ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادرفداکار 77 (قسمت آخر)

مامان  عشق من و تو به اوجش رسیده .  وقتی سدی بین من و تو وجود نداره  . فاصله ای بین تن من و تو نیست و روحمون یکیه چه لذتی بهتر و بیشتر از این می تونه وجود داشته باشه . مادر و پسر روی تخت می غلتیدند و امیر سر و صورت و سینه هاشو غرق بوسه کرده بود . زیر گلوشو می بوسید . با نرمه گوش المیرا بازی می کرد .. -آخخخخخخخخ امیر امیر مامانتو بکن . همین جوری بکن . بذار فامیلا , عزیزامون ببینن که تو عزیز من داری بهم حال میدی . بذار ببینن که مامان المیرای تو دوباره شوهر کرده رفته زیر کیر پسرش .  کاش دنیا هم می دید و قبول می کرد . من که خیالم نیست .. خانوما که از این سر و صدا دست از کار کشیده بودند یه کف مرتب زدند . بعضی هاشون مخصوصا الناز احساساتی شده اشک از چشاشون جاری شده بود . امیر بازوهای مامانشو غرق بوسه کرده بود . در حال بوسیدن شونه ها و زیر بغل المیرا از زیر لبه های کس مامانشو به دو طرف باز کرد .  دو تایی صداشونو بالاتر برده بودند تا بقیه مجلس هم همراه با حال کردن اونا حال کنن . -امیر چرا باهام این جوری می کنی ؟/؟ چرا مامانتو آتیش می زنی ؟/؟ -پسرت بیشتر داره می سوزه -امیر بهم دروغ نگو تو که این همه رو داری بازم من می سوزونمت . -آههههههه مامان مامان . اینجا صداشو پایین آورد و گفت آتیشی که کس تو داره هیشکدوم از اینا نداره . -ببینم چرا یواش گفتی .  می خوای هوای همه رو داشته باشی ؟/؟ -نه مامان . اگه الناز تو جمعشون نبود این جمله رو بلند تر می گفتم .. دلم نمی خواد الناز فکر کنه که من واسه بدنش و کسش ارزشی قائل نیستم . ولی مامان دوستت دارم دوستت دارم -منم عاشقتم امیر همراه با عشق سکس مادر و پسر با عشق .. -آره مامان من و تو با سکسمون با عشقمون به اوج لذت و خوشبختی می رسیم -من که همین حالاشم رسیدم . -آههههههه ماماااااماااااااان کسسسسست کسسسسسسست هرروز داره تنگ تر میشه .. -شاید اونم دلش می خواد جوون شه و جوون بمونه . همیشه زیر کیر تو باشه دسته جمعی طوری به صحنه خیره شده بودند و پلک نمی زدند که گویی دارن یه فیلم پر هیجانو می بینن . کتی : بچه ها المیرا طاقباز شده اون محل جفت شدن کیر و کوس به خوبی معلوم نیست من که رفتم جلوتر صحنه رو ببینم اون جوری بیشتر حال میده هیجانش بیشتره دسته جمعی اومدن جلو .. المیرا : یه جوری اومدین جلو که انگار ما اینجا بساط مار گیری راه انداختیم .. الهام : المیرا جون مار رو که گرفتی توی کست داره ورجه وورجه می کنه . گازت می گیره نیش می زنه بالاخره زهرشم می ریزه .. -اووووووووفففففففف نگو نگو تشنه ام کردی . تشنه زهر کیر که به من جون بده زندگی بده .. من فدای اون زهر بشم . آب کیر امیر به من زندگی میده .اووووووییییی اووووووویییییی کسسسسسسم کسسسسسسم .. فعلا مال من داره می ریزه .. زهر من داره می ریزه .. آب من داره میاد . امیر که این حرفا رو می شنید مامانشو تند تر می گایید تا اونو ار گاسمش کنه .. -آهههههههه از حال رفتم رفتم رفتم .. امیر حالا نوبت توست . عسلتو بریز توی کسسسسسم . قندم اومده پایین . شیرینش کن . عسلتو می خوام . امیر انگشتشو از بغل کیرش فرو کرد توی کس ماما نش و یه خورده از خیسی کس و اونچه رو که فکر می کرد آب کس مادرشه  رو انگشتش جمع کرد و گذاشت تو دهنش .. -مامان عسل به این میگن .-واسه تو شاید این عسل باشه ولی واسه من همون چیزیه که تو الان می خوای بریزی توی کسم .. -پس بگیر مامان شیرین تر از عسل .. جونم .. اوووووههههه مامان مااااماااااان جون داره می ریزه توی کسسسسسسست .. -امیر از تشنگی و گشنگی هلاک شدم .. -داره میاد مامان .. داره میاد خیلی هم داره میاد ... سوسن : الی جون همه شو تنهایی نخوری ما هم هستیما ...انسیه : راست میگه سوسن . ما هم گشنه ایم . میگن عسل هضم کننده هست . شام خوردیم سنگین شدیم . -مامان خوبه ؟/؟ چقدرم توی کست آب ریختم .. کیرشو که کشید بیرون اون چهار تا زن به طرف کس المیرا یورش بردند . دو تاشون زبونشونو گذاشته بودند روی کس . یکی آب برگشتی روی پای المیرا رو لیس می زد و الهام هم که انگشت تو کس خواهرش کرده بود و منی امیر رو می کشید بیرون و لیسش می زد . الناز  که موقعیتو خیلی مناسب دیده بود فوری رفت طرف داداشش و کیرشو گرفت توی دستش و گفت اینم تلافی اون آبی که ازم کش رفتین .. المیرا بیچاره سر گیجه گرفته بود ولی الناز حسابی کیر داداشو مکید و هرچی آب دور و برش بود و توی کیر مونده بود نوش کرد . چهار تا زن فامیل رو زمین قمبل کرده و یک صدا دم گرفته بودند الوعده وفا امیر جون .. کیرتو بکن توی کس .. کیرتو بکن توی کون .. امیر خسته شده بود . چهار رو ضرب در دو کرد و دید اونا سرجمع هشت تا سوراخ دارن .. با این حال دلشونو نشکست . به نظرش اومد یک ساعت پیش هم به همین سبک اونا رو گاییده . بازم کیرشو از کس یکی فرو می کرد توکون همون نفر و بعد میرفت به بغل دستی می رسید . دید که اینجوری نمیشه به نوبت از الهام شروع کرد و به تر تیب کتی و انسیه و سوسنو گایید و همه رو به ار گاسم رسوند .. آخر کار به زور دو سه قطره ای خالی کرد . چهره اش زرد شده بود نایی نداشت . من دیگه نمی کشم . دیگه نمی کشم . زنا همه رفته بودند به حالت خلسه . الناز ثانیه شماری می کرد که اونا برن . ولی نصفه شبی کجا می رفتند . صحنه رو هم ترک نمی کردند که اون سه تا تنها باشن .. امیر خاله الهامو یه گوشه ای کشید و گفت خاله جون شرمنده من بعدا هواتو دارم اگه میشه امشب مارو به حال خودمون میذاشتین خوب بود -امیر قول دادی ها .. باشه ببینم چیکار می تونم بکنم . الهام در این مورد که اونا نیاز به تنهایی دارن با زنا صحبت کرد ولی از این گفت می خواد یه لز دسته جمعی داشته باشند و دسته جمعی رفتند خونه کتی که خالی بود . -امیر چته حالت خوب نیست ؟/؟ -داداش فدات شم . گفتم آخرش تو رو به کشتن میدن . -پسرم فدای کس فامیل شد . -مامان من فقط شما دو تا رو می خوام اونا تحمیلی بودند . مثل جنگ تحمیلی که آخرش جام زهر سرکشیده شد منم فکر کنم دارم مسموم میشم . -پسرم تو استراحت کن تا ما یه دوشی بگیریم و بیاییم . امیر حس کرد که حالش داره بهتر میشه . بیشتر عصبی شده بود . چون این چهار تا زن اونو کشته بودند مدام توی سرش حرفای این چهار تا  در گردش بود . هی امیر بکن بلیس .. داره میاد .. گازم بگیر کبودم کن .. کسم می خاره .. سرش از این حرفا سوت می کشید . پلکاش خود به خود رو هم قرار گرفت . یه سر و صداهایی می شنید . مادر و دختر از حموم در اومده دوباره در حال رفتن به روی تخت بودند . -مامان امیرو بیدار کنیم بیاد ؟/؟ -ولش کن داداشت مریضه .. امیر چشاشو نیمه باز کرد .. مادر و خواهرش شده  بودن عروسک و ملوسک . کیرش خود به خود اومد جلو .. خیلی دلش می خواست پاشه بره .. -مامان مامان کیر امیررو . شق شده . حالش داره خوب میشه .. -الناز هنوز سیر نشدی ؟/؟ -مگه تو سیر شدی ؟/؟ -من هیچوقت سیر نمیشم -اون وقت انتظار داری که منی که تازه شروع کردم به خوردن سیر شم ..  مادر و خواهر هم دیگه رو بغل زدند و امیر رفت وسطشون -چیه مادر و دختر دل میدین قلوه می گیرین . به همین زودی منو از یادتون رفت ؟/؟ امشب شب عزیزیه . کلنگ عشق و هوسو در واقع از امشب  می زنیم زمین . می دونم که شما مادر و دختر خوب با هم کنار میایین .. دیگه از این به بعد هر مدل سکسی که بخواهیم می تونیم با هم داشته باشیم . امیر و الناز در دو طرف امیر قرار داشته سرشونو گذاشته بودند رو سینه های پسر . دستشونو هم به طرف کیر امیر دراز کرده قسمتی از اونو در دستشون گرفتند . خوشحالم خانومای خوشگل که این قدر با هم خوبین . ما عاشق همیم . دوستتون دارم . امیر در حالی که با موهای مادر و خواهرش بازی می کرد گفت حالا من باید همت مضاعف داشته باشم تا این وحدت کلمه ای که به وسیله این کیر بین ما به وجود اومده بر قرار باشه . حقا که شما مادر و خواهر با این حموم رفتنتون یه انقلابی کردین که شبیه انفجار نوره . پس شروع می کنیم .. یک ... دو ... سه .. پایان .... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر