ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت وقلب 28

حتی خیلی ها که نمی دونستم کین باهام حرف می زدند و منو دلداری می دادن . می گفتند هرچه که مصلحت خدا باشه همون میشه . یکی از دلایلی که ما نمی تونیم با مرگ کنار بیاییم اینه که به زندگی اصالت دادیم . وقتی که  این حرفا رو شنیدم دیگه داشت باورم می شد که هیچوقت بر نمی گردی . همه دیگه فهمیدن که تو رفتنی هستی . شب از نیمه گذشته بود . من به صورت زیبات نگاه می کردم . کمی لاغر شده بودی . روز مرد  خودم ریشاتو اصلاح کردم . کمی لاغر شده بودی ولی صورتت روشن تر شد . چی می شد لباتو باز می کردی و باهام حرف می زدی .. شاید این بار بهت اجازه نمی دادم که  ازم چیزی بخوای . خودم لباتو می بوسیدم تا سوالی نکنی .. خدایا چقدر بده که آدم بترسه . چراغ های روشن خدا بالا سرت قرار داشتند . کتاب خدا و کتاب مرد خدا .. دو هفته پیش در چنین روزی بود که من تو رو کشتم . چند بار بهم گفتی که سرت درد می کنه ولی به حرفات توجهی نکردم . دستای نیمه سرد و خشکتو گرفتم تو دستام . نمی دونم چرا رنگت پریده بود . چرا سرد شده بودی . ماساژت دادم . صورتتو بوسیدم . بوش کردم . به لبات نگاه می کردم . به آخرین حرفایی که زدی .  به اون لحظه ای فکر می کردم که آغوشمو ازت دریغ کرده بودم . . یه چند دقیقه ای رو واسه یه کاری رفته بودم بیرون . وقتی که  درو باز کردم و وارد اتاق شدم هنوز چند متری رو باتو فاصله داشتم . خشکم زده بود .نمی تونستم از جام تکون بخورم . نه می تونستم جلو برم نه به عقب حرکت کنم پاهام سست شده بود . نمی تونستم اون چیزی رو که می بینم باور کنم .  تو حرکت می کردی . باورم نمی شد  .. نمی دونم چرا قفل کرده بودم . چرا ساکت بودم . چرا همه چی یهو عوض شده بود . یهو حس کردم که می تونم فریاد بزنم و عقده هامو خالی کنم . ولی حالا وقت شوک دادن به تو نبود . خودمو کنترل کردم که نیفتم تونستم به سمتت بدوم . خداوند قدرتو بهم بر گردوند تونستم فریاد بزنم نههههههه نادرررررررنادرررررررر اومدم بالا سرت گریه امونم نداد .. چشاتو لباتو صورتتو غرق بوسه کردم . . دلم می خواست یه دنیا حرف واست بزنم ولی هنوز نمی شد گفت که در چه شرایطی هستی ولی این بیداری علامت خوبی بود .. آقای دکتر ..اون بیدار شده .. جیغ می کشیدم دستام می لرزید . اشک همه صورتمو خیس کرده بود .. نمی دونستم این معجزه رو مدیون کی و چی باشم . حرکاتم غیر عادی شده بود نمی تونستم خودمو کنترل کن .. اومدن و منو به زور بردن بیرون .. -آقای دکتر یعنی نجات پیدا کرده ؟/؟ -ببینم مثل این که همکار مایی -ولی تخصص این کار با شماست .. -معمولا ما پیش مریضا مون محافظه کاری می کنیم ولی پیش تو که نمیشه .. اگه دکتر زن بود بغلش می کردم و می بوسیدم .. سرمو از بس به دیوار زده بودم ورم کرده بود .. -حالا برین به بقیه خبر بدین .. در کریدور و راهرو همچنان فریاد می زدم خدااااااااا یا علییییییییییی ... اون نمرده .. پرستارای زنو می بوسیدم اشک می ریختم .. حوصله سوار شدن به آسانسورو نداشتم . فقط می خواستم بدوم . نمی خواستم مکث کنم می خواستم فریاد بزنم و به همه بگم . اون زنده هست اون نمرده .. اون بیدار شده .. حس می کردم که دنیا داره دور سرم می چرخه ولی عشق به تو منو سر پا نگه داشته بود . من باید این خبررو به نیلوفر می دادم تازه صبح شده بود . خدا کنه نیلوفر اومده باشه .. نیمی از جمعیت و هوادارات بودند . یواش یواش زیاد تر می شدند . از کنارشون رد شده و فریاد می زدم که تو زنده ای .. ولوله ای به راه انداخته بودم . دوست داشتم دنیا بدونه . زمین وآسمون بدونن . خورشید بدونه . ستاره ها بدونن که تو ماه من هنوز هم نفس می کشی . هنوز هم می تونی به اونایی که عاشقتن عشق بدی . ولی اگه دیگه دوستم نداشته باشی . عیبی نداره .. این که تو زنده ای از همه چی مهم تره . نادر دوستت دارررررررم دوسسسسسسستتتتتتتت دااااااااااااارممممممممم .. دیگه از هیشکی و هیچی پروایی نداشتم . خدایا من رو حرفم هستم یه گوشه ای توی خیابون توی بیابون چادر می زنم و باهاش زندگی می کنم . حالا این منم که باید بهش بگم تنهام نذار .. آخ خدا چقدر خوشحالم . فاصله بین غم و اندوه فقط یک نفسه .. نادر من حالا چیکار می کنه .. حالا چی داره میگه .. حتما دارن معاینه اش می کنن . من باید خودم به نیلوفر بگم .. چرا نمیاد .. زنگ زدم تو راه بودند . چیزی نگفتم . هر چند دلم می خواست بگم .. نیلوفر اومد نیلوفر و دو تا بابا و دو تا مامان با هم رسیدند وخواهرت و برادرمنم وهمسراشونم بودن ..-نیلوفر بیا .. بیا جلو .. بازم گریه ولم نکرد .. مادرت زد تو سرش .. -دخترم تموم کرد ؟/؟ -نیلوفر : بابا دیگه بیدار نمیشه ؟/؟ واسه همیشه رفته ؟/؟ -نه عزیزم اون بر گشته . بر گشته تا پیشت بمونه . مامان بابا معجزه شده اون بر گشته .. بر گشته .. نیلوفر اون بر گشته تا پیش تو بمونه -مامان پیش تو چی ؟/؟ ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر