ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

انتقام میسترس 31

-دیوونه دیوونه بیا نزدیک تر تا بزنمت و دق دلیمو سرت خالی کنم .. .. زود باش بهزاد ..تند تر .. نمی دونم چرا این قدر دوستت دارم . نمی تونستم حرف بزنم . دلم نمی خواست زیاد حرف بزنم . فقط به خودم فشار می آوردم که فریاد نزنم . نمی خواستم بقیه زیاد سوءاستفاده کنند . دلم می خواست در آرامش و لذت فکر کنم . آروم بگیرم . یعنی این همونیه که بار اول دوست داشتم سایه شو با تیر بزنم ؟/؟ این همونیه که وقتی برش غلبه کردم انگاری دنیا رو به من داده باشن ؟/؟ اونی که اگه خونشو می خوردم سیر نمی شدم ؟/؟ چرا نمی تونم بدون اون زندگی کنم . ولی از عشق چیزی طوفانی تر و آروم تر نداریم . من نمی خواستم اونو از دست بدم .  دوست نداشتم این لحظه های عشق و هوس واسه من تکرار نا پذیر باشه . می خواستم همچنان اسیر آغوش اون باشم . اسیر دستاش  و اسیر حرفاش .. -شیما دوستت دارم . رئیس شیما عاشقتم .. -فعلا که تو رئیس منی .. -بگو چه جوری می خواستی تنبیهم کنی . هر مجازاتی که تو بخوای من حاضرم رو من پیاده کنی . -فعلا که تو داری تنبیهم می کنی . -منو ببوس .. پا هامو آوردم بالا تر اونو گذاشتم روی شورتش . -این دیگه چیه نکنه خجالت می کشی بکشیش پایین . -گفتم که شاید تو ناراحت شی دعوام کنی . آخه اینجا رئیس تویی همه کاره تویی . ما بدون اجازه تو آب نمی خوریم . -فعلا که این تویی که آخر کار باید به خانوم رئیست آب رسونی کنی .. پامو گذاشتم لای شورتش . با کیرش بازی می کردم . .. کاملا شق و آماده حمله بود . آماده بود که بازم بره به لونه   کس من .. منی که قلبمو  بهش داده بودم . -زن ذلیل .باید دعوات می کردم که کیرتو فرو کنی توی کسسسسم ؟/؟ -آخه بعضی کارا حاشیه و مقدمه می خواد . اگه فوری این کار رو انجام می دادم اون وقت خود تو میومدی ومی گفتی ببین عین آدمای صد سال پیش داری سکس می کنی .. مرغ و خروسی داری کار می کنی .. -ببینم خوب بلدی بهانه خانوما رو . تو اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟/؟ -نمی دونم شیما فقط همینو می دونم اون فکرایی که می کنی نیست . نمی دونم چرا هنوز هیچی نشده داشتم خودمو آزار می دادم . حسادت به لحظه سکس هم اومده بود سراغم . حرکت کیرش رو در کسم به خوبی احساس می کردم . -منو ببوس بهزاد ببوس . بگو دوستم داری . بگو بگو -چی بگم شیما .. بگم تا حالا یه آدم خشک و بی احساس بودم و از روزی که تو رو دیدم که نه از چند روز بعد از این که تو رو دیدم عاشقت شدم ؟/؟ .. -آره بگو بازم بگو بازم از این حرفای قشنگ بزن . بگو بگو چرا عاشقم شدی . بگو چرا دوستم داری . چرا دلت می خواد که همیشه با من باشی . چرا جونتو به خاطر من به خطر انداختی -به این خاطر که وقتی که تو نباشی من هم نیستم . اگه بلایی سرت میومد زندگی برای من چه ارزشی می تونست داشته باشه . وقتی که تو نباشی من با چه امیدی از خواب پا شم . به خورشید سلام بگم . زندگی و روز میره به استقبال خورشید زندگی . ماه من تویی خورشید زندگی من تویی . -آخخخخخخخ بهزاد این حرفا رو داری به من می زنی هوسم زیاد تر میشه .. نهههههه کسسسسسم کسسسسسم  ورم کرده . آخخخخخخخ چقدر با حرارت و اشتیاق داری با من حال می کنی . ولم نکن . ولم نکن . می خوام با حرارت وجود تو جون بگیرم . بگو .. بگو عشق من .. بهزاد با حرفای قشنگش به گاییدن قشنگش ادامه می داد  از هوس چشامو می بستم و گاه بازش می کردم . به صورت قشنگش خیره می شدم و بازم به این فکر می کردم که دارم باهاش مبارزه می کنم . ولی حالا زیر کیر اون مثل شکست خورده ها بودم . اون که خودش می گفت در مقابل من تسلیمه ولی عشق , اون قدر قشنگ و پاک و هیجان انگیزه که نمیشه گفت کدوم طرفش تسلیم و کدوم طرفش پیروزه . هر دو شون غرقن . غرق در اقیانوس آسمان عشق .هردوشون در پروازن . -خانوم رئیس میشه سینه هاتونو میکش زد ؟/؟ یه نیشگون محکم از صورتش بر داشته گفتم حالا منو دست میندازی ؟/؟ -دلت میاد دردم بیاری خوشگلم ؟/؟ تو رئیس منی دیگه .رئیس قلب من .. چرا این قدر داشت خودشو توی دل من جا می کرد و موفق هم شده بود که این کارو بکنه . چرا من باید این قدر وابسته به اون شده باشم ؟/؟ هنوز کیرش توی کسم فعال بود که با کمی  خم کردن سر و گردنش لباشو گذاشت رو سینه هام و نوک تیزشو گذاشت توی دهنش .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

Unknown گفت...

سلام امیر جان. میشه یه داستان بنویسی در مورو سکس با مامان و دختر عمه هام. خیلی دوست دارم داستان این جوریو. مامانم سنش 45 ساله و دختر عمه هام 33 و 38 سالشه. اگه اوکی امیل بزن تا بقیه مشخصاتو بدم.

ایرانی گفت...

با سلام خدمت پیمان عزیز! داداش امیر ما الان مدتهاست به علت مشغله ودرگیری ها و کار های شخصی فرصت نویسندگی و فعالیت نداشته و اینجانب ایرانی در خدمت شما هستم از ان جایی که تعداد داستانها زیاد بوده و منم به تنهایی و به نوبت به در خواست دوستان جواب میدم به خاطر همین طول می کشه و شاید گاه حتی چند ماه که داستانهای در خواستی را بنویسم ولی حتما در یک موقعیت مناسب این کارو انجام میدم . البته من بنا به دلایل امنیتی رابطه ایمیلی با کسی نداشته و از طریق امیر خان یا همین پیام و نظرات در سایت میشه اطلاعات رو به من داد و اگه بخوای نظر خصوصی را منتشرش نمی کنم . در هر حال به این زودیها نمی تونم انجام وظیفه کنم . از توجه و تماس و همراهی شما سپاسگزارم . با تشکر : ایرانی

 

ابزار وبمستر