ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 156

خب داداش خوب حالا جلو بچه مردم آبرو ما رو می بری . -بچه مردم نیستم و منم زنشم و  مادر بچه شم . متوجه شدی کتی ؟/؟ .کوروش بیا بریم اتاق خودمون . -کوروش حق نداری از اتاق من تکون بخوری . تو امشب مال من بودی من بزرگواری کردم به افسان گفتم بیاد -فکر کردی من خودمم نمی دونم تو فقط به خاطر این که من فردا شبو بهت اجازه بدم که بیای اتاق من رضایت دادی ؟/؟ من که حرفی ندارم .. -بس کنین خانوما . کاری  می کنین که الان راه بیفتم برم خونه مردم بخوابم . همین الان که شما با هم دعوا میفتین خیلی ها در این شهر هستند که دلشون می خواد من باهاشون باشم . زنا و دخترایی که که من بر خاسته از شهر اونا هستم و وظیفه دارم که در درجه اول به همشهریهام برسم و هوای اونا رو داشته باشم . کیرمو از کس افسان بیرون کشیده گفتم بیا بریم . -داداش حالااین جوری نامردی می کنی ؟/؟ -کتی بر می گردم . تازه خودتم که حالا ار گاسمی و دیگه تا یه مدتی اشتها نداری . به بچه مون استراحت بده اگه دلت واسه خودت نمی سوزه ..  اون طرف ساختمون افسانه هم دم و دستگاهی واسه خودش به هم  زده بود . اتاقشو خیلی قشنگ تر از اتاق کتی آراسته بود . -من فکر می کردم فر داشب بیای اینجا قصد داشتم خوشگل ترش درست کنم .-دستت درد نکنه . در در جه اول برام این مهمه که خودت خوشگل باشی . طوری حشری شده بود که هنوز رو تخت دراز نکشیده چشاشو بسته بود و رفته بود توی حس . -الان خودم ردیفت می کنم . می دونی که کوروش متخصص در این کاراست . -حیف که نباید حسادت کنم وگرنه جوابتو داشتم که بدم . دوست دارم یه پسر خوشگل برات بیارم که کمک باباش باشه . -ببینم افسان  پسرتو یا بچه تو بیشتر دوست داری یا شوهرتو . -این چه سوالیه که می کنی . خب معلومه دیگه بابای بچه مو بیشتر دوست دارم . دوستش دارم . دوستش دارم . دستشوگرفتم و نذاشتم تکون بخوره . رو بدنش سوار شدم و دوباره کار نیمه تمام اون طرفو از نو شروع کردم .. -نههههههه کوروش کوروش کسسسسسم کسسسسم عزیزم .. دوستت دارم منو ببوس بگو دوستم داری . بگو تو هم منتظرم بودی . واسه این لحظه ها ثانیه شماری می کردی .. این حرفایی که افسانه می زد عجیب و غریب بود . اصلا کی به من وقت فکر کردن می دادند  که بتونم به این لحظه ها فکر کنم ؟/؟ دریغ از یک استراحت و خواب درست و حسابی . چند ساعت هم که در بیشتر روزا سردرد داشتم . نگه این کمر و پشت کمر لعنتی ما چقدر آب داره ! کتی هم که می دونم اون طرف قهر کرده بود و دلم پیش اونم بود . -کوروش مثل این که خیلی عجله داری . حواست پیش خواهرته ؟/؟ -از کجا این حرفو می زنی . -من اگه نخوام تو رو بشناسم که به درد نمی خوره . -ولی هوس تو رو دارم . می بینی که این کیرم چقدر واست بلند شده .. -دلم می خواست تا صبح تو ی بغل خودم بودی . این خواهرت همیشه عجول و کار خراب کنه . اصلا نمیشه با هاش کنار اومد . -خب انتظار داره . برادرشم و دلش می خواد که هواشو داشته باشم . -من چی تو هستم . -همه چیز منی افسانه . نمی دونی که چقدر دوستت دارم . چقدر عذاب می کشم که باید سکسهای اجباری داشته باشم . همش در هر لحظه ای به یاد توام که کی می تونم بیام و همچین لحظه ای داشته باشم -و استفاده نکرده از این لحظات بپرم برم بغل خواهرم -افسانه عشق من عزیز دل من تو یکی حداقل درکم کن . ببین هر وقت باشه کتی خواهرمه .. نذاشت بقیه حرفامو بزنم -می دونم خواهرته و به اون باید بیشتر احترام بذاری و به من بی احترامی کنی ولی منم زنتم یه حقی دارم دوستت دارم -حرفات تموم شد ؟/؟ اجازه دارم ادامه بدم ؟/؟ .. -بفر ما -تو که نمی ذاری . داشتم می گفتم کتی خواهرمه ولی اون عشقی که به عنوان یک زن  و یک همسر می تونم داشته باشم در واقع نسبت به توست که می تونم داشته باشم و سکس با کتی از رو اجباره . پس حساب خودتو از اون جدا بدون .یه لحظه به این فکر کردم و با خودم گفتم نکنه رو هوا باهاش ازدواج کردم .  -یعنی تو واسه من ارزش زیادی قائلی -بیشتر از اونی که فکر شو بکنی . و امیدوارم که شرایط من و کتایون رو درک کنی . همراه با کردنش خوب سینه هاشو میک می زدم که هوسش زیاد تر شه . زیر لب یه چیزایی می گفت و یه ناله هایی می کرد ولی نمی دونستم چی داره میگه . می دونستم که رفته به عالم خودش تا بتونه در آرامش ار ضا شه . روی کسشو می مالیدم و با سوراخ کونش بازی می کرد م . خیلی نرم و ملایم دستمو رو پوست بدنش می کشیدم تا اونو بیشتر تحریک کنم . بالاخره پس از چند تکون شدید ساکت شد .. -کوروش کوروش خیلی حال داد .. -افسانه کونت خیلی درشت شده .. -با همه فشاری که بهش میومد از جاش پا شد قمبل کرد و گفت بذار تو کونم . می دونم که خوشت میاد . -تو چی دردت نمیاد ؟/؟ به کوچولومون فشار نمیاد ؟/؟ -کوچولو میگه هر طور که بابایی خوشش بیاد لذت می بره ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر