ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 74

هرکدوم از خانوما به نوبت رو کیر امیر می نشستند . اون که حسابی استراحت کرده بود و کمرش روزمین آروم گرفته بود از جاش پا شد و گفت خانوما بد که نگذشت . دسته جمعی سر تکون داده گفتند که خیلی عالی بود -از این عالی تر هم میشه . خودشو خلاص کرد و گفت حالا یکی به چهار تا شما رو می کنم . دراز بکشین رو زمین پاهاتونو به دو طرف باز کنین .. امیر می دونست که نمی تونه رو خودش فشار زیادی بیاره از طرفی این اطمینانو هم داشت که در آینده در خونه این خانوما مهمان کس و کونشون  بوده و به این سادگی دست از سرشون ور نمی دارند . واسه همین روهر یک از اونا که دراز می کشید سرشو میذاشت زیر گوششون و می گفت تو که می دونی من تا حالا فقط تو رو گاییده بودم صداشو در نیار امشبه رو زیاد کارم نداشته باشین بعدا جبران می کنم . با این ترفند می خواست همه رو راضی نگه داشته باشه و از طرفی هم بتونه بعدا با توانی که براش می مونه پس از رفتن مهمونا بره سر وقت خواهر و مادرش . چون یه مرد و شش تا زن که نمیشه به این سادگی همه رو ارضاشون کرد . اینجا از دست ماشین های گاییدنی هم کاری ساخته نیست چه برسه به آدمهای گوشتی . امیر کف دستشو رو زمین قرار داده یکی رو می کرد و می رفت سراغ اون یکی . بعد از همه شون خواست که پشت به اون یه حالت سگی به خودشون بگیرند . از این طرف خیلی بهش حال می داد . .. الناز : مامان امیر رو نگاه کن چه جوری با لذت داره باهاشون حال می کنه ؟/؟ -دخترم اون هر وقت باشه واسه تو ارزش بیشتری قائله . چند بار بهت بگم این قدر خودتو ناراحت نکن . من فکر کنم یه نقشه ای توی سرشه . فکر کنم این جوری که اونا رو میگاد می خواد زود تر از دست اونا خلاص شیم . وگرنه این جوری کس دادن چه حالی می تونه به زنا بده .-مامان از هیچی که بهتره -آره ولی همه شونو سنگین می کنه . واسه کمر پسرم می ترسم . اونو زمین گیر نکنن خوبه . -این قدر به دلت بد راه نده مادر-میشه ازت خواهش کنم حواست به کار خودت باشه الناز  -چیکار کنم اونا رو بروی ما هستند . اگه نخوام نگاه کنم سر و صداشونو که می شنوم . امیر دیگه هر یه دقیقه طرفشو عوض می کرد . همه شونو گذاشته بود توی خماری . این بار امیر   یه طرحی داد که بقیه هم در انتظار نباشند . یکی رو که می گایید دو تا رو در دو طرف قرار داده دستاشو می کشید روی کس اونا و به نفر چهارم هم گفت که کسشو بذاره رو سر اون . گردنش درد می گرفت ولی یه وقت بیشتری هم در کل واسه این حرکات گذاشته بود که اونی که زیر کیر اون قرار داره از کس دادن لذت بیشتری ببره . سوسن : خیلی حال میده ولی اگه امیر به تنهایی هر کدوم از ما رو سیر سیر می کرد چه حالی می داد ! کتی : وقت وسیعه یه شب ما رو شام دعوت کن  و امیر و الناز رو هم همین طور اون وقت یه تجدید خاطره ای می کنیم -خونه مون شلوغه تو اگه دعوت کنی بد نیست . -من که حرفی ندارم ولی حریف اون الناز اخمو نمیشیم .. الناز که می شنید اونا چی دارن میگن یه سقلمه ای به مامانش زد و گفت -مامان می شنوی چی دارن میگن ؟/؟ واسه خودشون می برن و می دوزن . اصلا دوست ندارم برم  اون دعوتی رو که اونا می خوان بدن -بابا اینجا حالا کسشون داغ کرده یه چیزی دارن میگن . عجب غلطی کردیم این درو باز کردیم . -مامان چه راحت تو رو فراموش کردند . انگار نه انگار تو هم یک زنی . -چیکار کنم دختر . این جوری ها هم که میگی نیست . شاید از اونجایی که خودشونو مهمون می دونن و منو صاحبخونه این انتظارو دارن که فقط خودشون پذیرایی شن . من میگم اگه باهاشون گرم تر بر خورد می کردیم شاید دلسوزانه تر رفتار می کردند . -مامان من جات بودم یه جوری می رفتم وسطشون ببینم عکس العمل اونا چیه . فقط متانت خودتو داشته باش . -حواسم هست الناز جون . می دونم به دستشون بهونه ندم -مامان فقط اگه می تونستی کاری کنی که بفهمن داداش به من و تو اهمیت بیشتری میده خیلی با حال تر می شد . المیرا رفت به سمت اونا -بچه ها خوش می گذره ؟/؟ کتی : بد نیست ولی فقط ای کاش امیر شبی یه نفر از ما رو پیش خودش نگه می داشت اون جوری می فهمدیم حال کردن چیه -بازم غنیمته کتی جون . یه سری هستند که به همینشم قانعند ولی  ازش نصیبی ندارن . یک آن چهار تایی شون با هم حس کردن که المیرا داره به خودش میگه .. . می خواستند یه جوری موضوع رو پیش بکشن نمی دونستند چه جوری حرفشونو شروع کنند . المیرا دستشو گذاشت رو شونه های امیر -پسرم خسته نباشی . خوش می گذره . چشاتو رو خیلی چیزا  باز می کنی مراقب باش رو خیلی چیزا نبندی . خواهر مادرت هم هستند.  اون لحظه در میان زنای دور و بر,  الهام حرف المیرا رو شنید . -مامان بهم متلک میگی ؟/؟ فکر کردی تو و الناز جونو فراموش کردم ؟/؟ .. الهام : بچه ها حالا دیگه بهتره یه کمی چشامونو باز کنیم و شاهد سکس جانانه مادر و فرزند باشیم . مادری که سالهای سال سختی کشیده و در فقر کیر با سر مایه عشق بچه ها شو بزرگ کرده . نجابت و پاکی خودشو حفظ کرده تا امروز با افتخار زیر کیر پسرش قرار بگیره ایثار گری رو به اوج برسونه . ببینندگان و شنوندگان عزیز این شما این امیر و این المیرا.... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر