ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان , ستاره تاریک سیزده

1392...مامان ستاره من سی و شش سالش بود . خوشگل و خوش پوست و ناز و سفید و تو دل برو . درست دوبرابر من سن داشت . ده سال از بابام جوونتر بود . در بر خورد با فامیل چه مرد و چه زن خیلی خودمونی و ریلکس بود و در یه محفل سر پوشیده و یا روباز و خودمونی روسری هم سرش نبود. همه هم ازش تعریف می کردند و می گفتند که باید آدم دلش پاک باشه و از این حرفا .. ولی تازگیها پسرعمه ام بردیا که بیست و چهار سالشه و داره کارشناسی ارشد  مهندسیشو می گیره خیلی دور و بر زندایی اش یعنی مامان من پرسه می زد . به بهانه های مختلف سعی داشت خودشو بهش نزدیک کنه  . گردشهای خانوادگی رو که با عمه اینام باشیم زیاد تر کر ده بودیم . راستش از نگاههای اون به مامان خوشگلم زیاد خوشم نمیومد . .. یه بار در یکی از این پیک نیک ها دستشو دور کمر مامان حلقه زده بود .. فقط من از دور شاهد صحنه بودم و حتی رو سینه شو هم لمس کرد .  تا منو دید دست از این کار بر داشت و از هم جدا شدند . اینو به حساب مامان ننوشتم ولی خیلی ناراحت بودم . یه روز عمه ام اینا که  نا هار خونه مون بودند  مامان از بردیا می خواد که بهش آمپول بزنه . اولش در جریان نبودم . بی هوا در اتاقو بازش کردم تا برم وسیله ای بر دارم دیدم شلوار  و شورت مامان تا زیر کونش پایین کشیده شده دو تا قاچ کونش زده بیرون و بردیا کف دستاشو گذاشته رو کون مامان و اونم چیزی نمیگه . تا منو دید کمی دستپاچه شد . سرنگ پر رو از رو زمین بر داشت و در حالی که بردیا شلوار و شورت مامانو بالا می کشید مامان هم که کمی مضطرب شده بود گفت سهیل جون کجا بودی صدات کردم که کنارم باشی می خوام آمپول بزنم .. داشتم حرص می خوردم ولی خودمو بی خیال نشون دادم . امکان نداره مامان خوب من با پسرعمه ام رابطه داشته باشه . اون اهل جوونی کردن بود ولی نه این که بخواد تنشو در اختیار بردیا بذاره . بردیا مجرد بود و خیلی هم چهار شونه و اندامی ورزشکاری داشت و تا اونجایی که می دونستم خیلی ها آرزشون بود که باهاش ازدواج کنند و دوست دختر هم زیاد داشت نمی دونم چرا این جور نسبت به زن دایی خودش بد چش بود . نه مامانم نباید اهل این چیزا باشه . شاید اون خیلی بی غل و غش بوده رو سادگی خودش میذاره بر دیا این کارا رو بکنه . شاید فکر کرده اون خوب نمی تونه جای تزریق رو خوب پیدا کنه یکسره شلوارو کشیده پایین . حتما شلوار مامان تنگ و چسبون بوده شورت باهاش کشیده شده پایین .. وقتی که فهمیدم قراره سیزده به در رو با هم بریم بیرون خیلی ناراحت شدم . هر چند چند تا خانواده بودیم .. مامان دو روز قبلش وسیله ها رو جمع کرده بود . یه سری چیزای اضافه هم گرفته بود .. اونا رو کرده بود توی یه ساک . نمی دونم چی بود . در هر حال در یک روز زیبا و آفتابی بهاری به نام سیزده به در رفتیم بیرون . یه جایی که چشم انداز قشنگی داشت . کوه و جنگل و رود خونه و دشت و چمن .. چه جای دنجی هم بود . این  دشت و جلگه وسیع ودر انتهاش کوه در حاشیه زمینهای یکی از دوستای بابا بود که  در هم داشت و ما هم کلید داشتیم و پس از گذر از داخل زمین خودمو نو رسوندیم به جای دنج و زیبا .. دیگه غریبه ها نبودند . ما یه سی نفری می شدیم .. . تا چشم کار می کرد کوه و جنگل و زیبایی بود و خورشید و آسمون آبی که دیگه سیزده به در رو تبریک بارون کرده بودند . چه عجب ! مامان و بر دیا زیاد با هم جیک نشون نمی دادند ولی چند لحظه که گذشت دیدم مامان از پشت ماشین یه ساکی  رو که از وسایل داخلش استفاده نکرده بودیم در آورد و داد به دست بر دیا  اونم به طرف کوههای بالا غیبش زد با نگاه تعقیبش می کردم . دلم می خواست بفهمم کجا میره . ولی نمی خواستم مامان مشکوک شه . تا یه جایی رو دیدم که مسیرش کجاست .. نیم ساعت بعد که بر گشت بی سر و صدا به طرف جهت مخالف بر دیا حرکت کرده و چون تا حدودی به اون راه آشنایی داشتم دور زده و از راهی رفتم که دید نداشته باشه .. . به دنبال ساک دستی بودم که ببینم بردیا اونو کجا قایم کرده . هوا گرم ومیشه گفت معتدل بود . یه چیزی در مایه های اواخر اردیبهشت  . یه افکار شومی در سرم جون گرفته بود .  رفتم به طرف دنج ترین جا با زیبا ترین چشم انداز .. ساک اونجا بود . دوست نداشتم بازش کنم . واسم اهمیتی نداشت . حدس می زدم چی داخلش باشه . ولی دوست داشتم اشتباه کنم . بر گشتم . مامان یه خورده استرس داشت . ولی بردیا خیالش نبود . امروز باید برم و این پسره رو از کوه پرتش کنم . شایدم بی خود دارم به دلم بد راه میدم . ممکنه اون و مامان بخوان گپ بزنن و از زیباییهای طبیعت لذت ببرن . مامان خیلی این منظره های زیبا رو دوست داره . اون خیلی راحت با همه بر خورد می کنه . بی خود تهمت نزنم . ناهارو خیلی کم خوردم . کاری کردم که هیشکی زیاد تو فکر من نباشه .. جمعیت زیاد هم همین خوبی رو داره . مردا که یه سری رفتن سراغ دود و دم و مشروب . زنا هم در حال گپ زدن و غیبت کردن بودند که گروهی  رفتن ظرف بشورن مامان باهاشون نرفت . دخترا و پسرا هم که خودشونو سر گرم کرده بودند . خیلی راحت  خودمو از دست همه خلاص کرده رفتم پشت تخته سنگی چسبیده به یک جای غار مانند در فاصله ده متری جایی که ساک دستی اونجا بود پنهون شدم . یواش یواش داشتم به این فکر می کردم که بی خود نگران شدم ولی این ساک دستی دیگه چیه . در همین لحظات صدای بردیا و مامان ستاره رو شنیدم .. فوری خودمو قایم کردم ..  زیر انداز و ملافه و بالش رو در همون جای صاف بالای تپه بلند ردیف کرده روش نشستند و به روبرو نگاه می کردند . داشتند با هم حرف می زدند . حرفاشونو کامل نمی شنیدم .. حتما دارن از طبیعت سیزده لذت می برن . پس بالش واسه چی ؟/؟ چرا هیشکی دیگه همراهشون نیست .مامان خیلی زود تر از اونی که فکرشو می کردم وا داده بود . بردیا دستشو گذاشته بور دور کمر مامان . صورتشو به صورتش نزدیک کرد و قبل از این که مامانو ببوسه مامان خودشو بهش چسبوند . نزدیک بود از جام پا شم بپرم وسط اونا . ولی حس کردم علاوه بر سر افکندگی پیش خودم پیش اونا هم باید شرمسار شم و کانون خانواده مون از هم می پاشه . پس مامان ستاره هم راه خودشو از ما جدا کرده بود . از این که دوست داشت مثل یه آدم مستقل به دنبال خواسته ها و هوسهای خودش باشه . دلم می خواست سرمو بکوبونم به  صخره ها . بردیا و مامان در حال بوسیدن هم بودند و در همین حال هم پسرعمه آشغال من دونه دونه دگمه های بلوز مامانو بازش کرد و شلوارشو کشید پایین و اونو لختش کرد . مامان ستاره با یه شورت و سوتین ازش فاصله گرفت و به فضای باز تری رفت . به جایی که می شد تا دور دستها رو دید ولی دوردستها اونو نمی دید . با همون هیکل وسوسه انگیزش شروع کرد به رقصیدن واسه بردیا و در میان نسیم ملایم کونشو واسه خواهر زاده شوهرش می گردوند . یه چیزایی هم می گفتند که فقط آهنگ صداشونو می شنیدم . فقط مامان ستاره یه بار به صدای بلند تری گفته بود که درش بیار نمی دونم به کیر می گفت یا به لباسای بردیا ولی اون هر دو تا شو در آورد . زن هوسباز به مرد اشاره می کرد که بیاد طرفش .. من اگه می خواستم صحنه رو ترک کنم باید از روبروی اونا می رفتم . خیلی آروم با خنده های اونا گریه می کردم . مامان به دیواره ای تکیه داد . بردیا که کاملا لخت شده بود رفت و خودشو از پشت به مامان چسبوند . شورت نازک و کوچولوی مامان به خوبی کون گنده شو انداخته بو.د توی دید . بردیا سوتین زندایی شو باز کرد و اونو انداخت رو همون زیر اندازی که پهن کرده بودند . دستاشو دو طرف تخته سنگ گذاشت . وزش باد کم شده بود . خودمو از پشت سنگها و در یک خط منحنی به اونا نزدیک تر کردم . اونا پشت به من قرار داشتند . حالا صداشونو خیلی راحت تر می شنیدم . بردیا کیرشو به شورت مامان در قسمت کس فشار داده بود .. -آههههههه نهههههههه چقدر تیزش کردی .. دیدی دیدی بردیا بهت گفتم چقدر  این بالا حال میده ؟/؟ چقدر بهمون خوش می گذره ؟/؟ هیشکی ما رو نمی بینه . بردیا بردیا چرا این قدر تشنه ترم می کنی .. این جور بازی دادنا رو بذار واسه وقتی که تو خونه داریم با هم حال می کنیم . ستاره تاریک من دستشو گذاشت رو اون قسمت از شورتش که به کسش چسبیده بود و اونو به سمتی کشید و خواست که قسمت کس رو لختش کنه ولی  بردیا کیرشو محکم از پشت به شورت چسبونده بود .. -نههههههه نهههههه بردیا عزیزم داخل کسسسسسسم .. ووووووییییییی اون داخل می خاره . کیییییییرررررررررر می خواد نکن نکن . این بار بردیا کیرشو شل کرد و شورت مامانو داد کنار و کیرشو با یه حرکت یه ضرب فرستاد توی کس مامان .. نههههههه نههههههه چرا مامان اجازه دادی که یکی که دوازده سال ازت کوچیک تره کیرشو فرو کنه تو کست . اونم یه فامیل .. اصلا نمی دونستم چی میگم . هیشکی جز بابا حق نداشت تو رو بکنه .. کس  داغ مامان هوسباز به اندازه ای خیس کرده بود که برق خیسی اونو رو کیر بردیا می دیدم .. -بردیا -جوووووووون -جلو دایی جونت هم حاضری منو بکنی -اگه تو بخوای آررررررره -من می خوام می خوام جلوی شوهرم منو بکنی تا اون بفهمه که ستاره اون هنوز خاموش نشده هنوزم هستند خیلی ها که از زیبایی اش استفاده کنن . جلوی اون بهت میدم کس میدم . اگه بخوای کون میدم .. همه جامو میدم . دیگه از قایم موشک بازی کردن خسته شدم . -ستاره دیوونه نشو همین جوری حالش بیشتره -هرچی تو بگی هر چی تو بگی من تسلیمتم . بردیا سرشو از پهلو رو سینه های مامان گذاشته و اونو می مکید .. کیر کلفت پسرعمه کس مادرمو به آتیش کشیده بود . من یه حس خیلی بدی داشتم . از خودم بدم اومده بود که بی غیرتانه در حال تماشای این صحنه ها بودم . رو زمین نشستم  . سرم دیگه طرف اونا نبود وقتی دوباره پا شدم اونا رو ندیدم . رفته بودند رو ملافه و زیلویی که رو زمین اناخته بودند . مامان طاقباز دراز کشیده بود و بردیا اونو می کرد .. -آییییییییی آییییییییی محکم تر کسم کسسسسسسم کسسسسسسم . ولم نکن بردیا من همیشه باهاتم . همیشه مال توام . دوستت دارم . عاشقتم . بگو مال منی . بگو همه دوست دختراتو به خاطر من ول کردی .. پیش خودم گفتم مامان به همین خیال باش . یه کیری بهت زده که از دهنت در آد . این بردیایی که من می شناسم شکمتو پر می کنه میندازه گردن دایی جونش و تو هم یه ارث خور به خونه زیاد می کنی . بردیا پاهای مامانو انداخته بود رو شونه هاش . لحظه به لحظه روش خم تر می شد نزدیک بود که نوک پاهای مامان از پشت به زمین برسه . می دونم گردنش درد می گرفت ولی این وضعو تحمل می کرد . پسرعمه لبای مامانو چفت کرده و به طرز عجیبی اونو می بوسید . ستاره هوسباز من فقط جیغ می کشید و کیر می خواست .. -زندایی خوشگل من کیرم که توی کسته .. -بیشتر نشونش بده بیشتر نشون بده که توی کسمه . بردیا ولش نکن . ولم نکن . مامان لبه هاس کسشو با فشار به دو طرف باز کرد .. دیگه نمی تونستم صحنه رو خوب ببینم زاویه دید خوبی نداشتم .. -ستاره این قدر جیغ نکش ما نمی دونیم شرایط اون پایین چه جوریه -اوووووهههههه چقدر حرف می زنی . بذار حالمو بکنم .. من بهت میگم شرایط چه جوریه .. من می خوام در این روز خوشگل وسط طبیعت سبز به اونی که دوست دارم کس بدم و آروم شم . می خوام لذت ببرم . جوون بمونم . حال کنم . عشق کنم . بذار بقیه بفهمن . مگه تا حالا بقیه که برام کف زدن چه خیری دیدم .؟/؟! دستای مامانو در حال کشیدن موهای بردیا دیدم و بعدش با چند بار جیغ کشیدن ساکت شد . وقتی پسر عمه ام کیرشو از توی کس مامان بیرون کشید آب کیرشو می دیدم که به سرعت از کس مامان ستاره در حال بیرون ریختنه . بردیا : ستاره جون می تونی یه جوری بگردی که طبیعت خوشگل و خورشید و قله کوهها و درختان و چمنها و جاده ها رو ببینی .. ؟/؟ -ببینم دیگه چیزی نبود که ببینم ؟/؟ -اونو دیگه باید حسش کنی .. ولی من می بینم . مامان می دونست خواسته اش چیه . قمبل کرد و سرشو رو به فضای بیرون قرار داد . بردیا یه کف دستی به لاپای مامان زد و حریصانه سوراخ کون مامانو لیسید . یه لوله پلاستیکی نرم که معلوم نبود از کجا گیر آورده توی دستش گرفت و اونو به سوراخ کون مامان مالید . یه چیزی شبیه به کیر پلاستیکی بود . سریع اونو در آورد . دو طرف لبه سوراخ کون مامانو گرفت و در حالی که با هیجان از منحصر به فرد بودن سوراخش می گفت کیرشو گذاشت رو لبه اون و با یه فشار اونو فرستاد توی کون ما مان .. گاییدن کون مامانو خیلی راحت تر می دیدم . کیر بردیا خیلی سفت و شق داخل کون  مامان جونم حرکت می کرد . دیگه هیچ حسی واسه اون نذاشته بود .. -ستاره کیف می کنی ؟/؟ -تو که کنارمی کیف می کنم ولی از درد دارم می میرم .. -نگاه کن به طبیعت زیبا نگاه کن .. به صدای پرنده هایی که دارن آواز می خونن گوش کن .. به شکوفه های قشنگ نگاه کن . چقدر همه جا زیباست . -آرررررره آرررررره عشق من ستاره فدای کیرت .. این قشنگیها و قشنگیهای بردیای مهربونمه که کونمو واسه کیرت نرم می کنه .. -ستاره ستاره .. -جون ستاره ..-آههههههههه آخخخخخخخخ ستاره .. حس کردم حرکات کیر پسر عمه توی سوراخ کون قشنگ مامان یه جوری شده این بار بدون این که کیرشو بیرون بکشه کمی از آب کیرش از سوراخ کونش ریخت بیرون . وقتی هم کیرشو در آورد فقط سوراخ مامان و اطرافشو کاملا سفید می دیدی .. -بردیا چقدر هوس داشتی .. -ستاره خوشگل و زندایی جوون داشتن همینه دیگه -بگو که ستاره معشوقه توست دوست دختر توست .. دودستی می زدم تو سرم . داشتم فکر می کردم که مامانو میشه به حساب جنده ها گذاشت یا نه .. نه ..فکر کنم جنده ها خلافشون بیشتر باشه . حالم داشت بد می شد . هر غذایی که خورده بودم داشتم بالا می آوردم . این حالت تهوع من وقتی بیشتر شد که دیدم مامان چه با لذت کیر بردیا رو گذاشت تو دهنش و واسش ساک زد .. .. دیگه نتونستم و نخواستم که صحنه رو ببینم . چیزی هم نمونده بود که من ببینم . فیلم تموم شده بود . فقط داشتن به هم می گفتند که باید هوای سهیل رو که من باشم داشت چون پسر بزرگی شده و حالیشه .. خیلی لطف داشتند که می خواستند ملاحظه منو بکنن . کیر و کسشون درد نکنه . اونا رفتند و من  داشتم به بابای ساده ام فکر می کردم که چقدر به زنش اعتماد داره . هیچ کاری نمی تونستم بکنم . فقط در یه صورت مامانو لوش می دادم . اونم در صورتی که بار دار می شد و یه وارث حرامزاده به ارث خورای حلال زاده خونه مون اضافه می کرد .... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

2 نظرات:

نويد گفت...

سلام ايراني :)

خيليييييييييييييييييي خوب بود .

از اون موضوع هاي سپاهيو حكومتي هم قاطيه اين داستانا كن . فكر كنم قشنگ بشه . :D

اون داستان شيداي شيميل هم بايد قشنگ باشه . فقط اين شيدا هرو نبري توو گيو
اين قضيه ها.

راستي اين داستان سكسي هاي خارجي رو ديدي ؟؟؟
توو سايت xnxx هست گفتم بگم شايد ديده باشي /.

من توو نظرهاي قبلي يادم ميرفت بابت داستان ها تشكر كنم ببخشيد .

با تشكر

ایرانی گفت...

با سلام خدمت نوید جان عزیز و دوست داشتنی ..چشم حتما سپاه و بسیج و آخوند رو قاطی می کنم ولی در اندازه ای که یه حالت چاشنی داشته باشه و شور نشه اتفاقا داستان تک قسمتی بعدی رو که کوتاه دارم می نویسم یه جوان بسیجی درش هست حالا توضیحشو دیگه نمیدم ولی شخصیتهای اصلی داستان رو دو نفر و ساده گرفتم چون دیگه فرصت نداشتم ..من در سایتی که گفتی فیلمهاشو دیدم ولی راستش از شی میل ها زیاد ندیدم یعنی خودم نخواسته بودم . قبلا فکر می کردم زنا به طور مصنوهی می کارند . یازده سال پیش کانال سکسی آلترا بلو از ماهواره هفته ای چند بار بر نامه شی میل ها رو نشون می دادبا کیفیتی عالی و چند ساعت پشت سر هم که اون کانال ده سال پیش قطع شد . و منم به خودم می گفتم اینا دیگه چه جور زنی هستند که میرن واسه خودشون می کارن و فوری کانال رو عوض می کردم ولی حالا که می دونم مادر زادیه یه احترام خاصی واسشون قائلم . من در این داستان بازم سعی می کنم بیشتر سکس و احساس رو قاطی کنم و اگه هر جا نیازی باشه چاشنی خشونت رو به کار ببرم که فکر نکنم نیاز باشه و حالا برای جلو گیری از یکنواخت شدن لازم باشه نمی دونم . شیدای شی میل که دقیقا سه هفته دیگه یه همچین امشبی آپدیت میشه داستانیه که قسمت اول اونو به طور تک قسمتی چند ماه پیش نوشتم و منتشر کردم .اگه از طریق حروف بندی بری جلو پیداش می کنی .و داستان حالتی پیدا می کنه که ممکنه حتی گی ها در رابطه با شیدای ما قرار بگیرند و با همه نفرتی که از روابط گی ها دارم ولی چون پای شی میل که نا خواسته شی میل شده در میونه ممکنه این اجازه رو به خودم بدم ومیدم که شی میل ها از گی ها بهره مند شن و گی ها هم از شی میل ها استفاده کنند یک استفاده دو طرفه . این توجیه رو برای خودم میارم که چون آلت شی میل رو به حساب مرد بودن نمیشه گذاشت ایرادی نداره که یک آنال سکس هم با مرد داشته باشه در اونجا هم گفتم شاید بشه روزی ادامه اش داد .اگه زودتر بنویسم حتما یه قسمتشو میذارم . طوری داستان رو بستم که راه برای ادامه باز باشه . هنوز هم قسمت دومشو ننوشتم .ودرواقع من از قسمت دوم باید شروع کنم درهر حال اگه در این سایت داستانهایی هست که نخونده باشی حتما یک بررسی بکن . سایت های فیلمی و تصویری با کیفیت تر از xnxx رو اگه بخوام نام ببرم از نظرمن پرفکت گرلز ..بیگ کام و بیگ بات داد کام هستند که این سومی از نظر کیفیت تصویری وصحنه ها وگسترده بودن و دسته بندی فوق العاده هست . نوید جان منم ازت تشکر می کنم به خاطر توجهی که به داستانها نشون میدی . هرکاری هم کنم می دونم بدون عیب نمیشه . آخه سلیقه ها مختلفه . و به تنهایی این همه داستان رو اداره کردن و منتشر کردن و تمرکز و ادیت و....خیلی سخته . تازه اگه بدونی با چه سرعتی تایپ می کنم . نوید جان با تشکر مجدد سیزده خوبی داشته باشی . با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر