ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 56

پلکام رفته بود رو هم . دستم روی کسم بود . اصلا احساس سرما نمی کردم . بدنم داغ داغ بود . انگاری نغمه به ملافه ای انداخته بود روی من که سر ما نخورم . کسی دور و برم نبود .نمی دونستم که اون کجا رفته ولی می دونستم که خیلی دلم می خواد در همین حالت بخوابم . چشامو باز و بسته می کردم و بدون این که کسی رو ببینم زیر لب واسه خودم حرف می زدم -نغمه جون حالا بیا اون کیر دو طرفه رو بیار و اصلا یک طرفه رو بیار می خوام بهت حال بدم . خیلی دوستت دارم . خاطرتو خیلی می خوام . ولی کسی نبود که جوابمو بده . سرمو به سمت چپ بر گردوندم و فضای پایین رو یه دیدکی زدم . نغمه و سپیده و چند زن دیگه مشغول بودند . نمی دونم چرا نغمه و سپیده رو که می دیدم یکی دیگه داره باهاشون حال می کنه یه حسادت خاصی بهم دست می داد . اون منو گذاشته بود به حال خودم که استراحت کنم . شاید که این برای من خیلی بهتر بود تا این که بخوام یکسره فعالیت کنم . نغمه می گفت که باید مطمئن شه که من دیگه مشکلی ندارم . وخودمن هم باید این اطمینان برای خودم به وجود بیاد . دیگه بیکار شدن سبب می شد که به چیزایی که ساعتی پیش وقت پردازش به اونو نداشته باشم فکر کنم . به دوستام .. به زهیدا .. به این که برم و بهش بگم که این کار اجتناب ناپذیر بود . نمی شد در یه محفلی باشی و با اونا فرق داشته باشی .... اون وقت اونم می تونست بگه چطور میون خودمون تو رضایت ندادی که دیگه دختر نباشی .. منم می گفتم برای بار اول فکر کردن در موردش و تصمیم گرفتن خیلی سخت بود . یک ساعت بعد خانومی من بر گشت . -چطوری زیبا خانوم . حالا خیلی زیبا تر به نظر می رسی . خانوم بودی خانوم تر شدی . یه شرم خاصی رو در نگات می بینم . مشکلی که نداری . حالت خوبه ؟/؟-همه چی آرومه . فقط دلم می خواد بهت حال بدم . لذت بدم . بگم دستت درد نکنه . -تو می دونی چه جوری بهم حال میدی ؟/؟ این که با خوندن درسات نشون بدی که بهترینی ... سکوت کردم و چیزی نگفتم . راستش چی می تونستم بگم . آخه با این بر نامه ها چه جوری می تونستم درس بخونم . من تازه راه کسم باز شده بود همش باید در تب و تاب این می بودم که یه چیزی رو ازش عبور بدم . حالا زهیدا می تونست بهش حال بده و باهاش حال کنه ولی این که چه جوری قانعش کنم که دست خودم نبوده خودش کلیه . من و نغمه جون با هم حال دو طرفه کردیم . این جوری هم خودش صفایی داشت . اون کیر دو سره رو فرو کردیم توی کسمون و و دو تایی مون به سمت هم حرکت می کردیم . .. کسم می سوخت ولی خوشم میومد و صدام هم در نمیومد . نمی خواستم پیش نغمه کم بیارم .. ولی پس از مدتی این بار خودم به تنهایی و با همون کیری که نغمه دختری منو گرفته بود بهش حال دادم . مدتی بعد همه خانوما اومدن پیش من . هر کدومشون یه تبریکی به من می گفتند و کل اطلاعات پزشکی خودشونو می خواستند به رخ من بکشن .. هر کسی یه چیزی می گفت .. نغمه : خانوما این زیبا خانومو من جراحی کردم . متخصص زنان و زایمان سپیده جون هم اینجا حضوری موثر دارن . همه تون که یکی از یکی کار شناس تر شدین . من از دست شما چیکار کنم . یه خورده آروم بگیریم بهتره  .. لیدا فریاد زد ما زنده ازآنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست .. -تو یکی که از دیشب تا حالا همین جور طوفانی هستی ..  یک بر نامه دسته جمعی رو هم پیاده کردیم .. بر و بچه ها کمی خوردنی حاضری داشتند و خوردیم ولی بعدش از بس فعالیت کرده بودیم که دیگه حسابی خسته شده بودیم و خیلی زود گشنه مون شده بود . من از بس روحیه ام شاد شده بود به همه این بر و بچه ها حال می دادم . خوشحال بودم از این که اونا منو به عنوان عضوی از خودشون پذیرفته بودند .  یه جون دوباره ای پیدا کرده بودم . حس می کردم حالا می تونم از زندگیم لذت ببرم . حالا می تونم راحت تر با هم خونه ای هام حال کنم . .. -نغمه جون نمی دونم زهیدا چه جوری با این مسئله بر خورد می کنه . -چت شده زیبا . اینجا این تویی که بکارت خودت رو از دست دادی . چه ربطی به زهیدا داره .. آها فهمیدم . می خوای من بیام برات ردیفش کنم .. -شما خودت کار داری زندگی داری . به اندازه کافی مزاحم شما شدیم . -حالا نمی خوای این جور فلسفه بافی کنی دختر .. حالا منو بگو که باید برم خونه شوهرم منو پوست کنه و بقیه رو بگو .. کار و زندگی ما شده دیگه همینا .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر