ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت وقلب 22

نگار خیلی آروم و با متانت رفت و این بار دیگه صداش نکردم  که تنهام نذاره . حوصله ام سر رفته بود . حالم کمی بهتر بود . دوست داشتم تنها باشم . نخواستم کسی در کنارم باشه . اینجا همه همراهم بودند . حوصله تماشای تلویزیونو نداشتم . رفتم رو ایمیلم ببینم خانوم واسه ما چی نوشته و  احساسش از این روزا چی بوده . راستش با این که تصور جدایی از اون هنوز واسم کشنده بود ولی حس می کردم راه من و اون از هم جداست . اون هیچوقت نمی تونه باهام تفاهم داشته باشه . این نگار ما هم قلم خیلی خوبی داشت . ولی زیاد وقت نمی کرد که واسم نامه های عاشقونه بنویسه . فقط یکی دوبار اونم اوایل این کارو کرده بود . من تشنه خوندن نامه هاش بودم ولی فقط دو تا نامه بهم داده بود . اینم از نوشته های نگار من وقتی که من درکما بودم ..... نمی دونم آیا می رسه روزی که در اون روز چشای خوشگلتو باز کنی و خودت بشینی این مطالبی رو که برات نوشتم و از احساسم نوشتم و می نویسم بخونی یا نه . بزرگترین آرزوی زندگیمه که اون روزو ببینم . حتی اگه اون روز من در کنارت نباشم . حتی اگه بهم بگی ازم متنفری و دیگه دوستم نداری . . آدم همیشه آرزوهای بزرگی داره . هروقت و زمانی  یکی از آرزوهاش بزرگترین آرزوشه . یه روزی بزرگترین آرزوم این بود که رشته پزشکی قبول شم .. وقتی که رفتم دانشگاه آرزوی بزرگم این بود که فارغ التحصیل شم . وقتی که با تو آشنا شدم تمام تمنام این بود که به تو برسم وقتی که به تو رسیدم دوست داشتم از همه بر تر باشم بالاترین باشم .. ولی الان آرزو دارم که چشاتو یه بار دیگه باز کنی نگام کنی .. حتی بگی که منو نمی بخشی ولی چشاتو برای همیشه نبندی .. به روی من و دخترت به روی این دنیا .. اولین روزیه که به خوابی طولانی رفتی . هنوز اون نگاه پر التماست رو صفحه دلم نشسته . داره آتیشم می زنه .. هنوز اون صدایی که با تمام وجود التماس می کرد و ازم می خواست که ترکش نکنم طنین انداز وجودمه .. نرو تنهام نذار نرو تنهام نذار .. نرو تنهام نذار .. یه لحظه چشاتو بستی .. صدات کردم پاشو پاشو نادر فیلم بازی نکن .. پاشو می دونم داری حقه می زنی . پاشو .. ولی تو چشاتو بسته بودی تا تنبیهم کنی .. من صداتو شنیدم ولی جوابتو ندادم . چند بار صدام زدی . چند بار ازم خواستی .. حالا من صدات می زنم . حالا من صدات می زنم . هنوز قلبت می تپه .. هنوز نفس می کشی . تو صدامو نمی شنوی نادر . من در سکوتت فریاد می زنم نرو تنهام نذار .. نرو .. نرو من بی تو می میرم . نادر نرو .. نرو .. نمی تونم ازت انتظار داشته باشم که صدامو بشنوی . من با چشایی باز جوابتو ندادم . دستتو به طرف من دراز کردی و ردش کردم . تو چطور می خوای با چشایی بسته صدامو بشنوی . سرمو آروم گذاشتم رو دلت و اشک ریختم . آخه خیلی زود ازت و از سرت عکس گرفتند .. اونم چند بار و به فاصله چند ساعت .. ساقه مغزت آسیب دیده بود اونم در قسمتهایی که امیدی به بهبود نمی رفت . حس بدی داشتم . می دونستم که حتی معجزه هم باهام قهره . به معجزه اعتقادی نداشتم . وقتی دختری که از بچگی همه چی واسش فراهم باشه وقتی به همه چی برسه وقتی که یه شوهری داشته باشه  که زنشو طوری لوس کنه و نازشو بکشه که یه میلیارد هدیه رو کم ارزش بدونه چطور اون زن می تونه به خدا و معجزه معتقد باشه . فقط نمی دونستم از چه عددی شمارش معکوسو شروع کنم . تا به صفر برسم . هرچند حالا هم در صفر قرار دارم . با خاک یکسانم ..... امروز دومین روزیه  که چشاتو بستی . قرار بود که با هم بریم دادگاه و تقاضای طلاق بدیم . نمی دونم آیا این دیوونگی رو انجام می دادم یا نه ولی طور دیگه ای تنبیه شده بودم . شاید خدایی که در عمل بهش اعتقادی ندارم می خواد ازم انتقام بگیره . تنبیهم کنه . بهم بگه حالا که قدر نعمتو ندونستی اینم جواب تو .. خدایا  اگه اون جوری که می خوای بهت ایمان بیارم نادرمو بر می گردونی ؟/؟ چرا همه جا شلوغ شده . ملت از کجا خبر دار شدن که تو رفتی توی کما نمی دونم . بیش از سیصد چهار صد نفر تو راهرو ودر محوطه ازدحام کردن .. نمی دونم اینا کین . خیلی از اونا رو نمی شناسم . خیلی هاشونو می شناسم . اینا همونایی هستند که تو واسشون یه کارایی کردی . دلم نمی خواد اونا رو ببینم . خیلی هاشون بهم اخم می کنند . ابراهیم و راضیه و الهام هم اینجا بودند . حتی الهام کوچولویی که بهش زندگی داده بودی لب باز کرد و نیلوفرو بغلش زد و گفت بابات مرد من بابامو با تو قسمت می کنم .. نیلوفر گریه می کرد و می گفت هیشکی بابای من نمیشه . من بابای خودمو می خوام . وقتی راضیه داشت میومد طرف من تا بغلم بزنه و با هم گریه کنیم دیگه سختم نبود و کسرم نبود که با یکی پایین تر از خودم دمخور شم . حتی گذاشتم نیلوفر هرکاری که دلش می خواد باهام انجام بده .. آبرومو ببره .. پیش همه منو با اون مشتای کوچیکش بزنه .. بهم بگه بابامو تو کشتی .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر