ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت شصت وهشتم

حس کردم که این آشنا ترین و با حال ترین کیریه که می تونه به کسم حال بده . چون یه عشق و علاقه خاصی رو نسبت به صاحبش در خودم احساس می کردم . نباید این قدر راحت خودمو تسلیمش می کردم . نه روشنک تو خودتو راحت تسلیمش نکردی . ولی نباید زیاد بهش اظهار عشق و علاقه کنی .. خب اگه این کارو نکنم و سپیده اونو از چنگ من در بیاره چی .. در هر حال روشنک تو می تونی اونو همیشه در انتظار و بین زمین و آسمون و بیم و امید داشته باشی . هر وقت حس کردی که اوضاع خطریه یه خورده شل بگیری و هر وقت هم احساس کردی که پسره کشته مرده توست تو خودتو طاقچه بالا بذاری . با این سوال و جوابا خودمو مشغول کرده بودم . ولی حالا دیگه وقت لذت بردن بود . اون 6 تا خودشون در حال سکس با هم بودند و زیاد هم فرقی برام نداشت که کدوم کیر رفته توی کدوم کس . چون اونا با هم این مسائلو راحت حل می کردند . من رو بهروز بودم و اون دستاشو گذاشته بود رو کونم وقتی اونا رو بازشون می کرد حرکت کیرشو بیشتر توی کس و قسمت بیرونش حس می کردم . دلم می خواست به همین صورت ادامه بده . بیشتر از هوس احساس آرامش می کردم . بالاخره به خواسته درونم رسیده بودم . همونی که  چند روز بود در پی اون بودم . بیشتر خوشحالی من از این بود که اون  تنها داشت منو می کرد . یعنی در این لحظات فقط با من مشغول بود . وقتی که سپیده رو می کرد در یک حالت اشتراکی سه نفره بود .. در همین فکرا بودم که زبون سپیده زیر کیر کاوه  دراز شده و گفت ببینم روشنک بالاخره به اون چه که می خواستی رسیدی .. -سپیده جون تو هم به خواسته ات رسیدی . چیزی که کم نداری الان زیر کیر دوست پسرتی .. .. چقدر امشب بلبل زبون شده بودم . خوشم اومد از این حاضر جوابی خودم . با این حرفم می خواستم بهش بگم که تو با همون کاوه باید باشی و افکار اضافه رو از سر خودت دور کنی . خیلی خوب اینو فهمیده بود . -ببینم مثل این که خیلی دوست داشتی زیر کیر بهروز بجنبی .. -سپیده جون طرف آدم شناسه . واسه همینه که تر جیح داده منو تنهایی داشته باشه .. این یکی بد جوری اونو قفلش کرد . کاوه : ببینم سپیده مثل این که کیر من بهت حال نمیده . .. کیارش کیرشو همچین کرده بود توی کون بیتا  که چشای  بیتا رو گرد کرده بود . نفسشو بند آورده بود . توی اون 6 تا زنو مرد بهرام فقط کرده بود توی کس خواهرش  بهاره و باهاش حال می کرد . -داداش داداش بد چیزی هم نداری ها . --هر کی ندونه فکر می کنه بار اولته که داری کیر داداشتو می خوری . .. بهروز یه تلنگری بهم زد و گفت روشنک چیه سرت به کار خودت باشه . همش داری اون ورو می پای . چیه سپیده حواستو پرت کرده ؟/؟ خوشم میاد خوب می تونی از حقت دفاع کنی . بهروز هم رفت زرنگ بازی در بیاره . با این جمله اش مثلا می خواست ازم تعریف کنه . مثلا هندونه بذاره زیر بغلم . ولی از طرفی می خواست محترمانه بهم بگه که من روشنک دیوونه اون هستم و برای به دست آوردنش هر کاری می کنم . حتی یک رقابت سخت رو با یه دوست خوب می پذیرم . در حالی که اینجا همه به هم تعلق داشتیم . شاید سپیده می خواست بیشتر وقتشو با اون سپری کنه . حرفی نزدم . به اندازه کافی سپیده و بهروز رو خیط کرده بودم . بذار همه ببینند که من و  کسی که حس می کنم دوستش دارم به تنهایی داریم حال می کنیم .  لبامو رو لبای اون قرار داده بودم .. دلم می خواست عاشقانه ببوسمش تا از سکسم حداکثر لذتو ببرم . از لحظه های شیرینی که در کنار هم گذرونده و می تونیم همه از هم لذت ببریم . بدون  هیچ حس خود خواهی . ولی بین هر گروه دو تایی از ما یه وابستگی خاصی بود . بهروز نمی دونست که اون دفعه منو به ار گاسم رسونده . منم بهش چیزی نگفتم و قصدم نداشتم که بگم تا یه وقتی پررو نشه . -روشنک می دونم اون دفعه خیلی اذیتت کردم . می خوام جبران کنم . می دونم از سکس با من لذت نبردی ولی دلم نمی خواست این جوری شه .. -نه موردی نیست . فقط من فکر می کردم تو دوستم داری . یه علاقه خاص که عشقبازی ما رو قشنگ تر می کنه . نمی دونستم ... انگشتشو گذاشت رو جفت لبام و بعد اونارو با لباش بست .. کوسمو دور کیرش می گردوندم و با یک رویای عاشقونه خودمو تسلیمش کرده بودم . لحظاتی بعد حرکات لباشو کند تر کرد و گفت منو ببخش روشنک . قول میدم جبران کنم .. -می دونم سپیده هم کمکت می کنه -چیه بهش حسادت می کنی ؟/؟ -نه واسه چی . شاید اگه  فقط اون بود یه چیزی .. شیلا خانوم هم هست و خیلی های دیگه . -خودت داری دعوا راه میندازی . روشنک تو قبل از منم با خیلی ها بودی . حتی همین الان کنار من سه نفر دیگه تو رو کردند و تو اومدی سراغ من . پس ادای قدیسه ها رو در نیار .. دوباره داشتم عصبی می شدم . -ببین بهروز گذشته من و تو ربطی به جریان اون روز ما نداشت . ما با یه حس قشنگ همدیگه رو بغل زده بودیم و با هم سکس می کردیم . وسط عملیات تو همش به خودت می نازیدی . به این که من تسلیم توام . انگار که یک زن موجودی بی ارزشه . منو فراموش کرده بودی و به خودت فکر می کردی . مشکل اصلی در غرور و خود خواهی تو بود . شیلا بهانه بعدی تو .-حالا نمی خوای از این لحظه ها لذت ببری ؟/؟ -چرا می خوام کار نیمه تموم اون روز رو تمومش کنی ...... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر