ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان کمکت می کنه پسرم !

من و فرهاد تنها شده بودیم .. از روزی که خواهرش فریده اکه دوسال ازش بزرگ تر بود ازدواج کرده رفته بود شوهرم  به نوعی افسردگی دچار شده بعدش هم فشار روی قلبش زیاد شد و پس از دو تا سکته قلبی پشت سر هم من و فرهاد رو تنها گذاشت . هنوز پنجاه نشده بود . پنج سال ازم بزرگتر بود . فرهاد یه پسر خوشگل و سفید و تپل و مپل و مظلوم بود . من این جور بارش آورده بودم . خجالتی و فراری از دخترا . با این که همه دوست داشتند با اون باشن ولی اون از همه فراری بود . خودمو در این زمینه مقصر می دونستم . یک سالی بود که پدرش مرده بود . از همون زمان من و اون کنار هم می خوابیدیم . دلم نمی خواست اونم دچار افسردگی شه . سال آخر دبیرستانش بود . می خواستم بهش روحیه بدم درساشو خوب بخونه . حس می کردم روز به روز داره لاغر تر میشه .  کاراشو زیر نظر گرفتم فهمیدم که داره خود ارضایی می کنه . بد تر از همه این که هرروز می دیدم کشوی  رخت و لباس من در هم ریخته شده و شورت و سوتین هایی که روی رخت آویز قرار دارن مچاله شده و اون نظم و ترتیب و ترکیبشون به هم خورده .. مشکوک شدم . خیلی راحت می شد اونو زیر نظر قرار داد . فرهاد وقتی غرق کاری می شد اصلا حواسش به این و اون نبود . شورتهای خیلی فانتزی من اونایی که از پشت و جلو جای کسش شکاف داشت و یا یه حالت توری و مشبک داشت برای چند ساعتی مفقود می شد . دو سه تا از اونا رو که دیگه ندیدم . اتاق خواب ما هم حموم داشت یه روزی بهونه حموم کرده ولی درشو خیلی کم باز گذاشته که بتونم حرکات پسرمو زیر نظر بگیرم . رفت و از اتاق خودش یکی از اون شورتای مفقود شده منو که خیلی هم خوشگل بود و از پشت شکافی داشت که قسمت کس رو لخت نشون می داد و تازگیها مد شده بود در آورد .. شورتشو هم کشید پایین و شروع کرد به جلق زدن .. بعد رفت یه کرمی آورد روی کیرش کشید و دور شکاف اون شورت . کیرشو فرو کرد توی سوراخ . -آه ..اه..آه..آه ..صدای ناله های آرومش دیوونه ام کرده بود . این کار رو همراه با دید زدن من انجام می داد . اصلا دلم نمیومد اون این جور زجر بکشه . وقت زن گرفتنش هم نبود . با خودش حرف می زد مامان بگیر بگیر .. بگیر خیلی وقته بهت کیر نرسیده .. وای من بمیرم .. پسره پررو و بی ادب . چرا این جوری شده بود . یه روز نامه رو زمین پهن کرد به کارش ادامه داد و طوری که انگار داره منو میگاد کیرشو چند بار توی سوراخ شورت فرو کرد و کشید بیرون و دریکی از این حرکات تا اونجا که می تونست رو زمین  خالی کرد که ریخت روی روز نامه اونو مچاله کرد و احتمالا انداختش توی سطل آشغال و بر گشت . کیر فرهاد با اونی که بچگی هاش می دیدمش و باهاش بازی می کردم از زمین تا آسمون فرق کرده بود . من احساس تنهایی می کردم . از این کار فرهاد که حس می کرد شورتی که داره می کنه کون مامانشه لجم گرفته بود دلم نمی خواست با دید دیگه ای به من نگاه کنه . خیلی دلخور شده بودم . و نمی دونستم چه رفتاری باهاش درپیش بگیرم . روز به روز لاغر تر می شد . چون از طریق حرکات دست هم خود ارضایی می کرد . می دونستم که چقدر به اعصابش فشار میاد . چند بار هم اونو دیده بودم که داره سوتین منو بو می کنه و شورتامو می ذاره تو دهنش وروی کیرش . با همه اینا راضی بودم که از این کارا بکنه ولی از دستش ندم . اما از این می ترسیدم که نکنه یه وقتی بیفته رو من و فراموش کنه که من و اون رابطه مادر فرزندی داریم . مو بر تنم سیخ می شد .. تازگیها به وقت خواب آهنگهای آرام بخش غربی با صدای زن میذاشت که ریتمی تند هم داشت .. حس می کردم که ترانه هایی مخصوص سکس یا رقص باید باشه .. -فرهاد جان اگه سختته می تونی بری اتاق خودت بخوابی . چون ممکنه دوست داشته باشی صدا رو بلند تر کنی -مامان جام خوبه اگه  ناراحتت می کنه می تونم هد فون بذارم . چیزی نگفتم .  عادت داشتم وقتی که شوهرم زنده بود کاملا لخت توی بغلش بخوابم . ولی ملاحظه پسرمو می کردم و فقط با شورت و سوتین کنارش دراز می کشیدم هر چند روی تنم ملافه می دادم ولی گاهی که بیدار می شدم می دیدم که از تنم کنار رفته . کونم همون استیل بر جسته بودن خودشو حفظ کرده بود . سینه هام کمی شل شده بود .. راستش دیگه به خودم اهمیتی نمی دادم . چهل و سه سالم بود . هم بیداری فرهاد منو می ترسوند و هم خوابش .. چون می دونستم دوباره بیدار میشه و حرکاتشو انجام میده .  یه شب که مهمونی رفته بودیم خونه دایی اش دیدم که دختر دایی های یکی دو سال کوچیکترش بد جوری دارن دور و برش می پلکن و قاپشو می دزدن . اونا می دونستن که فرهاد خجالتیه ولی داشتن از راههایی وارد می شدن که اونو به طرف خودشون بکشونن . فرهاد هم  یه گرایشهایی پیدا کرده بود . اون شب خیلی آروم بود . همش با من از سپیده و ساناز این دختر دایی های شیطونش می گفت .. -فرهاد بس کن . اونا می خوان به طمع مالت باهات دوست شن و بعد خودشونو بهت بندازن . -مامان این طور نیست . اونا خالصانه دوست دارن با هام دوست شن .-پسرم این روزا دخترا شیطونن . حق نداری با اونا باشی . از راه به درت می کنن . شکمشون میاد بالا اون وقت مجبوری بگیریشون . سابقه نداشت با این کلام با هاش حرف بزنم . هر چی شورت و سوتین داشتم اونا رو روی رخت آویز آویزون کردم . ولی حس کردم این جوری خیلی بد تره چون اون بیشتر تحریک میشه و میره دنبال دختر دایی هاش وکار دست خودش میده . اون وقت دیگه به مامانش توجه نمی کنه .. گوشی موبایلش وقت و بی وقت زنگ می خورد . براش پیام میومد . تا حالا سابقه نداشت که این همه پیام بازی داشته باشه ..تصمیم خطر ناکی گرفتم . این که خودم تحریکش کنم تا این جوری فقط حواسش به من باشه . معطلش کنم و یواش یواش یه فکری بکنم تا  فکر دختر دایی ها رو از سرش به در کنم . تازه اونا دو تا بودند و احتمالا دو تا خواهر با هم یه ساخت و پاخت هایی هم کرده بودند . راستش زیاد به عواقب کار فکر نکرده بودم . با این حال دلم می خواست که اون دیگه به اونا فکر نکنه . فقط منو دوست داشته باشه وابسته به من باشه . متکی به من باشه . فقط منو فریاد بزنه .. از دستش عصبی بودم . هم به خاطر جسارتی که به من کرده بود و هم به خاطر علاقه ای که به دختر دایی هاش نشون می داد . اون شب تا می تونستم مدل به مدل شورت و سوتین رو گذاشتم روی رخت آویز بالکن خونه .. خودمم روی تخت و طبق معمول  با یه شورت و سوتین نازک و فانتزی دراز کشیدم . خوب مراقب بودم که با همه فانتزی بودن شورتم حاشیه های کسم و یا سوراخ کونم مشخص نباشه . می دونستم که فر هاد رفته بازم کیرشو فرو کنه توی شورتم و باهاش حال کنه . ملافه روی خودم نذاشتم . متوجه نشدم کی خوابم برد . فقط وقتی چشامو باز کردم که حس کردم یه چیزی داره روی شورتم حرکت می کنه . ترس برم داشت می خواستم جیغ بکشم که حس کردم یه چیز لوله مانندی داره روی شورت و کونم حرکت می کنه . خیلی ناراحت شدم . کیر فر هاد بود . خیلی آروم داشت این کارو می کرد . چرا باید اون اجازه این کار رو به خودش بده . یه تکونی به خودم دادم . ول کرد . دقایقی رو کاری نکرد . دلم می خواست پاشم بذارم زیر گوشش . ولی لحظاتی بعد دیدم که اون زبونشو گذاشت روی شورتم . قسمتی از انتهای شورتمو آورد بالا تر تا بتونه اونو بذاره توی دهنش .نمی دونم چرا اون این قدر دوست داشت شورت و سوتین میک بزنه ولی پس چرا اول کیرشو روی شورتم می کشید . برادر زاده هامو به یاد آوردم که چه جوری می خوان اونو از چنگم به در بیارن برای همین گذاشتم شورتمو توی دهنش داشته باشه . خوب که از میک زدن شورت سیر شده بود رفت به سراغ سوتین . من به دمر افتاده بودم و نمی تونست سوتین منو از روبرو میک برنه . پشتشم که جز یک نوار نازک و بند سوتین چیز دیگه ای نبود ولی با همونم داشت حال می کرد . این جور حال کردنش  یه حس عجیبی رو در من به وجود آورده بود که سعی کردم فوری فکرمو ببرم جای دیگه . اصلا دوست نداشتم که فکرای منفی به سراغم بیاد . لحظاتی دستاشو گذاشته بود روی شورتم و اونو از دو طرف تا حدودی پایین کشید . نمی دونستم می خواد چیکار کنه . استرس داشتم ولی حس کردم که داره جلق می زنه . صدای نفس زدنهاش این طور نشون می داد . چند تا آه کشید و به نظرم اومد که خالی کرده . چون یه جهشش سهوا ریخت رو کمرم که اونو با ترس و لرز و دلهره پاکش کرد . فرداش با اون در مورد دختر دایی هاش صحبت کردم . ازش قول گرفتم که تحویلشون نگیره .. وگرنه باهاش قهر می کنم شبا میگم که بره اتاق خودش بخوابه . اون انکار کرد که با اونا اس ام اس بازی داره . نمی دونم چرا خودمو طوری میکاپ کرده و لباس پوشیدم که انگاری می خوام با بابای مرحوم فر هاد سکس داشته باشم . داشتم به خودم می گفتم که همه این کار ها به خاطر اینه که اون گرایش به خلاف نداشته باشه . بقیه گولش نزنن . از راه به درش نکنن . اون فقط محو تماشای من بود . اگه چاره می داشت ازم می خواست که ساعت هشت شب بریم به رختخواب . راستش من هم مضطرب بودم . می خواستم ببینم که اون امشبو چیکار می کنه . همون تکرار دیشب ؟/؟ . یه عطر بدن و یه عطر ملایم وسوسه انگیز دیگه هم به خودم زدم که اون بدش نیاد . شیطونو لعنت کردم . به خودم می گفتم فریبا فریبا ..فقط همین یک شبه . .. سعی می کنم از فر دا شب رفتارمو عوض کنم . دیگه با این وضع نیام رختخواب . بذار کاری کنم که اون از شر این دخترا نجات پیدا کنه . دوباره دستخوش هیجان شده بودم . کف دستم بی اختیار از همون طرف شورتم رفت طرف کسم . نهههههه امکان نداره کسم تا این حد خیس کرده باشه . می خواستم خودمو قانع کنم که اصلا هیچ حسی ندارم .. نزدیک بود از جام پا شم ولی میخکوب شده بودم . حس کردم گرمای و حرارت خاصی از پشت روی پوستم نشسته . صدای نفسهای فر هاد نشون می داد که اون خیلی به من نزدیک شده . خودشو به سمت پایین بدنم کشید . من پشت به اون قرار داشتم . بینی خودشو گذاشته بود روی شورتم . قسمتی از صورتش با کونم تماس داشت . لرزشهایی رو در کونم و روی کسم حس می کردم . نههههههه نهههههههه من نمی خوام این حالت بهم دست بده . راستش امروز که رفته بودم بیرون و  پسر همسایه رو که چند سالی از فرهاد بزرگتر بود و تازه از خدمت بر گشته بود رو دیدم یه فکرای خاصی افتاده بود توی سرم . داشتم به این فکر می کردم که از اون جایی که اون زن نداره اگه یه وقتی بخواد بیاد سراغ من چه عکس العملی می تونم نشون بدم . در حالی که قبلا از این افکار نداشتم . یه حسی به من می گفت که فر هاد کیرشو کشیده بیرون . خودشو به من چسبونده بود . خیلی آروم لباشو گذاشت رو بند سوتین من . به همونشم قانع بود . مثل یه آدامس داشت اونو می جوید . بازم حس کردم که داره یه حسی به من دست میده . یه حسی که از اون وحشت می کردم ..بیش از اونی که از پسرم وحشت داشته باشم از خودم وحشت داشتم . نمی تونستم باور کنم که فریبا داره طوری حشری میشه که حاضره خودشو در اختیار پسرش بذاره . پنجه دست چپمو به طرف جلوی بدنم قرار دادم طوری که فر هاد متوجه این حرکتم شه . تپش قلب من و شدت اون اوج گرفته بود . چقدر هوس اینو پیدا کرده بودم که حرکت کیری رو توی کسم ببینم . حس کردم حالا بهترین موقعیه که می تونم شکارمو بدون این که خیلی زیاد بتر سونمش به دام بندازمش . سریع بر گشتم . اصلا نفهمید که چی شده . سخت بغلش زدم . گیج  شده بود . ولی یه دستشو به شورتش رسونده اونو بالا کشید که کیرش مستقیما با من در تماس نباشه . به خیالش که من نمی دونم اون کیرشو بیرون کشیده بود .. -فر هاد فکر نکن من این روزا از کارات بی خبرم . من می دونم تو با شورت و سوتین های من بازی می کنی . من می دونم تو در این سنین ممکنه چه حسی داشته باشی . یک مادر می تونه اینا رو درک کنه . این که چه عواملی می تونه پسرشو به انحراف بکشونه . همین طور که داشتم این حرفارو می زدم چشام به طرز عجیبی باز و بسته می شد .ادامه دادم .-ولی اینا نباید دلیل اون باشه که تو به انحراف کشیده شی . اون می خواست از از دستم در بره ولی من در حالتی نبودم که به اون اجاره بدم دست ازم ور داره . ولی دوست نداشتم که اون اینو متوجه شه . -فرار نکن فر هاد .. سوتینمو به دهنش چسبوندم و گفتم من نمی خوام تو مخفیانه کاری انجام بدی . هیچ چیزی نباید بین یک مادر و پسر پوشیده بمونه . بیا پیش چشای من میکش بزن . اگه با سوتین من حال می کنی بخورش . دهنتو باز کن . شوخی ندارم . فقط نمی خوام حقه بازی کنی . نمی خوام فریبای خودت رو فریب بدی . نترس فر هاد . من این جوری بیشتر دوست دارم که هیچی بین من و تو پوشیده نمونه . از بس از این حرفای الکی زدم که فر هاد دست به کار شد . هنوز حرفی نزده بود . شرم خاصی رو در حرکاتش می دیدم . ولی یواش یواش این شرم جای خود را به شهوت و هوس داد . یک طرف سوتین خودمو دادم پایین . طوری که سینه درشت من زده بود بیرون . وقتی اون با حرص و ولع سوتین منو میک می زد دستمو گذاشته بودم پشت سرش . سرش به سینه ام چسبیده بود . حس کردم که باید بجنبم .. -فرهاد خیلی با حال میک می زنی . منو به یاد وقتی میندازی که بچه بودی و سینه هامو میک می زدی . هر وقت که گرسنه ات می شد . خیلی خوب میک می زدی . هنوز صدای نفس نفس زدنهات یادمه . یه نوزاد چیزی از اون روزا یادش نمیاد ولی من اون روزا برام خاطره شده . اگه بدت نمیاد به جای این که لبای قشنگتو این قدر به سوتین بمالونی می تونی بذاری روی نوک سینه هام .. برای لحظاتی مکث کرد . انگاری تر دید داشت ولی من خودم دستمو گذاشتم زیر سینه ام اونو آوردم بالا مالیدمش به دهن فر هاد .. دهنشو باز کرد و نوک سینه مو گذاشت توی دهنش .  .....-بخور بخور نوش جونت فر هاد جون .. اوووووففففففف چقدر سنگینه سینه هام .. -مامان مگه بازم شیر داری .. -چه عجب لب باز کردی یه چیزی گفتی .. آخخخخخخخ بخورررررربخوررررررربخورششششششش .. فکر کن شیر دارم .. .. هر دو مون در سکوتی خاص فرو رفته بودیم . پاهامو آروم رسونده بودم به کیر داخل شورت فر هاد . خیلی آروم باهاش بازی می کردم چند بار خودشو عقب کشید . مثلا می خواست بگه که حس می کنه این کار تصادفی بوده و اهل این کارا نیست ولی من دستامو دور کمرش حلقه زده طوری که دیگه نتونست خودشو عقب بکشه و این بار خودشو شل کرد . -جااااااااااااان فر هاد یاد اون وقتا میفتم . کیرش خیلی تیز و کلفت شده بود . -اگه گفتی یه چند دقیقه که می شد چیکار می کردم -چیکار مامان -می دادم اون طرف سینه رو هم میکش بزنی تا دو طرف تنظیم شن . یه طرف سنگین و یه طرف سبک نشه .. فرهاد لباشو از سینه چپ گذاشته بود رو سینه سمت راست . از اونجایی که با کیرش بازی می کردم و تا حدودی مطلب رو گرفته بود یه دستشو گذاشته بود رو اون یکی سینه ام . -آخخخخخخخخ عزیزم عزیزم .. نههههههه نهههههههه خوشم میاد حوشم میاد .. فر هاد فقط یه شورت پاش بود . همونو هم باید از پاش در می آوردم . به هیچ چیز جز سکس فکر نمی کردم . هیشکی جز من و اون اونجا نبود . هیچ چیز و هیچ کس . فقط اون بود که می تونست منو از این بحران نجات بده. هر چند خودش منو وارد این بحران کرده بود . -فر هاد فر هاد . من یه چیز دیگه رو هم دیده بودم . دیده بودم .. -مامان تو چی دیدی بگو چی دیدی باز -من دیده بودم که تو شورت منو هم لیس می زنی . اونو هم میذاری تو دهنت . میذاری تو دهنت .. -نههههههه نهههههههههه مااااااماااااان .. -نگو که این کارو نمی کردی . من خودم بار ها و بار ها دیدم . یه مادر اگه نخواد مراقب کار های پسرش باشه که مادر نیست . فکر کردی من مادر بی مسئولیتی هستم که بهت اهمیتی نمیدم و ولت می کنم و میرم ؟/؟ اگه بخوای می تونی شورت منو هم لیسش بزنی .. خودمو خیلی خوشبو کرده بودم . می دونستم کسم اونو وسوسه اش می کنه ولی با همه اینها کمی تر دید داشت . -مامان شورتتو در بیارم بذارم تو دهنم .. این جوری که بد میشه .. -خب اگه سختته درش نیار .. همین جوری بذار توی دهنت . دیگه بی طاقت شده بودم . خیلی حرف زده بودیم . از جام بلند شدم . مثل وحشی ها شده بودم . شورتمو گذاشتم رو دهنش . اون دهنشو باز کرده بود . من خودمو بهش می مالیدم .. بعد دراز کشیدم تا اون دهنشو روی شورتم قرار بده . واسه این که مثلا دهنشو در تماس با کسم قرار نده دو طرف و کناره های شورت فانتزی منو با انگشتاش جمع کرد و اونا رو توی دهنش قرار داد -فرهاد به خودت سخت نگیر دستاتو ولش کنم لباتو در همین حالت بذار روی شورتم میکش بزن -آخه مامان -مامان و آخه نداره . من همین جوری می خوام .. فرهاد شروع کرد به همون کاری که من ازش می خواستم . شورت همراه با قسمت های رویی و مرکزی کسم می رفت توی دهنش . سرشو از پشت به کسم فشار می دادم . دیگه دست خودم نبود که دارم چیکار می کنم . هر دو تا مون فهمیده بودیم که چی می خوایم . دیگه می دونستم که اونم طالب منه . اونم از من نمی گذره . ولی این جا این منم که باید پا پیش بذارم . سریع پا شدم . شورتشو کشیدم پایین . سوتینمو که یه وری شده بود با حرص انداختم پایین . کیر فر هاد بی اندازه داغ و تبدار نشون می داد . اونو گذاشتمش توی دهنم .. -آهههههههه ماااااماااااان مااااااماااااان -جاااااااااان جاااااااان عزیزم . بخور مال مفتو دیگه به فکر دختر دایی های چموشت نباش . -مامان الان که تو داری می خوریش -نوبت خوردن تو هم می رسه ..سی ثانیه طول نشید که آب کیرشو توی دهنم خالی کرد .چقدر بهم مزه می داد وقتی تمامشو توی دهنم خالی کردم . آب کیر باباشو که می خواستم بخورم سختم بود . ولی با اون یه پیوند صمیمانه دیگه ای رو حس می کردم . شایدم به این خاطر بود که دیگه دستم از همه جا کوتاه بود . این جوری هم می تونستم نجابت پنهان خودمو حفظ کنم و هم از زندگیم لذت ببرم . فر هاد رو روی تخت خوابوندم . با همون شورت فانتزی رو کیرش نشستم . چند دقیقه خودمو به اون کیر مالوندم تا دوباره مثل اولش تیز و به همون اندازه شق شد .. . از جاش بلند شد . خوشم میومد از این که پسرم رو می دیدم که داره یه مرد میشه . شجاعانه دستاشو گذاشت روی شورت من . اونو کشید پایین. کس درشت و کار کرده منو که حسابی برقش انداخته بودمو انداختم جلو چشاش .. کاش که از ش بدش نیاد . آخه کس هر چقد تنگ و ناز و خوش تر کیب هم باشه بازم بد تر کیبه ولی فر هاد طوری حشری بودکه به من امون نداد منو خوابوند . اول زبونشو روی کسم کشید . من فشاری قوی با قدرت می خواستم -عزیزم فر هاد میکش بزن . همون جوری که سینه هامو می خوردیش .. خواهش می کنم . ولم نکن باید کار بابات رو بکنی . زود باش .. زود باش .. اوووووفففففف اوووووففففف وووووویییییی عزیزم عزیزم .. قلبم از سینه هام در حال بیرون زدن بود . دلم می خواست زود تر ار گاسمم کنه .. -بخور بخور بخور بخور بخورششششس ولم نکن .. نههههه کسسسسسم چقدر لبات داغه زبونت داغه دندونات داغن . بمال بمال چونه ات رو هم بمال به کیرم . اونو فروش کن توی کسم . چونه فر هاد یه تیزی و درازی خاصی داشت اونو روی کس قرار داد و باهاش بازی می کرد .. -آهههههه پسرم .. دارم از پا میفتم .. بیا روم بیا روم بیا روم .. من می خوام می خوام می خوام ..چشاش برق می زد . باورش نمی شد .. ولی دیگه وقتی که دو نفر تا اینجا میان تا اونجاش هم باید که برن . فر هاد اومد رو من قرار گرفت . کیرشو گذاشت روی کس من . نگاهش به نگاهم دوخته شد . یه انگشتشو گذاشته بود روی سوراخ کون من . ...-فرهاد پسرم کیرت رو می خوام کیرت رو می خوام . دوستت دارم دوستت دارم . لباشو انداختم رو لبای خودم . با هم میک زدن  لبای همو شروع کردیم . در بوسه هوس غرق شده بودیم . کیرش در درازای کس من قرار گرفته بود با دستام اونو تنظیمش کردم  با کف دستم سر کیرش رو به کسم چسبوندم و با یه فشار اونو کردمش توی کسم . بقیه رو هم فر هاد فرستاد که بره . کیرش حدود پونزده سانتی می شد . همه رو تا ته فرستاد توی کس . کسم بازم جا داشت  تا یک کیر بیست و پنج رو هم راحت قبول می کرد ولی مهم کلفتی کیر بود که کیر فر هاد جان حتی از کیر باباش هم کلفت تر به نظر می رسید . اون واسه این که منوسر حالم کنه خودشوبه آب و آتیش می زد .آخخخخخخخخ عزیزم عزیزم عزیز دلم تند تر تند تر . ولم نکن . امونم نده . .. بکن منو بکن .. من بیشتر حرف می زدم تا اون . اون هنوز یه شرم و حیای خاصی داشت و اگه تا همین جاش هم پیشرفت کرده بود به خاطر تلاشهای من بود . -اوووووخخخخخ باورم نمیشه عزیزم عزیز دلم .. فرهاد که یه بار آبشو توی دهنم خالی کرده بود با سرعت و هوس بدون این که جلوی آبشو بگیره و نیازی به این کار باشه منو می گایید .. چقدر کیر کلفتش به من حال می داد . وقتی که با سینه هام بازی می کرد هوسمو بیشتر می کرد .. همه جامو زیر گردن و لاله گوشمو می بوسید . حس کردم که باید از این فیلمها خیلی دیده باشه .. گوشاشو می کشیدم اگه متوجه می شدم که از این فیلمها داره می بینه . آب کسم داشت خالی می شد .. هوس اینو داشتم که اونم آبشو بریزه توی کسم . سر لوله امو بسته بودم و می دونستم دیگه بار دار نمیشم . از این بهتر چی می خواستم .. می خواستم بهش بگم خودشو ول کنه و سبک کنه منو هم به آخر حال برسونه ولی دیگه نتونستم در اون حالات خلسه چیزی بگم .. پنجه هامو در بدن فر هاد فرو کرده و اونم چیزی نمی گفت . وقتی بهش گفتم که توی کسم خالی کنه انگاری همون چیزی بود که انتظارشو می کشید .. خالی کرد توی کسم ..-اوووووفففففف فر هاد سوختم سوختم . مامانتو به آتیش کشیدی .. دوستت دارم . دوستت دارم .. پرش های کیرشو در کس خودم پرشهای زندگی احساس می کردم .. نیم ساعت بعد ازم خواست که بهش کون بدم و منم که دیگه از بس به باباش کون داده بودم و راه عبورم زیاد درد ناک نبود به فر هاد کون دادم .. -آخخخخخ دردم گرفت .. آخه کیرش کلفت تر از کیر باباش بود ولی پس از این که خیلی آروم کیرشو می فرستاد به طرف داخل و می کشید بیرون و دستشم روی کسم قرار داده دوباره حشریم کرده بود  از کون دادن هم لذت بردم .. تا صبح مشغول بودیم .. صبح که لباسامونو پوشیده کنار هم قرار گرفته بودیم یه حس خاصی داشتم . از این که خودمو در اختیارش قرار داه بودم . آیا بازم می تونم حس مادری داشته باشم . آیا اون احترام مادر فرزندی بین ما وجود داره ؟/؟ نمی دونم چرا هر کاری می خواستم بکنم مثل دیروز مثل حس مادری باهاش حرف بزنم نمی تونستم ولی می دونستم که این حالت موقتیه .. فقط یک راه داشت و این که برای باور کردن این مسئله یک بار دیگه باهاش سکس می کردم -فر هاد چرا مدرسه نمیری -مادر امروز جمعه هست . -فرهاد من خوابم میاد .. کاری که باهام نداری ؟/؟ یه لبخند شیطنت آمیزی بهش زدم و داشتم می رفتم که گفت مامان منم خوابم میاد می تونم بیام پیشت ..-تنم درد می کنه -ماساژت میدم .. -دستمزد چی می خوای ؟/؟ -آخر ماساژ ازت می گیرم .. دو تایی رفتیم به بستر عشق و هوس تا پیوند مادر فرزندی رو محکم ترش کنیم ... پایان .. نویسنده .... ایرانی 




2 نظرات:

sia گفت...

سلام.. شانسو میبینی؟! داشتم کامنت میذاشتم یهو برق رفت..
داستان خوبی بود ولی به عنوان تک قسمتی یه خورده کوچولو مقدمه ی زیادی داشت و قسمت سکسش کمتر بود. البته ببخشید که من از شما استاد بزرگ انتقاد میکنم. فقط نظر شخصی خودمو گفتم.
.
این روزا امتحانای دانشگامم داره شروع میشه کمتر میام اینجا.. یوقت فکر نکنی رفتم که رفتم :D
مرسی از زحماتت..

ایرانی گفت...

درود بر سیای نازنین و گل .. اول به درسات برس که واجب تره .. و بعدا به اندازه کافی فرصت هست .. شاید حق با تو باشه و سکس این داستان کم بوده .. شایدم شرایط این داستان به این صورت بوده .در هر حال بعضی وقتا که دارم داستان می نویسم شرایطم طوری میشه که مثل فرار کرده ها میشم دوست دارم زود تر از دست اون داستان در برم و به داستان دیگه برسم .. البته من نمیگم نوشته هام خوبه خیلی هم ایراد درش هست ولی یه سری داستانها هستند که اصلا نمیشه به اونا گفت داستان .. و اگه اون جوری بنویسم خیلی راحت میشه نوشت .. مثلا یه داستانی رو دیدم که از زبون پدره نوشته شده بود من رفتم خونه دیدم پسرم تو رختخواب با زنمه ..یعنی با مادرش داره اونجاشو می ماله .. گفتم پسر این جوری نمال اون جوری بمال .. بی مقدمه .. اوج خالی بندی و اصلا هیچ اسمی نمیشه رو این مدل داستانها گذاشت .. سیای عزیز با خبرای خوب از خوب کردن امتحانت بر گرد که منم دانشجو بودم خیلی استرس داشتم واسه امتحان .. شاگرد اول بودم به همه اونایی که دور و برم بودند تقلب می دادم .. کتابو می خوندم حس می کردم ممکنه هیچی ندونم وقتی سوالا رو می دیدم دیگه خاطرم جمع می شد . شاد باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر