ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت وقلب 27

چقدر از دیدن صحنه ای که همه دست به دعا بودند و ازخدا می خواستند که تو رو به زندگی بر گردونه منقلب شده بودم . همه یا علی یا علی می گفتند .. نمی دونم از دست کسی که هزار و چهار صد سال پیش مرده چه کاری بر میومد . -مامان من اصلا از اینایی که میرن بالای منبر و فقط شعار میدن نفرت دارم .-عزیزم تو اون چیزی رو که می بینی باهاش در ستیزی . اون چیزی که برات شده یک منطق و حق هم داری . ببین همه یک دل و یک صدا دست به دعا شدن . دارن میگن یا علی یا علییییییییی .. یا علییییییییییییییییییییییی .... دخترم تو هم بگو -مامان . -ببین این علی نیست که حاجت رو بر آورده می کنه .. این خدای علیه .. وقتی تو علی رو صدا می کنی یعنی خدای علی رو صدا می کنی . هر چند تو باید خدا رو صدا کنی ولی چون خدا علی رو دوست داره صدای اونو هم می شنوه . ببین این بچه های بی سر پرستو می بینی اونا بابا ندارن .. مامان هم ندارن .. دارن علی رو صدا می کنن . دلهاشون پاکه . بی ریان . هنوز گناهی به حسابشون نوشته نشده . امید وار باش عزیزم . به این بچه ها نگاه کن . اینا همونایی هستن که علی واسه اونا اشک می ریخت همون علیی که خون ظالمو بر زمین می ریخت تحمل تنهایی اونا رو نداشت . نمی دونم چرا احساس می کردم یه چیزی داره قلبمو آروم می کنه . وقتی اون جمعیتو می دیدم حس می کردم که تنها نیستم . اینا جمعیتی نبودند که واسه سوگ یه نفر اومده باشن . اینا گروهی بودن که به خاطر زندگی یه نفر اومدن . نادر هیچوقت فراموش نمیشه . چه زنده بمونه چه خدا اونو ببره پیش خودش . هر چند اون حالا هم پیش خداست . هر دعایی که مردم واسش می کنن هر طلب آمرزشی که واسش کنن اثر داره . ببین چه جوری همه با احترام بهت نگاه وتوجه می کنن ؟/؟ این دلسوزی نیست ؟/؟ اگه دلسوزی باشه خودشون بیشتر محتاج دلسوزین .. . از علی فقط اسمشو شنیده بودم .. فقط اینو شنیده بودم که ماه رمضون تو مسجد با ضربت شمشیر دشمنش کشته شده .. لای کتاب علی رو باز کردم . چقدر نوشته هاش آرومم می کرد . برام مث یه لالایی بود . یه لالایی که بیدارم می کرد . .. حس کردم نهج البلاغه علی بزرگترین و بهترین کتاب روانشناسی دنیاست . راز خوشبختی در اون نوشته شده .. انگار ذره ذره نیاز های آدمو درک می کنه .. اینو که آخوند دوزاری های امروز ننوشته . امکان نداره خود علی هم بدون کمک و الهام خدا اونا رو گفته یا نوشته باشه .. یه نوشته اش این بود وقتی که از چیزی می ترسی خودتو درش غرق کن چون ترس از یک چیز بد تر از خود اون چیزه و تو رو به نابودی می کشونه .. روز پدر بود روز علی . روز مرد و من مرد خودمو داشتم از دست می دادم . دیگه نفسم به زور بالا میومد . اشکی واسم نمونده بود . کمی به فضا رنگ شادی دادند . آخه روز روز علی بود . روزی که علی در خانه مقدس خدا به دنیا اومده بود . . به من دو تا هدیه دادن . دو تا هدیه ای که بهترین هدیه زندگیم بود . هدیه ای که آرومم می کرد . یه کتاب قرآن و یه کتاب تهج البلاغه .. اون روز فهمیدم تا سر چیزی رو باز نکنیم نمی فهمیم که داخلش چیه . بچه ها یکی یکی منو می بوسیدند . برام دعا می کردند و برای تو . خدایا اونا خودشون بابا مامان نداشتن و داشتن واسه نیلوفر دعا می کردن . . دلشون واسه اون می سوخت . شایدم دوست نداشتن دوباره بی بابا شن . دوست داشتم یه گوشه بشینم و بازم گریه کنم . حس کردم خیلی آروم شدم حس می کردم تازه دارم خودمو می شناسم . تازه داشتم درک می کردم که ما آدما وسط راهیم . هنوز به آخرش نرسیدیم . فهمیدم که من و تو هنوز در حرکتیم .. کاش بیدار می شدی و با هم به حرکت ادامه می دادیم . نادر بیدار شو ..بیدار شو تا با هم حرکت کنیم . عشق مقدس در دلهای پاکه . اگه عشق آفرینی نبود من امروز چه طوری می تونستم دوستت داشته باشم . حالا اونو صداش می زنم . خدایا به خاطر بچه ها به خاطر پیرها به خاطر اونایی که نادر من  درراه تو کمکشون کرده .. اومدم کنار تختت نشستم .. هنوز حس می کردم ایمان قلبی من  اون جور که باید قوی نشده . عکس مغز تو رو جلو نور گرفتم لای کتاب خدا رو باز کردم و و چشمم به این آیه خورد .. خلق السماوات بغیر عمد ترونها خداوند آسمانها را آفرید بدون ستونهایی که آن را ببینید .. یه نگاه به این آیه می کردم و یه نگاه به عکس .. .. تازه فهمیدم که خدا نه تنها مخالف علم نیست بلکه خدای علمه . همون خدایی که می تونه  ماهیت این عکسو عوض کنه . اگه بخواد . شاید مصلحت بدونه و نخواد .. کتابهای خدا و علی رو گذاشتم بالا سرت . نسبت به روز قبل کمی احساس آرامش می کردم ولی امید زیادی نداشتم به این که خدا بخواد نجاتت بده . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر