ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 37

می خواستم شروع کنم به به درس دادن . آزاده روبروم نشسته بود . خیلی اخم کرده  در حال جویدن لباش بود . -آزاده چته . امروز هم خیلی رسمی باهام حرف می زنی هم این که اخمو هستی . تو یه چیزت میشه . می خوای یه چیزی بگی ولی نمی خوای بگی .. -نه چیزم نیست آقای هوشیار . نه .. نه .. این طور نیست . من آماده ام که شما شروع بفرمایید -این جور که اخمات توهمه من اصلا نمی تونم درس بدم . عیبی نداره . جلسه امروزو میذاریم به یه روز دیگه -من راضی نیستم شما ضرر کنین . -برام مهم نیست . من چند ساله که می شناسمت . تا حالا تو رو این جوری ندیده بودم . چرا رنگت پریده آزاده . حالت خوب نیست ؟/؟ -اگه اجازه میدین من برم .. -نه من اجازه نمیدم که بری . باید برام توضیح بدی . صادقانه بگو .. -می تونم صادقانه یه چیزی بپرسم ؟/؟ -بپرس مگه تا حالا غیر صادقانه حرف می زدی ؟/؟ -نه منظورم این بود که می خوام جواب صادقانه ای بشنوم -مگه من تا حالا بهت دروغ می گفتم ؟/؟ -نه آقای هوشیار .. ممکنه بعضی وقتا تحت شرایطی نشه بعضی چیزا رو گفت . به زحمت بر خودم مسلط شدم . می دونستم که آزاده چی می خواد بپرسه .. دخترای فضول کارشونو کرده بودند . از کدوم کانال این شایعات واقعی به گوشش رسیده بود نمی دونستم .-آقای هوشیار شما با چند تن از دخترای دبیرستان ارتباط داشتین ؟/؟ -نه کی همچین حرفی به شما زده . اولا این در خصلت من نیست . تازه بر فرض هم که چنین اخلاق فاسدی داشته باشم من میام موقعیت کاری خودمو میون  این همه زن و دختر بهم می زنم ؟/؟.فکرکردی برام دختر قحطه ؟/؟ کسی باهام دوست نمیشه ؟/؟ تو منو این چند ساله چه طور شناختی ؟/؟ چرا فانتزی و تخیلات یه مشت دختر لوس و ننر و از خود راضی رو قبول می کنی ؟/؟ ببنم تو خودت شاهد بودی .. اصلا کسی که باهام رابطه داشته خودش بهت گفته ؟/؟ چرا این طور در مورد من قضاوت می کنی .. ترس برم داشته بود . یاید هر جوری شده ته و توی قضیه رو در می آوردم . کار آدم بزرگا که نبود .. کار غزل یا مینا باید بوده باشه .. -حالا چرا این قدر آشفته به نظر می رسی استاد ؟/؟ -واسه اینه اگه سیر می خوردم و دهنم بو می داد این قدر دلم نمی سوخت . از تو یکی که چند ساله  می شناسمش این انتظارو نداشتم . باید بهم بگی که  این شایعات کار کی بوده .- ده دوازده نفر از این حرفا می زنن . می خوای با کدومشون بجنگی . من باورتون دارم . اگه کمکی هم از دستم بر بیاد در خدمتتونم .. -من فقط می خوام هرچی رو که هست بیان کنی این که تا حالا باهات چه رفتاری داشتم .. آزاده امروز خیلی خوشگل کرده بود . یه خانوم به تمام معنا یه دوشیزه تو دل برو شده بود . یعنی اونم بوی طعمه به مشامش خورده بود ؟/؟ در این که اونم مث هر دختر مثل هر انسان دیگه ای سرشار از هوس و شهوته شکی درش نیست . اگه تا امروز رعایت می کرده شاید به خاطر این بوده که در شخصیت قلابی و فیلم بازی کردن من ازم حساب می برده ولی وقتی که احتمال داده ممکنه اهلش باشم خودشو این جوری ردیف کرده ؟/؟ بازم بوی کون و کس به مشامم خورده بود . لعنت بر تو هوتن شیطونو لعنت کن . تو داری پیش این دختر آبروی ریخته شده رو از رو زمین جمعش می کنی .. حداقل هفت هشت سالی ازش بزرگتری . همین الان داشتی می لرزیدی .. اگه بخوای دست بهش بزنی هرچی که از خودت دفاع کردی خراب میشه میره .. -آقای هوشیار اصلا قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم .-نه مهم نیست . من الان خودم تو رو می رسونمت خونه .. -اگه ترافیک نباشه حداقل یک ساعت  و نیم وقتتون تلف میشه .. من آماده ام . قول میدم دیگه در این مورد حرفی نزنم . -ازم دفاع می کنی ؟/؟ سرشو بالا گرفته و نگام به نگاش افتاد .. واووووووو چشاش چقدر خوشگل شده بود . من این نگاهها رو به خوبی می شناختم . می دونستم حرفامو باور نکرده . اون می خواست که منو به دام خودش بندازه . می دونستم اهل گیر دادن نیست . ولی چه جوری می تونستم استارت بزنم . منی که اون همه آه و ناله و زاری کرده وا مصیبتا گفته بودم از این که پشت سرم حرف زده شایعه کردن .. .. رفتم آشپز خونه .. نمی دونستم چیکار کنم که از چشام اشک بیاد .. به مقدار خیلی خیلی کم فلفل جلو بینی ام گرفته و در حالی که جلو صدای عطسه امو گرفته بودم ده دوازده تا عطسه تو دماغی کردم .. چشام کاملا سرخ شده بود . انگاری که اشک ریخته باشم . این حالت تا دو دقیقه ای می تونست دوام داشته باشه .. در حال رفتن به سوی آزاده چشامو مالوندم تا طبیعی تر جلوه کنه ..-آقای هوشیار چی شده .. چرا این قدر ناراحتین .. -نمی تونم تحمل کنم .. حالم اصلا خوب نیست . سرم داره گیج میره اومد کنارم نشست و گفت اگه چیزی لازم دارین براتون بیارم .. -نهههه فقط سرم گیج میره . دستشو گذاشت رو صورت و پیشونیم . این عطسه زیاد هم داغم کرده بود . -مثل این که تب دارین .. توی دلم گفتم آره تا این کیرمو نکردم توی کونت این تبم نمی خوابه .. سرمو گذاشتم رو شونه اش .. منتظر بودم ببینم عکس العملش چیه .. فقط سکوت کرده آروم گرفته بود . بینی من رو پس گردنش قرار داشت . چقدر خوشبو بود . کیرم حرکتشو به انتها رسونده بود . شلوار در حال ترکیدن بود . اگه ازجام پا می شدم مایه رسوایی بود . یه چیزی شبیه همون حالتی که در جلسه مشاوره مدرسه اتفاق افتاده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر