ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق و ثروت و قلب 13

اعصابم به هم ریخته بود . رفتم به غضنفر سفارش کردم که اگه فیروز و لیلی اومدند و خواستند که آشپزی مهمونی اونا رو به عهده بگیره باهاشون راه بیاد . من هوای غضنفرو داشتم و اون بهم نه نمی گفت . دلم می خواست بخوابم و به هیچی فکر نکنم . بازم عاشق و معشوق رو دیدم که این بار هم جهت بامن به من رسیدند -شما ها درس ندارین ؟/؟ بهانه بیارین قبول نیست . -داریم میریم دنبال کارای عروسی . -نکنه می خواین مراسمو در فضای سبز همین جا بر گزارش کنین .. فقط می تونین یه قولی بهم بدین ؟/؟ دو تایی شون با هم گفتند چه قولی ! -بچه ها من واسه خودم چیزی ازتون نمی خوام . این پولو هم اگه هیچوقت بهم پسش ندین من نمیام سراغش . ولی ازتون خواهش می کنم که به جایی رسیدین همدیگه رو درک کنین . از هم فاصله نگیرین . اگرم اختلافی بین خودتون هست و تفاهمی ندارین از همین حالا مشخص کنین . اختلاف سلیقه در مورد چیزای جزیی مهم نیست . یکی مثلا از رنگ آبی خوشش میاد یکی از قرمز . زن فسنجون دوست داره شوهر قیمه .. اینا اختلاف نیست ولی مسائل مهمی پیش میاد که عشق جلوی چشای عاشقو می گیره . میگن عاشق کوره . شایدم نباشه . شایدم خودش دوست داره کور باشه . مثلا تو دوست داری زنت پیش نا محرم روسری از سرش نگیره ولی اون دوست داره آزاد باشه .. تو دوست داری به نیازمنداکمک کنی ولی اون دوست داره حرص بزنه و پول جمع کنه . .. این بار بازم با تعجب و شگفتی بهم نگاه می کردند . حق داشتند فکر کنند که من یه چیزیم میشه . با این حال  یه قولی بهم دادند و رفتند . از اونجا رفتم به بانک دنبال مقدمات وام پنجاه میلیونی .. راستش به بیشتر این پول نیازی نداشتم . می خواستم بدمش به نگار تا یه خورده زبونشو ببندم . اون متوجه می شد که من الهه رو عمل کرده یا می کنم و این روزا بدجوری گیر می داد . اون وقت من درش می موندم . ولی موضوع وام رو کی می خواست بهش بگه . خوشبختانه خیلی تحویلم گرفتند و خیلی هم سریع  مقدمات کارم انجام شد . فقط در ماه بیشتر از دو میلیون باید قسطشو می دادم که واسم پولی نبود .. چند روز بعد الهه رو عملش کردم . همان طور که انتظار داشتم جراحی با موفقیت هر چه تمام تر انجام شد . وقتی برای  اولین بار بعد از عمل ابرام خان منو دید افتاد به پام ولی من همراه با اون خم شدم و در عرضش قرار گرفتم تا شرمنده نشه -مرد چرا این جوری می کنی . امیدت به خدا باشه . از نظر من  جراحی فوق العاده موفقیت آمیز بود . فقط تیمار بیمار شرطه که باید خیلی مراقب باشین . دستورات لازمو بهشون دادم و وقتی هم که بیدارشد بالا سرش بودم . بهم لبخند می زد از بس بهش محبت کرده بودم و باهاش بازی و شوخی می کردم لذت می برد و خوشش میومد  و حالا هم  طبق عادت لبخند زیباشو تحویلم داده بود . صورتشو بوسیدم . سریع دور شدم تا صدای تشکر دیگه ای رو نشنوم . احساس آرامش می کردم . از این که جون یکی دیگه رو از مرگ نجات داده بودم . بعد از هر عملی که انجام می دادم چه طولانی و چه کوتاه عادت داشتم دقایقی رو قدم بزنم .. حالا هر وقت که با خودم بودم و در خلوت خودم فقط به همسرم فکر می کردم که به تازگی پرخاشگر و لجوج هم شده بود . -تاکی باید بابام بهم کمک کنه . -ببینم نگار واسه چی بهت کمک کنه . تو که نیازی بهش نداری -دست تو باشه میگی هر چی که الان داریم بسمونه -مگه غیر از اینه . جای تو و من فقط یه قبر دو در یکه . -چیه دوست داری من بمیرم -نخیر دعا می کنم که نگار من اصلا نمیره . خدا رو خوش نمیاد . -مسخره ام می کنی ؟/؟ -نه حقیقتو میگم . -بس کن نادر . تحمل تو رو ندارم .. یه بیست میلیون از پول وام رو بهش دادم و گفتم بذارش کنار . هر دو سه روز که یه مقداری بهت رسوندم بذارش جلو آینه چند برابر شه .. ولی همین که پولو دید دیگه به متلک توجهی نداشت . خوشحال و آروم شده بود . -پس بالاخره ابرام آقا پولو جور کرد . ببین دیدی نگفتم .. من که بهت گفته بودم اینا پیش من و تو گریه می کنن که مفت در برن . این دوره زمونه مگه بیست میلیون پوله که کسی نداشته باشه ؟/؟ چقدر هم زود همه شو نقدا پرداخت کرد . مجبور بودم به نگار دروغ بگم و در مورد وام حرفی نزنم . چون اگه می فهمید من بابت جراحی الهه چیزی نگرفتم یه الم شنگه ای به پا می کرد که اون سرش نا پیدا . وقتی  نگاش می کردم حس می کردم که دارم یک بیگانه رو می بینم .همش منتظر بودم یه چیز نیش دار ازش بشنوم . اصلا ازش نمی پرسیدم که با در آمدش چیکار می کنه . البته این اطمینانوداشتم که مازاد  مصرفی رو پس انداز می کنه ولی بازم به خودم اجازه نمی دادم که ازش بپرسم . یه بعد از ظهری  کلی بیمار رو به امون خدا ول کرد و اومد مطبم و سرشو انداخت پایین و اومد داخل مطب من . منم در حال معاینه یه زن جوون بودم که چشمم به جمال نگار روشن شد . -خانوم بفر مایید بیرون شما که باید بیشتر با مقررات آشنایی داشته باشید .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

15 نظرات:

ایرانی گفت...


آره داداش گلم mamadchi عزیز در داستان یک عروس و هزار داماد یه پیام دوکلمه ای داشته ...mamadchi نازنین و دوست داشتنی ! عیدت مبارک ! روزگار بر تو و عزیزانت خوش باد ! ....ایرانی

دوشنبه ۲۵ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۹:۱۴:۰۰ (GMT+۰۴:

ایرانی گفت...

آره داداش گل امیدوارم مشکلی برای ورود به سایت لوتی نداشته باشی . من از ساعت 4 تا 7 بعد از ظهر روز قبل سرگرم ویراستاری فشرده داستان سکسی عشقی اولین عشق آخرین عشق بودم . البته سکسش کمه . (ویرایش نسبت به نسخه اصلی )به غیر از این مدت که امتحان نکردم برای ورود به سایت لوتی مشکل نداشتم . شبت خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

درحال حاضر این داستانو تا قسمت 25 نوشتم و فکر کنم دو یا سه قسمت دیگه هم جا داشته باشه . چون قصد دارم تا سیزده به در داشته باشمش و هنوزم تمومش نکردم فعلا به این صورت منتشر می کنم . هرچی جلوتر میره اوجشم بیشتر میشه . خودم که با تمام حس و وجودم دارم ادامه اش میدم . خیلی دلم می خواست همین الان قسمت 26 اونو شروع می کردم ولی از داستانهای دیگه خیلی عقبم و واسه آخر هفته تک قسمتی هم ندارم . نوشتن این تک قسمتی ها مخصوصا سکسی هاش درست شبیه به این می مونه که یک زمین خالی رو بخوای صافش کنی و فونداسیونشو ردیف کنی و زیرسازی و ...معلوم نیست این دوستان ما کجان ..داستان تولدی دوباره هم در سه قسمت دیگه یعنی 58 تموم میشه و قسمت آخرشو هم نوشتم . بخش آخرشو خیلی هم رمانتیکش کردم و یه حالت منطقی احساسی بهش دادم که دوبرابر قسمتای دیگه هم هست ... جانشین اون شیدای شی میله که تک قسمتی اونو قسمت اول حساب کنید و قسمت دومش رو هم که هنوز ننوشتم که بخوام قسمت دیگه ای از تولدی دوباره رو به صورت اضافه منتشر کنم .از این به بعد باید خودمو جای شی میل های عزیز و گلم هم بذارم ...مادر فداکار هم که حداکثر دو هفته دیگه تموم میشه . کاش همین حالا به جای سکسی نویسی می تونستم ترانه ویدیویی جاده نادیا سایا رو بذارم رو تکرار با حس قوی تری داستان عشق و ثروت و قلب رو ادامه اش بدم . البته گاهی از این کارا می کنم نه همیشه . چون از اعتیاد خوشم نمیاد . اسم این ترانه شو اگه میذاشت واسه چی بهتر بود .مثلا واسه ندای عشق گاهی از ویدیو ترانه نزدیک میشم مهسا استفاده می کردم . درهر حال یک بار دیگه عید نوروز رو به این ده هزار باز دید کننده این روز های سایت تبریک میگم.سال و سالهای خوبی داشته باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین ..انریکوی گل در داستان مامان تقسیم بر سه نظر داده ...انریکو جان فرا رسیدن بهار زیبا رو به تو و عزیزانت تبریک گفته امیدوارم قلب و روحت همیشه بهاری باشه و در نهایت شادی و تندرستی سالهای خوش و خرمی پیش رو داشته باشی . ممنونم ازت به خاطر پیام گرم و همراهیت . همیشه هم میگم اون چیزی که عالی و خوبه شما عزیزان با فرهنگ ایرانی وپارسی زبان هستید که در هر شرایطی معرف فرهنگ بالا و والای ایران زمین به (در)سر تا سر جهانید . پایدار و پاینده باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم ساتر جان در داستان به دادم برس شیطان پیام داده ... ساتر خان گل و مهربان وبا احساس ! بازم اومدن بهار خانوم خیلی خیلی خوشگل و ناز و دوست داشتنی رو به تو و همه آدمای دنیا به خصوص آدمای با احساس تبریک میگم . روز هایی همیشه بهاری داشته باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز اینم پاسخ من به ساتر جان در داستان آبی عشق .. ساتر جان بازم ممنونم ازت به خاطر پیامهای گرمت . همین دو سه دقیقه پیش پیامت منتشر شده و من که لطف دوستان گلی مثل شما رو می بینم عرض سلام به شما عزیزانو از هر کاری واجب تر می دونم ازگوگل کروم به اکسپلورر..آماده باش ایرانی .. چون هدف از این داستانها و خوندنها و نوشتن ها فقط اینه که همدیگه رو بشناسیم و بدونیم که در دنیای بزرگ تنها نیستیم . هر جای دنیا که باشیم . ساتر جان نیمه شب به خیر ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز سهیل مقدم در داستان بیست سال بعد پیام داده ...سهیل جان با تبریک سال نو و آرزوی سلامتی برای تو و عزیزانت ..این داستان هفته ای دوبار منتشر میشه و کاش فرصت می کردم و بیشتر در خدمت دوستان خوبم بودم . شاد و سر بلند باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم خسته نباشی جار زن نازنین در داستانهای تک قسمتی در این مورد که چرا درخواستی اونو ننوشتم سوال کرده ....جارزن جان اومدن بهار زیبا را به تو نازنین تبریک گفته در کنار نازنینان ایام خوشی داشته باشی .. راستش من فکر می کردم یکی کوتاه اونو نوشتم ولی هر چه کردم پیدا نکردم . یکی دیگه در ذهنم دارم که اونم کوتاهه و سر فرصت می نویسم . آخه من یک نفرم داستانهای طول هفته هم زیاده و همچنین انجام وظیفه ای که باید در مورد سایر دوستان هم بکنم . آخه به تنهایی این همه داستان نوشتن و تایپ و کنترل و ادیت و تمرکز با این همه مشکلات وامور زندگی ...این جوری هم میشه . من بد قول نیستم . با این همه مشغله یادم مونده در خواست تو رو که در مورد این بود که پسره سکس مامانش رو با غریبه می بینه خودش باهاش سکس نمی کنه ..فکر می کردم یکی نوشته باشم ولی پیداش نکردم . درهر حال اطاعت میشه بعد از تعطیلات و با توجه به درخواستهای ماقبل سایر عزیزان حتما ردیفش می کنم . شاد و پیروز باشی و از این که فراموشمون نمی کنی خوشحالم . ...ایرانی

m گفت...

با درود
ایرانی جان داستان های بابا و مامان تقسیم بر سه بدلیل سکس زیر 18 حذف شد میشه سن ها را ویرایش کنی به گونه ای که بالای 18 بشند
آخه خیلی بده این دو تا تاپیک خیلی طرفدار داره

اینم متن سکسی بوی معاون انجمن

SexyBoy

سلام داش

دوتا تاپیک بابا تقسیم بر سه و مامان تقسیم بر سه به دلیل غیر قانونی بودن محتوای داستان و سکس زیر ۱۸ سال که خلاف قانون انجمن و بین المللی هست پاک شدند حتما دقت کن که دیگه از این داستانها نذاری

ایرانی گفت...

خب آره داداش عزیز مسئله ای نیست . اگر تمام داستانهای مرا در سایت لوتی هم حذف کنند هیچ اهمیتی ندارد .. الان تمام اینترنت را بگردی تماما پر است از عکس و فیلم سکسی زیر ده دوازده سال چهار تا نوشته که این همه هیاهو نداشت . درهر حال خیلی هم زود متوجه شدند . من حتی به احترام سایت لوتی تا مجبور نمی شدم اسم سایت خودمو نمی آوردم ولی امید وارم خوانندگان خوب آن سایت بتونن این داستانها رو از این سایت پیگیری کنند . راستش علاوه بر مسائل امنیتی یکی دیگه از دلایلی که تا به حال عضو انجمن لوتی نشدم اینه که با همه توانمندی و محتوای بالایی که این سایت داره گاهی شبیه به شهر بی کلانتر به نظر می رسه و در بعضی موارد حسادتعای خاصی به چشم می خوره . بگذریم ..ممنونم از زحماتت .. اینو هم فراموش نکردم که مکاتبات من و استاد شاکت عزیز هم در بخش نظرات داستانهای ادبی حذف شده . نمی دونم اونم خلاف قوانین بین المللی بود ؟یا قوانین من در آوردی ضد حسادت سایت ؟ درچند تا از داستانهایم به امریکا و چین هم حمله کرده ام . اون داستانها رو هم میشه حذف کرد .. آره داداش گلم شبت خوش . پاینده و پایدار باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم در مورد سن ها و عدد 18 ...داستان و سیستم داستان از اول و در بسیاری از قسمتها به گونه ای بوده که یک حالت مفهومی داره . یعنی در بردارنده مقدمه و هسته داستانه . کم بودن سن در خون دختران یا پسران داستان عجین شده و دستکاری عددی بدون دستکاری به مفهوم اگه مشکلو حل می کنه مثلا در داستان بابا تقسیم بر سه باید 11 سال از همون قسمت اول به سن هر یک از دخترا اضافه کنی . یعنی نینا و نونا و نورا وقتی که مادرشون مرد به ترتیب 18 و 20 و 22 میشن . سیستم می ریزه بهم و خنده دار میشه . درهر حال دست دوستان قانونمند درد نکنه . اگه مشکل حل میشه بدون دستکاری در مفهوم و متن عدد 11 را در بابا تقسیم بر سه و عدد 9 را در مامان تقسیم بر سه به همه اعداد اضافه کن ..یعنی مثلا مثلا میلاد وقتی که در آغاز داستان 9 سالش بود بکنش 18 سال ..و تا آخر اعداد را به علاوه 9 کن .. درهر موردی .. البته من این طرف این کارو نمی کنم . چون جوک درست میشه . واقعا که.... پاینده باشی ....ایرانی

m گفت...

فدات داداش
هر جور صلاح میدونی عمل میکنیم
منم این حساسیت ها ی بی موذد را نمی پسندم و حالمو بد جوری گرفته چون من خودم این دوتا داستان را خیلی دوست دارم
پس بنابراین بی خیالش میشم و هر کس سراغ گرفت توی خصوصی لینک سایت امیر را براش می فرستم
اگه اونجا هم برخورد کردند دیگه داستان ها را راکد میکنم تا یکی رسیدگی کنه
با عشق : آره داداش

m گفت...

با احترام به ایرانی و تمام نویسنده ها بهتره کمی منطق هم به حرفاش اضافه کنه مثلا ما باید به چی حسادت کنیم این همه داستان اینجا گذاشتی ما کی اعتراض کردیم الانم اگر اعتراض خوانندگان نبود حداقل من یکی که متوجه نمیشدم چون نه وقت خوندن این چیزارو دارم نه سنم سنیه که بشینم این چیزارو بخونم و با خودم ور برم و نه دورو برم کم دختر میبینم که بخوام کف دسی برم پس اینطور چیزا برای من و صد در صد مدیران دیگه حتی به چشم نمیاد که بخواد حسادت ایجاد کنه
در ضمن اینجا هم برای کسی دعوت نامه نمیفرستیم که حتما بیایید هر کی دلش خواست میاد هر کی دلش نخواست نمیاد
و اینکه ایشون که نمیاد تو این سایت چطوره مطالبش پاک شدن؟
اگرم ۹یزی بوده من در جریان نیستم و باید از خود شاکات سوال کنم که این پیامو برای همه مدیران هم فوروارد میکنم که در جریان باشند
و در آخر سکس کودکان و پدوفیلی در هر جای دنیا محکومه و مدرنیتو نشون نمیده
از نظر من کسی که به بچه تمایل سکسی داره یه بیمار

ایرانی گفت...

با سلام به آره داداش عزیز و نازنین بی خیال داداش گلم .. کسی اگه این دو داستان رو از اول خونده باشه سبک داستان به صورتیه گه حالت کودک و اجبار و این چیز ها رو نداره و این مقرراتی هم که می فر مایند بیشتر یه چیزایی شبیه به دکوراسیون می مونه .. مثلا بالای تمام سایت ها ی سکسی نوشته اگه بالای 18 هستی بیا .. بعضی از سایتها هم باید روی مقرراتی که میگی بالای 18 هستی بیا کلیک کنی بری ...دیگه معلوم نیست این بازیها دیگه چیه .چون زیر 18 ساله ها از همونجا ورود خلافی رو شروع می کنند . ..نوشتن از یک داستان که دیگه دلیل به گرایش به اون نیست .. در هر حال منی که فعلا هیچ موجودی غیر از خودم منو نمی شناسه که ایرانی کیه (عدم شهرت طلبی )و هیچ سودی هم ندارم (عدم منفعت طلبی )و حتی یکی از مسئولین یکی از سایتها می خواست واسم هدیه ای بفرسته که از گرفتنش هراس داشتم وقبول نکردم (چون باید آدرس می دادم ) نه این که نخوام, چه ضرورتی داره واسه این چیزا اعصابمو خرد کنم . این دو تا داستانو به سبکی نوشتم که اصلا چیزی به نام سن مفهوم خاصی در اون نداره و در قسمتهای بعدی می خواستم همه رو از مرز 18 رد کنم . در هر حال اگه فساد و کار زشت و...مطرحه تمام داستانهای سکسی در مقوله مطالب و اندیشه های زشت قرار می گیرند واون عکسایی که آدم بزرگا از خودشون و کس و کارشون میذارن .. اگه گوگل می خواد شما رو محکوم کنه اول باید خودشو محکوم کنه که اولین قانون شکن خودشه .سایت هایی در خودش داره که تصاویر سکسی کودکان 8 ساله رو نشون میده همراه با هارد سکس .زشت به اونا میگن نه به این داستانهایی که تکیه کلام های ساده و روان و تصاویر خاصی از روابط محبت آمیز و عاشقانه ای رو در کنار سکس نشون میده حتی اگه یک طرفش کم سن باشه که در قسمتهای بعدی بزرگ میشه . .این دوستان بد اندیش خود نمای معترض متظاهر کجا هستند که به مجامع بین المللی و گوگل اعتراض کنند که تصاویر زننده سکس و هارد سکس کودکان زیر ده سال چیه در سایتها میذاری ؟ زورشون به اونا نمی رسه . واسه اونا شیپورندارن ؟ اینجا کسی از سکس با محارم و کودکان حمایت نمی کنه . همچنان که از سکس با آشنایان و همه سکسها و مطالبی که در این سایتها نوشته میشه وهمجنس بازی کثیف مردان هرچند اگه طرفدارانی هم داشته باشه . پس بهتره وانمود نکنیم که قانون مدار گشته ایم چون در هر شرایطی محکومیم اگر بخواهیم منطقی باشیم . چه نسبت به بزرگان و چه کودکان . فرقی نمی کند انسانیت و اخلاق را نسبت به همه اقشار جامعه باید سنجید . در هر حال از راهنمایی و همراهی دوستان ؟! لوتی سپاسگزارم هرگونه که صلاح می دانند عمل بفرمایند . اختیار عمل در دست آنهاست و تحت هیچ شرایطی نمی توان حق هیچ اعتراضی داشت . اما به شخصه معتقدم اگر حذف این داستانها انجام نمی شد بهتر بود و از این بابت گله مند بوده و این امر را توهینی به خود می دانم . آره داداش نازنین نیمه شب به خیر شادکام باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز میگرن تومور گل در داستانهای هوس اینترنتی و یک عروس و هزار داماد پیام داده .... میگرن تومور گلم خسته نباشی به خاطر همه پیامهای گرمت ممنونم . شاد و تندرست باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر