ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا بخش بر چهار 25

مات و مبهوت به اونا نگاه می کردم . نمی دونستم از کجا شروع کنم . با این که به اندازه کافی عشوه گری کرده و کرم ریخته بودند با این حال از بس متلک می گفتند واقعا نمی دونستم با کدوم حرکت شروع کنم . .. سرمو انداختم پایین و عین خجالتی ها نشون دادم . -المیرا جون تو یه خورده شاهد کارامون باش تا ببینم این بابات با ما چیکار می کنه . پدر گلم اگه یادت رفته که باید چیکار کنی من برای الهام زنگ بزنم ازش بپرسم . معلوم نیست کجا غیبش زده ؟/؟ -الهه اونم خواهر توست . اگه بخوای این رفتار رو با هاش داشته باشی من اون وقت مجبورم رفتارمو عوض کنم .. المیرا صذاش در اومد و گفت مثلا می خوای چیکار کنی . بری به الناز هم بگی بیاد با تو باشه ؟/؟ما که حرفی نداریم . فقط می خواستیم بگیم که اگه قراره بابایی با همه از این کارا بکنه باید آسیاب به نوبت باشه . -دخترا من روم نمیشه . حس می کنم دارم فیلم بازی می کنم . کار ما شده شبیه به یک نمایش . نمایش دختری که می خواد باباشو محکوم کنه . از آزار اون لذت ببره . اگه واقعا فکر می کنی که من و الهام کار اشتباهی کردیم تو چرا به خاطر اون اشتباه می خوای به این صورت جبرانش کنی .. الهه  یک دستشو گذاشت روی سینه ام و دست دیگه رو هم روی کیرم قرار داد . از هر دو حرکتش لذت می بردم . حس کردم تمام بدنم داره می لرزه . کیرم هم که توی دستش کاملا سفت و شق شده بود . -پدر تو از خیلی جاها می تونی شروع کنی . تو یک مردی چرا از من می پرسی . در سکس یک زن هر قدر شجاع باشه بازم این مردهست که باید کنترل عملیات را در دست خودش بگیره . آخه یک مردی گفتن زنی گفتن .. یه شرمی گفتن و حیایی گفتن ..  زن باید کلاس خودشو حفظ کنه .. المیرا : خواهر جون کمرت این جوری خیلی درد می گیره . اگه دوست داشته باشی من میام کمکت ..-هنوز زوده من یه خورده که باباتو ساختم و خودمم ساخته شدم اون وقت به تو میگم که بیای .. -من از اتاق برم بیرون ؟/؟ -هر جور راحت تری . من در هر حال بابابات راحتم . چه تو این جا باشی و چه نباشی . می خوام وقتی که بغلش می کنم تا همون کاری رو که با الهام کرده با منم بکنه کاملا خودم باشم و خودم . هیچ چیز رو من اثر نذاره . حتی وجود شخص سومی که اینجاست و داره نگام می کنه . من می خوام خودم باشم و دنیا و پدر جونی من .. -الهه ! دخترم درست نیست که آدم تا این حد باباشو اذیت کنه و دست بندازه . -من کی همچین کاری کردم . حالا عشقمو دارم این جوری ثابت می کنم . لباشو به نزدیک صورتم رسونده بود . دستاشو دور کمرم حلقه زده بود . پاشو از زمین با لا تر آورده زانوشو خم کرده اونو به کیرم زد . همین جور داشت اونو می مالید . لذت عجیبی می بردم . دلم می خواستم کیرمو به همین صورت بماله تا آبم بیاد . -می دونم چقدر خوشت میاد بابای هوسباز من . داری لذت می بری . من خودم خوب متوجه میشم . نا سلامتی خودم شوهر داشتم می دونم حس و حال مردا رو . کمرم سست شده بود . داشتم شل می شدم و رو زمین ولو .. که الهه جون دستمو گرفت و دو تایی مون این بار روی تخت دراز کشیدیم . دیگه متوجه نبودم که المیرا چیکار می کنه . فقط یه بار دیدمش که روی یک راحتی نشسته پاهاشو از وسط باز کرده .. کف دستشو گذاشته روی کسش و داره با هاش بازی می کنه . نگاهش خیلی خمار و تب دار نشون میده .. ولی من و الهام دیگه رو هم می غلتیدیم .. -بابا بابا بغلم کن .. بغلم کن .. اگه اینجا سخته و می ترسی می تونیم بریم واحد ما .. ولی نه بذار همین جا باشه . همین جایی که با الهام بودی تا واسه من عقده نشه که بابام منو دوست نداره -به خاطر همین داری با من حال می کنی . خودت دوست نداری که با من باشی .  چرا چرا ..  مچ دستمو با دستش گرفت و اونو روی کسش قرار داد . پدر پنجه ها تو باز کن . بذار روی کسم . بعد ازم بپرس که آیا هوس دارم و به خاطر عشق و علاقه امه که اومدم طرفت یا نه . صورتش تنش سرخ شده بود . گرمای خاصی رو پخش می کرد . -الهه داری منو می سوزونی -پدر جونم تو که منو سوزوندی .. نوک سینه های داغش از همون اولش بهم چشمک می زد . لبامو آروم آروم گذاشتم روی نوک یکی از سینه هاش . به نوبت این سینه اون سینه می کردم . یواش یواش می رفت تا بین ما یه همزیستی و سکس مسالمت آمیزی به وجود بیاد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر