ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 73

کتی قدر لحظه ها را به خوبی می دونست . می دونست که امیر دیگه از بس آبشو خالی کرده دیگه تا یه ساعت دیگه هم می تونه راحت کیرشو توی سوراخهای عزیزاش حرکت بده . فقط کمی نگران کمرش بود که بتونه این بار ها رو تحمل کنه . ولی این حالتی که کس روی کیر سوار بود  واسه پسر خستگی نداشت . -آخخخخخخخ عمه عمه جون . الهام بیکار ننشسته بود . می خواست هر طوری شده نشون بده که اونم هست .. رفت و بر گشت در حالی که یک کیر مصنوعی به خودش بسته بود اومد سراغ سوسن . تا سوسن بفهمه چی شده کمرشو از پشت گرفت . -ببینم حالا واسه ما مایه میای . -نکن نکن . الان کار کتی تموم میشه من باید برم رو کیر امیر . -حالا به جای این که هوای منو داشته باشی از رو کیر خواهر زاده ام بلندم  می کنی ؟/؟ سوسن تکون بخور نبود . الهام دستاشو  گذاشت رو سینه های زن داداشش و کیرشو فروکرد توی کس اون . -بگیر سوسن اینم دست کمی از کیر امیر نداره -نههههههه چرا میگی اون یه چیز دیگه ایه . الناز چشاشو بسته بود . کسش زیر زبون مادرش به حدی کیف می کرد که برای لحظاتی یادش رفته بود که امیر رو اون طرف دارن پوست می کنن . یه لحظه که چشاشو باز کرد الهامو دید که داره سوسنو می کنه . واسه چند ثانیه ماتش برده بود . این از کجا کیر کاشته . المیرا که متوجه شده بود سوسن ماتش برده یه اشاره ای بهش زد و گفت عزیزم این رو خاله ات به خودش بسته . -چه با مزه ولی عمه رو کیر داداش چیکار می کنه . -فدای الناز خودم بشم . من خودمم یه جوری دارم لحظه ها رو می کشم تا ببینم بعد چی میشه . نمی بینی چقدر خوشحالن و بهشون خوش می گذره . تو هم سعی کن از این لحظه هایی که درش هستی کیف کنی . حالشو ببری . سوسن : الهام راستی راستی کیف میده . مثل یه کیر . ولی بازم دلم می خواد امیر منو بکنه . - نکنه  اون قبلا زندایی خوشو گاییده و ما بی خبریم . ببینم تو به داداش ما خیانت کردی ؟/؟ -نه واسه چی این حرفو می زنی و همچین صحبت می کنی که انگاری تو قدیس هستی و اهل خیانت و این حرفا نیستی . -زیاد حرف می زنی سوسن . حقت بود که نمی کردمت . واسه چی منو از رو کیر امیر  بلند کردین . . کمر بند یا همون کیر بند خودشو باز کرد و گفت حمله .. دو تایی کتی رو از رو کیر امیر بلند کرده و این بار الهام خودشو انداخت رو کیر امیر . کتی با آخرین زورش الهامو می کشید . انسیه رفته بود کمک کتی و سوسن هم دور و بر الهام بود تا اون دو تا نتونن اذیت کنن . صحنه عجیبی شده بود . سوسن که کیر بند رو به خودش بسته بود رفت طرف انسیه -این چیه -همونی که باهاش می خوام حالتو جا بیارم . از بس کست لیسیده شده دیگه جونی براش نمونده . انسیه رو رو زمین خوابوند . پاهاشو از وسط باز کرد و یه ضرب کرد توی کسش . -به ! انسی جون عجب آبی داره این کست -ولی اون آب اصلیه به این نون و ماستها نمی ریزه بیرون . -امشبو بی خیال شو .-مگه قراره بازم از این شبا داشته باشیم سوسن جون ؟/؟ -دنیا رو چه دیدی . به هر حال سالگرد ازدواج هم داریم . الناز با این که با حرکات لز بینی مادرش کیف می کرد ولی گوششو تیز کرده بود ببینه که خانوما چی دارن میگن . حرصش گرفته بود از این که حس می کرد اونا واسه خودشون می برن و می دوزن -مامان چی دارن میگن . سالگرد چیه -الناز جون از این گوش بشنو و از اون گوش در کن . اینا دارن واسه خودشون یه چیزایی میگن . سالگرد کجا بود . مگه ما جشن از دواج گرفتیم و دفتر خانه رفتیم ؟/؟-مامان حالشونو می گیرم اگه بخوان حالمو بگیرن . -دختر اونا که کاری به کارت ندارن . -ببین کیر امیر چقدر شق کرده . حتما خوشش میاد . اون دیگه منو دوس نداره . اگه به من برسه دیگه بهم حال نمیده . -الناز درسته کیر امیر شق کرده ولی هر چی داشته روی تو خالی کرده . نگاه کن اونا هم خودشون با هم دعوا دارن . یه مرد و چهار زن . دیگه پاک من و تو فراموش شده ایم . اصلا وقت نمی کنن به خودشون برسن . بذار حالشونو بکنن . غریبه که نیستن . الناز تا رفت چیزی بگه المیرا از حالت لباش فهمید که می خواد یه چیز زشتی بگه فوری دستشو گذاشت جلوی دهن دخترش و گفت امشب هم می گذره و تو و داداشت تنها میشین . اگه به منم گیر نمیدی من و اون بازم می تونیم با هم باشیم -مامان قربونت بشم من ! تو از خودمی . روح و تن من و تو به هم پیوسته هست . دیگه از این حرفا نزن . این بار پیش دستی کرد و دستاشو دور گردن مامانش حلقه زده اونو به سمت خودش کشوند . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر