ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت وقلب 9

سریع رفتم سر وقت کودک .. مادرش جیغ می کشید . پدرش  هم بالا سرش بود . از بستگان داماد بودند . گوشمو گذاشتم رو سینه دختره . اسمش بود الهه . خیلی ناز بود ولی اون لحظه به شدت کبود شده بود . نفسش در نمیومد .-نترسین چیزی نیست . الان بر می گرده به حالت عادی -ببینم از این موارد قبلا هم پیش اومده ؟/؟ -فراوون . -پدر خیلی سهل انگاری هستی . تا حالا هیشکی بهت نگفته دخترت مشکل قلبی داره ؟/؟ اگه حالا جراحی نشه ممکنه عواقب بدی داشته باشه و هزینه های سنگین تر به جای خود ضربه های جسمی سنگین و جبران ناپذیری بر این دختر وارد بیاد و حتی ممکنه منجر به مرگ شه .. مگه شما دخترتونو دوست ندارین ؟/؟ نیازی نبود تا اونو در مطب ببینم . مشکل مادر زادی در قسمت بطن ها داشت که باید جراحی می شد .  به شرایط حادی رسیده بود . همین حالاشم خیلی سهل انگاری کرده بود . یکی دو سالی رو از نیلوفر کوچیک تر نشون می داد . ابراهیم پدر الهه تا آخر مجلس به هر بهانه ای می خواست کنارم باشه تا مطمئنش کنم که اگه  دخترش جراحی نشه مشکلی پیش نمیاد --پدر عزیز شما چه اصراری دارین که این کار صورت نگیره . خود منم تا اونجایی که بتونم سعی می کنم عمل قلب باز رو انجام ندم ولی گاهی وقتا شرایط طوریه که نمیشه . نمیشه .. دو سه تا زن  که دور و بر ما بودند و گوششونو واسه شنیدن حرفای ما تیز کرده بودند شروع کردن به غیبت کردن -ببین دکترا واسه پول گرفتن خودشون چقدر زبون بازی می کنن ؟/؟ این حرفش داغونم کرده بود . شایدم تا حدودی  حق داشت . ولی من اون لحظه فقط به سلامت الهه فکر می کردم . الهه اومد و رو زانوهای باباش نشست . نیلوفرم کنار من بود . دو تایی با هم بازی می کردند . -آقای دکتر هزینه اش خیلی سنگینه .. . از اون در مورد بیمه پرسیدم . مغازه دار بود و تازه لباس فروشی اونم اجاره ای بود . یه آپارتمان کوچولوی پنجاه متری در یه گوشه دور افتاده داشتند که اگه می خواست بفروشه می تونست هز ینه عمل بچه شو بده .. شایدم یه هفت هشت تایی براش می موند . ولی بعدش هرچی در می آورد باید اجاره خونه و مغازه می داد . تازه بعداز جراحی  این دختر نیاز به تقویت شدید غذایی ومراقبتهای ویژه داشت تا بتونه اون استحکام و ایمنی لازمو پیدا کنه .. نادر به تو چه مربوطه . اگه پزشکان بخوان برن تو ی زندگی خصوصی مردم که باید در مطبشونو ببندن . بالاخره یه بنده خدایی هست که کمکش کنه . یه چیزی حدود پونزده شایدم بیست میلیون سهم من میشه . بسته به سنگینی عمل داره .. من باید جواب نگارو هم بدم .. -ببینید ابراهیم خان  نوبت دادن من هر 6 ماه در میونه . تازه می خوام کمتر مریض ببینم . اینجا  هم تصادفی متوجه جریان شدم . فکراتو بکن . اگه خواستی عملش کنی من این کارو در اولین نوبت انجام میدم . سهل انگاری نکن . یعنی اون برات سی چهل میلیون نمی ارزه ؟/؟ بیمه درمانی درست حسابی هم نداشت . -ببینم اون هر چند وقت درمیون دچار این حالتها میشه ؟/؟ -هفته ای دوبار .. -خیلی خطرناکه . ممکنه  فاصله بین حالتها کمتر شه . به سه بار در هفته برسه . راحت تر بگم هیچ بعید نیست یکی از این حالتها اونو به کما ببره فشار بیشتری رو قلبش بیاره . تو که نمی خوای دخترتو از دست بدی .. خدایا من شده بودم روانشناس . شده بودم پدر روحانی . خیلی اصرار می کردم . شاید حق با نگار بود . اصلا گاهی بهم نمیومد که یک پزشک باشم . منم یه دختر داشتم که دیوونه اش بودم . اگه اون نبود  انگیزه   خاصی واسه زندگی نداشتم . فکر نمی کردم نگار به این زودی منو وارد بحران کنه . نیلوفر با لباس بسیار زیبا و نفیسش رو زانوهام نشسته بود و صورتمو با دستای کوچیکش نوازش می کرد و منو می بوسید . -بابا جونم اگه می خوای بری خونه منو با خودت ببر . نگار رفته بود به جمع زنا . الهه مثل نیلوفر لباس گرونقیمتی به تن نداشت ولی برای پدرش به همون قیمتی بود که نیلوفر برای من بود . نمی دونستم دیگه چی بهش بگم و اونو چه جوری راضیش کنم .. دیگه بی خیال شده بودم . وقتی که به خونه بر گشتیم نگار بازم باهام بحث کرد . -نادر تو به جای این که با آدمای متشخص بر بخوری و از مسائل مهم تری حرف بزنی خودتو علاف یه آدمی کردی که واسه جون بچه اش ارزشی قائل نیست . -همه رو مث خودت نبین . .فکر نکن چون خودت آدم بی عار و بی خیالی هستی بقیه هم مث خودتن . تو فقط به این فکری که پیش همه پز بدی . خودتو میون هم ردیفات یک سر و گردن بالاتر ببینی -نادر من چیز زیادی نمی خوام . -چرا نمی ذاری زندگیمو بکنم . چرا منو به حال خودم نمی ذاری . -تو ازدواج کردی . تعهد دادی . باید به خواسته هام اهمیت بدی . -کدوم خواسته ؟/؟ اون نگار من کجاست .. اون نگار من خواسته اش این بود که تا آخر عمر کنار هم خوشبخت باشیم ولی حالا واسه خودش دنیای دیگه ای داره -نادر این تویی که خودتو از دنیای من جدا کردی .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گلم متشکرم ازت که تا این لحظه قسمتی از داستانها رو منتشر کردی و بقیه رو هم که فعلا این طرف آپش کردم ..در هر حال انتشار بعدی من در آغاز روز شنبه سوم فروردین خواهد بود و اگر در این فاصله بتونم فرصت کنم یکی دو تا داستان تک قسمتی و دل نوشته ای بنویسم که بعید می دونم وقت شه حتما این کارو می کنم . یازهم سال خوشی رو همراه با سعادت و خوشبختی برای تو و خانواده عزیزت آرزومندم سعادتی که امیدوارم برای سالها و سالهای بعد و تا آخر زندگی طولانی تو و عزیزانت تداوم داشته باشد ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز ساترخان گل در داستان خانم مهندس روشنک پیام گذاشته ...ساتر خان گرامی سپاسگزارم از پیام گرم و محبت آمیزت ..با آرزوی شادی و نشاط و تندرستی برای تو و عزیزانت خداوند یار و یاور همیشگی ات باد ....ایرانی

ایرانی گفت...

راستی آره داداش نازنین مطالبی رو که در مورد بهار و به مناسبت سال نو نوشتم بعضی هاشو الان نوشتم مثل ندای بهار و خانومی سلام و چند مورد تکراریه ومربوط به سال گذشته هست مثل بهار خانوم ولی فکر کنم هیشکدومشون تا حالا در لوتی منتشر نشده باشه درمورد اشاره کردن به عدد 91 یا 92 درشروع متن صاحب اختیاری . خدا نگه دارت شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل اصغر آقا در داستان من و مامان و زندایی برام پیام گذاشته ...اصغر آقای عزیز چشم ! حتما . خوشحال خواهم شد در خدمت دوستان گلی چون شما باشم . سر فراز باشید سال نو شما مبارک !...ایرانی

m گفت...

با درود به ایرانی عزیزم

من هم به نوبه ی خود فرا رسیدن سال نو خورشیدی را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض نموده و امیدوارم در پناه ایزد دادار د رکمال آرامش و به دور از هر سیاهی در سلامت کامل باشید .

ایرانی عزیزم داستان هر کی به هر کی شماره 122 از قلم افتاده لطفا اصلاح کنید

با سپاس بیکران و عشق و دوستی : آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش گرامی ممنونم از راهنمایی و دقتی که درمورد داستان هرکی به هرکی داشته ای این پیام تبریک من و کلی من به مسئولین و دوستان سایت لوتیه ممنونم از تو به خاطر همه زحماتت . ..عید هم روزیست چون روز های دیگر . روز خدا ..بهانه ای برای تداوم پیوستگی دلها ودلبستگی جانها .. دلبستگی به آن چه که باید قدرش را بدانیم و برای حفظ آن بکوشیم . همه به هم تبریک می گویند و بهترین ها را برای آنان که دوستشان می دارند آرزو می کنند . این روز ها همه جا سراسر تبریک و آرزوهایی نیک برای یکدیگر داشتن شده . مجموعه لوتی با صد ها کاربر فعال وهزاران خواننده نشان داده که با در اختیار داشتن همکارانی اندیشمند با مدیریتی بالا در ارائه مطالبی متنوع در زمینه های مختلف بسیار موفق عمل نموده است . این را از صمیم قلب می گویم و احساس می کنم زیبایی احساس من در این است که من فقط به عشق هم زبانان عزیز و عشق به نویسندگیست که می نویسم در این شرایط و در دنیای مجازی نه می توان به دنبال ,شهرت بود و نه مسائل اقتصادی مربوط به آن . تنها, همبستگی لوتی منشانه دلهاست که مرا به شما پیوند می دهد . سال نو را از صمیم قلب به تمام دست اندر کاران و مدیران این سایت , پرنس و پرنسس عزیز و سایر مسئولین و کاربران نازنین به ویژه آره داداش دوست داشتنی که در این سال در نشر آثار من در سایت لوتی از هیچ کوششی دریغ نورزیده وحتی آنانی که به دلایل خاص خود دوستم نمی دارند تبریک و تهنیت عرض نموده امیدوارم با دلهایی بهاری با روحیه ای شاد و بهاری به پیکار با مشکلات پرداخته مشکلات برادر یا خواهر نوعی خود را درد خود بدانید که اگر همه چنین اندیشه ای داشته باشند یا دردی نمی ماند یا تحمل درد ها شیرین و آسان می گردد . آری وقتی که هم دردی بیابیم درد مفهومی نخواهد داشت . امیدوارم لوتی صفتان در سال جدید همچنان لوتی صفتی خود را در چگونگی ارائه آثار و اندیشه های خود نشان دهند . چون علاوه بر ارائه خدمات ارزشمند , این سایت باید که عرصه رقابتی سالم برای عرضه شایستگیها باشد . همچنان که در سال گذشته برای هم احترام قائل بوده باید که این ارزشها را حفظ نمود . احترام به یکدیگر , به نوشته ها و خدمات هم ..غرور و حسادت آفتی هستند که هرگز ما را به سر منزل مقصود نمی رسانند حتی اگر توانا ترین باشیم . ما هر چه داریم از اوست . اگر می توانیم که بیندیشیم اگر می توانیم که نیک باشیم اگر می توانیم که یکدیگر را دوست بداریم .....همه از اوست . پس به آن قدرتی که خاک می گردد نباید که نازید . اگراحساس کردیددیگران از شما بهترند تلاش کنید تا به او یا خواسته هایتان برسید هرگز احساس نکنید که از دیگری بهترید چون این احساسیست که شما را به پایان راه می رساند اما اندیشه هایی زیبا داشته باشید تا تا با گفتار و اعمالی نیک و زیبا با اعتماد به نفسی که بزرگترین سلاح و قدرت شماست همراه و متحد با دلها نشان دهید که لوتی صفتانه خواسته دیگران را خواسته خود می دانید . کدورتها ی بین خود را فراموش کنید . اینک روز شادیهاست . روزی که اهورای لبخند از پس پرده ابر ها سر برون می آورد و طبیعت را از نو می سازد تا فرصت دوباره ای باشد برای ما که به خود و خود آفرین بیندیشیم .برای همه شما آرزوی تندرستی و خوشی نموده نه فقط در این سال بلکه برای همیشه ..دلهایتان بهاری لبهایتان پر از لبخند باد . امیدوارم دراین سال به نقطه و زمانی برسیم که از دنیای مجازی خارج شده در ایران عزیز و آزاد برای ساختن ایرانی آباد بکوشیم . به امید آن که هرروزتان نوروز باشد پیروز باشید .....ایرانی

 

ابزار وبمستر