ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 55

اصلا نمی دونم خوشحالی من با چه وسیله ای قابل اندازه گیریه ..-بیا جلو هانی تا بهت بگم چه جوی اندازه اش بگیری . -یعنی واقعا این اولین سکسته ؟/؟ -مگه تو چندمین سکسته .. لعنت بر خودم که داشتم واسه خودم شر درست می کردم به خودم گفتم  حرف نداری بزنی مگه مجبوری الکی حرف می زنی -آخه سمانه جون من که تا حالا از دواج نکرده بودم .-بیا جلو پسر که من دیگه از دست تو خسته شدم و اگه نیای منو بکنی من پا میشم تو رو می کنم . چیه حالا فکر می کنی کار سخت تر شد ؟/؟ -باید رفت پیشواز دیگه . نمیشه که همین جوری با یک حمله گاز انبری کارو یک سره کرد . اومد جلو یه گاز از صورتم بر داشت و دستشو گذاشت رو کیرم و گفت گازشو که تحویلت دادم تو هم انبر رو تحویلم بده . چقدر لفتش میدی .. سکانسو از نو شروع کردیم ولی این بار با حساسیت و ظرافت بیشتری . -چیه هانی . یه جور دیگه ای بهم نگاه می کنی . -سمانه تو چته امشب . می خوای بگی که قبلا دوستت نداشتم و بهت اهمیت نمی دادم ؟/؟ اصلا هم این طور نیست ... -حالا هانی جون این قدر خونتو کثیف نکن . ما خیلی کارا داریم . یادت باشه که باید بابای بچه ام شی .. وقتی این حرفو زد یه لحظه به خودم گفتم درسته که ظاهرا مشکلی ندارم ولی نکنه به وقت عمل و بذر افشانی و نشا کم بیارم . دقایقی بعد هیشکدوممون به هیچی دیگه جز سکس و  لذت بردن از هم فکر نمی کردیم  بازم یه پیوند دیگه در گوشه ای از این کره خاکی . هردوما دیگه فهمیده بودیم وقت حرفای اضافی دیگه گذشته . بوسه بر پیکره همسر زیباو مهربونمو شروع کردم . همسری که دیگه اخمو نبود . دیگه اون سمانه بد جنس روزای قدیم نبود ولی خوب اگه فکر می کردم می دیدم که شایدم حق با اون بوده باشه . یهو یه دختر همکلاسش میاد و بغلش می زنه . اونو می بوسه ... بوسه بر لباش .. مثل حالا که لبای من رو لبای سمانه قرار داشت . اون حالا می تونست قبولم کنه . چون حالا یک مرد بودم و مثل یک مرد داشتم باهاش سکس می کردم . کس سمانه داغ و کاملا خیس بود . هردو چشامونو باز کرده بودیم . اون بازم با نگاش داشت واسم قصه می خوند . قصه ای از عشق و دلهای عاشق .. با نگاش بهم می گفت که استخاره نکنم .. آروم سرمو به علامت پرسش برای ادامه عملیات تکون دادم و اونم با یه تکون دادن دیگه جوابمو داد . یعنی که ادامه بده معطل چی هستی . .. توی دلم گفت قربون طاقت و دلت برم چه جوری تا حالا حفظش کردی . می دونستی که بالاخره خوراک خودمه . کیرم در خونه کس سمانه جونو بازش کرد و حالا باید می رفت سمت در هال و پذیرایی یعنی همون محل ورود به جایگاه پذیرایی اصلی . این در همون دری هست که از اون به پرده بکارت یاد میشه . باید این سد رو می شکستم . چشای عزیز دلم بسته شده بود . اون فعلا داشت لذت می برد . هنوز درد و سوزشی به سراغش نیومده بود . منم دلم می خواست چشامو ببندم و غرق لذت فرو رفتن کیر کلفت به کس تنگ شم ولی ترجیح دادم حالت چشای سمانه رو داشته باشم تا بهتر متوجه عکس العملهاش بشم . حالاکیر من داشت بین در ورودی و در پذیرایی حرکت رو به جلوی خودشو انجام می داد .. حس کردم که رسیدم به اونجایی که  ساعتی قبل فکر می کردم درش بازه .. . عشق من هنوز چشاشو بسته بود . لباشو باز کرده بود . انگاری در جستجوی چیزی بود . کیرم که بود توی کسش .. لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو با فشار به طرف جلو فرستادم . اولش یه مانعی رو حس کردم که نمی ذاره برم جلو تر ولی ول کن نبودم . در همون لحظات بود که سمانه من به من چنگ انداخته بود ولی لحظاتی بعد حرکت کیر رو در قسمت دوم تنه اش حس می کردم .. لبای سمانه از درد و هوس باز شده و آروم ناله می کرد . -هانی عسل من .. -جوووووووون چیه عزیز خیلی درد داری ؟/؟ -نهههههه لذتش بیشتر از سوزششه .. کیرمو به طرف عقب حرکتش دادم تا اونو از کس بکشم بیرون و ببینم اون داخل و دور کیرم چه خبره .. -هانی زوده . دو دقیقه نگهش داشته باش . حس قشنگیه . یه حسی که نمی دونم بگم چه حسی . از زبون تو هیچ حرفی نمی زنم . شاید تو هم حس منو داشته باشی . بذار حالا که غرق این حسم بازم لحظاتی رو باهاش بمونم . تو زندگیم حس درد رو زیاد داشتم ولی این حس قشنگو نه .. حسی که عشق من بهم داده . هوس همراه با عشق . با تمام وجودم دوستش داشتم و می خواستمش . اونو که عشق و امید و همه چیزم بود . یکی دو حرکت آروم دیگه در کس سمانه وادارم کرد که اونو بکشم بیرون . چون حرکت آبی رو که همون خون خفیفی بود دور و بر کیرم حسش می کردم .. حالم داشت یه جوری می شد . -سمانه حالت خوبه ؟/؟ -تا حالا هیچوقت به این خوبی نبوده .. البته اون وقتی که بهم گفتی دوستم داری و اون وقتی که پس از قهر چند روزه باهم آشتی کردیم هم حالم خیلی خوب بوده .. .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر