاوت بود..
.
کاشکی ما هم یه همسایه ی درست و حسابی میداشتیم، همسایه های ما 99درصدشون پیره مرد و پیره زنن، هر وقت که از خونه میزنم بیرون میبینمشون، انگار نگهبان خیابونن، چشمم که بهشون میفته از زندگی سیر میشم..
در هر حال دمت گرم..

ایرانی گفت...

سلام داداش سیا ... بعضی داستانها جا داره که چند قسمتی شه ..ولی من حدود ده داستان ابتکاری با سوژه هاب نو و در مواردی هم اگه نو نباشه خیلی متنوع و جالب تر از کلیشه ای ها در ذهنم دارم که خب نمیشه شروعشون کرد. باید سر فرصت این کارو کرد ...مثلا یکی از داستانهایی که نمیشه گفت نو ولی می تونه متنوع باشه اینه که یک پسر گلی دوست دختر و زن داره نمی دونه به کدوم برسه مدام از دست این و اون در میره .. به اون وعده میده سر اونو شیره می ماله .. به این قول از دواج میده ........ولی خب من و شما اگه همسایه جوون و تر و تازه هم داشته باشیم فکر نکنم کاره ای باشیم .. حالا شاید تو شجاع باشی ..هر چند از من گذشته .. با احترام ...ایرانی

 

ابزار وبمستر