ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 102

از خواب که پا شدم بعد از ظهر بود . تصمیم گرفتم یه سر و گوش مخفیانه ای به آب بدم و ببینم چی میگن . با همون  حالت نامرئی از سوئیت اومدم بیرون و رفتم طرف سالن یا همون محوطه غذا خوری . یه آشپز خونه کوچیک هم داشتند . ارسلان و افشین هر دو تا شون کنار هم بودند و داشتند در مورد من حرف می زدند و خیلی گشنه ام شده بود ولی با خودم گفتم کمی به حرفاشون گوش بدم ببینم چی دارن میگن . گاهی به زبان محلی مازندرانی صحبت می کردند که یه خورده از حرفاشون حالیم می شد و گاهی هم به زبان عادی خودمون .. -ارسلان یارو کسه .. کس .. واسه کیر کف کرده .. یه پنجاهی بدی دستش تا صبح زیر کیرت می خوابه -نه بابا اون پولکی نیست .اون جورا هم که تو میگی نیست . -خیلی تو کفشم . بی انصاف تنهایی نخورش . -ببین رفیق من کی تا حالا یه چیزی رو تنهایی خوردم که این دومیش باشه . تویی که اگه یه چیزی به گیرت بیفته همچین می کنی که انگار زنت باشه و توقع نداری که  من ازش استفاده کنم . حالا زمین و زمان بخوان اونو بکنن تو خیالت نیست . -ارسلان می خوای بگی نامردی تو مراممه دیگه . چرا بی خود در مورد من قضاوت می کنی . حالا اینو چیکارش کنیم . ولی عجب بدنی داشت . چشاشو بگو . بخورمش . اون ممه هاشو . نصفشو انداخته بود بیرون . -افشین اون یه خورده بی خیال هم هست ولی کسی که میاد تنهایی و بدون هیچ واهمه ای می گیره یه گوشه واسه خودش می خوابه حتما هم باید همین جوری باشه که تو میگی . نمی دونم بایددید -باز کی ببینیم . وقتی که رفت . باید یه کاری بکنیم تا مرغ از قفس نپریده . کونشو بگو . عجب کونی داره این دختر تهرونی . دلم می خواد همین جوری شلوارشو بکشم پایین خشک خشک جرش بدم . ارسلان وقتی دو تایی کمرشو چسبیدیم من اول می کنم تو کونش تو بکن توی کس .. -کسی رو به ده راه نمی دادند سراغ خونه کد خدا رو می گرفت . بذار اول به یکی مون بده نفر دومو پیشکش . -ارسی جون قربون اون شکل ماهت . من ده تا دختر دیگه واست جورش می کنم . برو باهاش خلوت کن .  هر چقدر هم دوست داری بکنش . حسود کیه بخیل کیه . فقط این رفیقتو فراموش نکن . یه سفارش ما رو هم بکن . اجرشو ببری . -تو که دست و بالت کلی دختر داری چرا خودتو علاف این یکی کردی -هر گلی یه بویی داره این از همه خوشبو تره . من اصلا دست و دلم به کار نمیره . ببین من جای تو بودم می رفتم اتاقش و همونجا غذاشو می بردم و قاپشو می دزدیدم . -بابا اون مسافره همین یه شبو می خواد این جا بمونه شاید بخواد بره گردش و توی ساحل قدم بزنه . -بابا الان که داره غروب میشه . همه جا نیمه تاریکه . شب دریا قشنگ تر از غروبشه .. -من چه می دونم زنا همه احساسا تی هستند دیگه .. سریع بر گشتم اتاق . داشتم فکر می کردم که چی سفارش بدم . نمی خواستم خودمو زیاد سنگین کنم . دلم می خواست کمی هم سر به سرشون بذارم . یعنی حداقل سر به سر این ارسلان خان . خوشم میومد .که این لحظات آخر قبل از بر گشت به خونه رو یه جورایی حالشو ببرم . ارسلان که اومد توی اتاق یه دامن خیلی کوتاه و یه تاپ تنم کرده بودم . سوتین هم نبسته بودم و زیر دامن هم شورتی پام نبود . دیگه یه سره خودمو راحت کرده بودم . از این بهتر نمی شد . فقط یه ریز داشت نگام می کرد . خوب غذامونو خوردیم و هرچی خواستم پولشو بدم قبول نکرد . -ببینم ارسی جون تو با این کار و کاسبی خودت مسافر کشی هم می کنی ؟/؟ -نه گاهی که حوصله ام سر میره یا از یکی خوشم میاد عشقی سوار می کنم . -ازت خوشم میاد پسر خوبی هستی . من می تونم از نگاه آدما خیلی چیزا رو بخونم . چیزای خیلی قشنگو یا حتی تند و زشتو . اینجا رو می خواستم که خیلی رک و صریح و سریع کارمو انجام بدم . حال و حوصله زیاد پیچوندنو هم نداشتم . هوس کرده بودم که شبو برم در ساحل یه قدمی بزنم . از ساحل بابلسر خیلی خوشم میومد . به نظرم زیباترین ساحل شمالو داشت . هرچند که پدر می گفت زمان اونا وقتی که بچه بوده ساحل شنی مساحت بیشتری رو داشته و بارندگی زیاد و آب رود ولگا در شمال دریای مازندران چند متری دریا رو درقسمت جنوب آورده جلو تر . -ببینم در چشای من چی می بینی .. لبخندی زدم و سکوت کردم . -راستشو بگین نادیا خانوم منو می ترسونین ..-راستش می ترسم این بر داشت منو قبول نکنی -حالا بگو -چشات به من میگه که دوست داری با من رابطه داشته باشی . علاوه بر این که خودت رابطه داشته باشی دوستت افشین هم باهام همون کاری رو که تو می خوای بکنه و اونم دو تایی با هم .. . رنگ از چهره ارسلان پرید -نههههه نهههههه همچین چیزی نیست -به من دروغ نگو .. -تو یک جادوگری ؟/؟ -نه من اگه از راز دل آدما توسط چشاشون با خبر میشم که نمیشه گفت  جادوگریه .. -ولی من که جسارتی نکردم . حرفی نزدم کسی رو نمیشه به خاطر خواسته اش محکوم کرد . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

سعید گفت...

ههههههههه نادیا ایم جی اف منه.

ایرانی گفت...

میان ماه من تا ماه گردون ..تفاوت از زمین تا آسمان است ..سعید جان سال نو و این سال و بقیه زندگی را با هرکه و در کنار هرکه که هستی خوش بگذره و خرم و شاد و خندان باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر