ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت و قلب 18

این تویی که فرق کردی . بس کن بی خود جلو بچه گریه نکن . فکر می کنه حق با توهه . شما زنا جز گریه کردن کار دیگه ای بلد نیستین . گریه کردن و پز دادن و چشم و هم چشمی کردن .. -اگه همینایی که میگی هستم پس بی خود کردی باهام عروسی کردی . - یادت رفت چه جوری واسه ازدواج با من پر پر می زدی و داشتی خودتو می کشتی ؟/؟ -نه این که تو دیوونه من نبودی ؟/؟ -چیه از دوستات از همکارات عقب موندی ؟/؟ ببینم در رقابت خرید ویلا خیلی عقبی ؟/؟ .. می خوای یه خونه بگیری بندازی اونجا و سالی سه بار هم بهش سر نزنی .. بس کن خانوم دکتر . زندگی ارزش اونو نداره که تو بخوای به داشته های مالی خودت فکر کنی . حتی این تن تو که از  خاک اومده دوباره یه روز خاک میشه و این وجود تو همون چیزی که بر بدنت احاطه داره واست باقی می مونه . همون احساس همون وجودی که حس می کردم من و تو رو به هم پیوند میده ولی اشتباه فکر می کردم . متاسفم . برای خودم و برای تو . کاش هر گز باهات آشنا نمیشدم . بازم خدا رو شکر می کنم که یه دختری دارم که هر وقت اراده کنه درکم می کنه . شاید حکمت ازدواجم با تو در این بوده که نیلوفرو داشته باشم . نگار به شدت اشک می ریخت . نمی دونم واسه چی ناراحت بود .خیلی از زنا اخلاقشون اینه که بد ترین حرفا رو تند ترین حرفا رو به همسراشون می زنن اما انتظار شنیدن یه حرف تند رو ندارند . بهشون بر می خوره . ازبس نازشون کشیده شده توقع یه پرخاشگری ساده رو ندارن . نگار هم از همون دسته بود . این بار دیگه نازشو نکشیدم . قبلا هم یکی دوبار در این شرایط تنهاش گذاشته بودم . زیادی خودشو لوس کرده بود . خودش با همون حالت قهر و غضب اومد پیش من و با همون فریاد گفت کور خوندی فکر کردی میذارم بری زن بگیری و با یکی دیگه باشی ؟/؟ پدرتو در میارم ازت شکایت می کنم . تا دینار آخر مهرمو ازت می گیرم . وقتی از طلاق حرف می زد چهار ستون بدنم می لرزید . اون نقطه ضعف منو می دونست . حس کردم مغزم می خواد بترکه . درد شدیدی در شقیقه هام احساس می کردم . حس کردم که باید مال اعصابم باشه . یکی از مویرگهای چشمم ترکید . باید مراقب سلامتی خودم می بودم . من نمی تونستم هر چی در میارم دودستی تقدیم این خانوم بکنم که پزشو بده .. -نگار حالم خوب نیست . تو جدی میگی که می خوای ازم جدا شی ؟/؟ نگار حالم خوب نیست . سرم به شدت گیج می رفت . همه جا رو سیاه می دیدم . -نادر پاشو نمی خوای این قدر فیلم بازی کنی .. یه آبی به سر و صورتم زدم و رفتم اتاق نیلوفر . دور از بستری که بتونم همسرمو در آغوش داشته باشم . همین جور داشت غر می زد .. -فکر کردی من مال پرست هستم ؟/؟ اصلا مال خودت .. بدش به نیلوفر .. اگه همین جوری پیش می رفت منو دق مرگ می کرد . گاهی با خودم فکر می کردم که شاید جدایی راه حل خوبی باشه ولی دلم واسه نیلوفر می سوخت . طفل معصوم که گناهی نکرده بود . گاهی وقتا فکر می کردم شاید نگار راست بگه و این بذل و بخشش های زیادی منم کار دستم بده ولی درجا متوجه می شدم که حتی تصورشم اشتباهه . اولا از سرمایه ام کم نشده بود و روز به روز بیشتر می شد در ثانی من چطور می تونستم  با اون پسر یتیمی که پدر نداشت و مادر خیاطش مشکل قلبی داشت مدارا نکنم ؟/؟ چطور می تونستم تحت هر شرایطی مادرشو در مان نکنم ؟/؟ چطور می تونستم بچه های یتیمو ببینم که با شکم گرسنه چشاشونو می بندند و اون وقت باید ناز نیلوفرمونو بکشیم که این غذارو بخور برات خوبه اون ویتامینش بیشتره و تازه یه تشویقی هم باید بهش بدیم که بر ما منت بذاره و با شکم سیر بخوابه . چطور می تونستم بیماران تالاسمی رو ببینم و برای شکر سلامت خودم و این که از خدا بخوام شفاشون بده  در راه اونا و خدا کمک نکنم ؟/؟ مگه سهم من از زندگی چیه ؟/؟ من هر گز یک فرد مذهبی نبودم ولی حس می کردم دلیلی نداره که بخوام به عنوان یک انسان بر تردرجهت سرمایه دار بودن  باشم . انسانی که در آغاز آفرینش هیچ تفاوتی با سایر آدما نداره . یا نداشت . انسانی که مقصدش با بقیه آدما یکیه  . آخر خطش با بقیه یکیه . من در دانشگاه پزشکی جزو بهترین ها بودم آیا در دانشگاه زندگی هم می تونم جزو بهترین ها باشم ؟/؟ می تونم از خودم راضی باشم ؟/؟ عشق چیه ؟/؟ دوست داشتن چیه ؟/؟ چرا باید عاشق نگار می شدم ؟/؟ هنوزم دوستش دارم ؟/؟ یا از روی عادته و به خاطر نیلوفره که باهاش موندم ؟/؟ یا شایدم به خاطر وجهه اجتماعی و این که طلاق نوعی افت شخصیتی به دنبال داره نمی خوام ازش جدا شم . -بابا می خوای از مامان جدا شی ؟/؟ -نه عزیزم . کی گفته ؟/؟ -پس مامان چرا سرت داد می کشید و می گفت ازت پول می گیره . مهریه می گیره .. بابا تنهام نذار خوشم میاد شبا پیش من می خوابی . مامانم بد اخلاقه .. ولی اگه از پیش ما بره دلم خیلی براش تنگ میشه . هم خنده ام گرفته بود و هم دلم یه جوری شده بود . نیلوفر طوری حرف می زد که اگه من و نگار ازم جدا شیم اون با منه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر