ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 66

صورتم از اشکهای بهشته خیس شده بود -بمیرم برات اذیت شدی ؟/؟ -می دونم اشتباه کردم ولی به منم حق بده . تو منو با دایی ام دیدی داشتی دیوونه می شدی . ازم چه انتظاری داری . اگه دوست نداری دیگه بهت سر نمی زنم . .. داشت واسم ناز می کرد . می خواستم اذیتش کنم و بگم هر طور میلته .. ولی سرشو گذاشتم رو سینه ام و در حال بازی کردم با موهاش و بوسیدن و بوییدنش گفتم تو که می دونی چقدر بهت احتیاج دارم . پس این قدر راحت نگو که میری و تنهام میذاری . من بدون تو هیچم . می میرم . دیوونه میشم دوستت دارم . تو همه چیز منی . من بدون تو آینده ای ندارم . من دیگه کی رو دارم . شاید چهار تا فامیل داشته باشم ولی به عشق تو نیاز دارم . یکی که منو از زندان گذشته در بیاره . از تار های عذابی که دورم تنیده شده . از خیانتی که بهم شده و حقم نبوده . شاید مثل سابق حس انتقامجویی ندشته باشم ولی این جوری هام نیست که به این سادگی ها  سها رو ول کنم که بره . آخه من اگه دست از سرش بر دارم اون ولم نمی کنه . این دنیا یا جای منه یا اون -من می ترسم سهراب . می ترسم که تو رو برای همیشه از دست بدم . حالا به هر صورت که باشه . -من این بار اجازه نمیدم که هر غلطی که دلش خواست بکنه . یه نگاهی بهم انداخت که متوجه شدم می خواد بگه کاری ازم بر نمیاد -دیدیم تا حالا چطور تونستی جلوشو بگیری -میگی من بی عرضه ام ؟/؟ آخه غافلگیرمون کرد . من که جنسم خرده شیشه نداره شب و روز در فکر شیادی و دسیسه چینی باشم . اونم ما رو غافلگیر کرد . -اصلا نمی تونم این روزا درس بخونم . می خوان یه کاری کنن که برم تهرون ادامه تحصیل بدم ولی من مخالفت کردم . مگه شهر هرته . من حتی وقتی توی کلاسم و با دوستام هستم نمی تونم از فکر تو غافل بمونم . طوری که همش  به یه نقطه ای خیره میشم و میرم توی فکر .. -بهشته صبر کن بیام بیرون همه چی رو درست می کنم . همه چی رو .. -عروسم میشی ؟/؟ زنم میشی ؟/؟-اگه زن تو نشم پس زن کی بشم ؟/؟ خب معلومه دیگه . -ما باید زود تر از دواج کنیم . این جوری اعصابت زود تر آروم میشه ؟/؟ -این که آره ولی اون دیوونه که این چیزا حالیش نیست . تو اگه ده تا زن بگیری بازم میگه من سهرابو دوست دارم . اخلاقشو می دونم دیگه ..  این یه تیکه رو دوست داشتم که بهشته رو اذیتش کنم و کمی سر به سرش بذارم .. -قابل توجه بعضی ها که بعضی ها چه راحت کسی رو که دوستش دارن درک می کنن ببینم تو می تونی خودتو مث سها راضی کنی که اگه با چند نفر دیگه باشم بازم منو دوست داشته باشی ؟/؟ یه چشم غره ای رفت و لباشو گاز گرفت و گفت با این که می دونم داری شوخی می کنی ولی انتظار  شنیدن این حرفو ازت نداشتم . ببینم تو خودت راضی هستی اگه من برم چند تا دوست پسر بگیرم ؟/؟ -من نه ولی تو خودت گفتی که  سها ... دستشو گذاشت رو لبام و گفت فعلا فراموشش کن حالم بهم خورد از بس از اون حرف زدیم . -باشه عزیزم دیگه ازش چیزی نمیگم تا این که یه چیزی پیش بیاد ولی من و تو باید با هم هماهنگ کنیم که اگه بازم بخواد بازی در بیاره چه جوری  با این مسئله کنار بیاییم . اون ول کن نیست . پول قاچاق و ثروت باد آورده از قاچاق و یه مقداری هم چاپیدن از من اونو انداخته به یه رفاه نسبی . حالا خیلی راحت می تونه به عشق فکر کنه . می تونه احساس کنه که دوستم داره . -ولی سهراب یه حسی بهم میگه که اون دوستت داره . اون مث یه پلنگ می مونه . درنده با دندونایی تیز . بیرحم انگار می خواد همه رو پاره کنه . حتی آدمکشی کنه . اگه دست خودش باشه منو هم می کشه . ولی در مقابل تو خیلی راحت تسلیمه .. سهراب من می ترسم . اون عاشقته -شاید این یک هوس باشه .. هوس هم هست ولی عشق برش غلبه داره . من اینو تو نگاش خوندم . تو هم خیلی راحت می تونی رامش کنی .. -همون جوری که تو خیلی راحت می تونی رامم کنی ولی ای کاش ... به حرفم ادامه ندادم ولی اون زیرکانه می دونست که چی می خوام بگم و پشیمون شدم -ای کاش که اون موقع درکت می کرد ؟/؟ شاید این یه حکمتی بوده که من و تو با هم آشنا شیم . کار خدا بوده . مگر این که تو این جور دوست نداشته باشی . منو دوست نداشته باشی و دوباره هوس جبران گذشته به سرت افتاده .. -بهشته خیلی حساس و نازک نارنجی هستی .. -میذارم میرم ها -یک پرستار وظیفه داره از بیمار خودش مراقبت کنه .-میرم و جامو میدم به اونی که  خیلی دوستت داره -پس تو یه کمی دوستم داری .. -تو چی فکر می کنی .درهمین لحظه در باز شد و خاله جون وارد شد .. نمی دونم چرا حواسش نبود که در بزنه . شایدم فکرشو نمی کرد که صورت بهشته چسبیده به صورت من باشه .. -خب سهراب جان یه تار موی کوچولو بود درش آوردم .. خاله جون یه بر و بری نگاهمون کرد و گفت سهراب جون من برم جایی کار دارم زود بر می گردم .. .. وقتی که رفت دو تایی مون فقط داشتیم می خندیدیم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز خسته نباشی ممنونم از دقتی که کردی . انگار خوانندگان خوب و گل ما به خوابی بهاری رفته اند .. راستی اون موردی رو که اول پیام اشاره کرده بودی به نظرت پاسخشو چطور بدم بهتره .. سه راه وجود داره 1-از طریق سایت و پاسخ مفصل 2-درقالب نظر و نیمه مفصل 3-از طریق ایمیل که یه خورده دست به عصا میرم . راستی آره داداش عزیز امیر کارت داشت و گفت که آدرس ایمیلتو توی شلوغ پلوغی ها گم کرده . اگه در بخش نظرات بذاری من منتشر نمی کنم و براش می فرستم وشاید از طریق ایمیل امیر برات پیام دادم وچند تا سوال هم ازت داشتم . من یه قسمت از پیام تورو نذاشتم گفتم شایداونی که ازم پرسیده نخواد که آدرسش مشخص شه . موفق باشی ...ایرانی

آره داداش گفت...

یه پیام برات ارسال کردم که فکر کنم بهت نرسیده قسمت 65 نقاب انتقام آپ نشده و بجاش 66 را آپ کردی با عشق : آره داداش در عشق وثروت وقلب 21

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز ! امیر برات یه ایمیل فرستاده و از طرف من مطالبی نوشته شده . برای جی میل فرستاده .. نیمه شب خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز میگرن تومور گل در داستانهای یکدانه ای برای همه و اولین و آخرین عشق پیام فرستاده ..میگرن تومور عزیزسپاسگزارم به خاطر پیامهای ارسالی در داستانهای یکدانه ای برای همه و اولین و آخرین عشق ... خیلی خیلی خوشحالم از این که با علاقه و جدیت داستانها رو پیگیری می کنی تا با توانی بیشتر به نویسندگی ادامه دهم . نیمه شبت خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل میگرن تومور محبوب در داستانهای مادر فداکار و یک عروس و هزار داماد نظرشو اعلام کرده ...میگرن تومور عزیز پیامهای گرمتو در داستانهای یک عروس و هزار داماد و مادر فداکار خوندم با آرزوی بهترین ها برای دوست عزیز و نازنین خودم خدا نگه دارت ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش دوست داشتنی آرازمس گل هم با پیامش در قسمت آخر داستان مادر فداکار شرمنده ام کرده ..آرازمس عزیز و دوست داشتنی و نازنین از این که با این همه مشغله و فعالیت موثر و مفید در سایت به من افتخار داده و پیامی گرم و محبت آمیز برایم ارسال داشته ای بی نهایت متشکرم . در هر حال در عرصه نویسندگی و اصولا هر کاری نمی توان انتظار داشت که به ایده آل رسید مهم اراده و تلاش و دقت می باشد و مهم تر از همه اینها دوستیها و برادریها و خواهریهاییست که بین همه فعالان این مجموعه وجود داردوباید که وجود داشته باشد . موفق ترین انسانها کسیست که از موفقیت دیگران شادمان گردد . خوشحال ترین آدمیان کسیست که با شادی دیگران بخندد و با آرامش آنان آرام گیرد . با تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال نو و بهار زیبا و با آرزوی قلب و روحی همیشه بهاری برای تو نازنین و همه عزیزان این مجموعه و آرزوی زندگی در ایرانی آباد و آزاد... خدا نگه دار تو باد ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم میگرن تومور عزیز در داستان به دادم برس شیطان هم پیام گرمی فرستاده ...میگرن تومور عزیزم بازم میگم که نمونه و الگوی واقعی دوستی و محبت شما دوستان عزیزم هستید و راستش موندم چی جواب بدم جز این که امیدوارم بیش از این شرمنده لطف و محبت شما انسانهای بی ریا نشم . با درود و نهایت احترام : ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل ملک یا مالک جوج عزیز هم در داستان هوس اینترنتی پیامی فرستاده ...malekjoj نازنین با تبریک سال نو و فرا رسیدن بهار و آرزوی ایامی خوش برای شما و عزیزان افتخار خواهم کرد که در خدمت دوستان گلی چون شما باشم . شادکام باشید ....ایرانی

m گفت...

arashbig
#16 | Posted: 31 Mar 2013 01:55
کاربر


داداش ایرانی گل.داستانات قشنگه.ولی بعضیاشون خیلی طولانیه.مثلا هرکی به هرکی خیلی قشنگه.ولی هم طولانیه هم دیر اپ میشه

به این تالار هم گاهی سر بزن
http://www.looti.net/12_7736_2.html

فدات : آره داداش

ایرانی گفت...


آره داداش گلم پاسخ من به آرش عزیز : آرش جان خسته نباشی . سال نو مبارک ! داستان هرکی به هرکی هفته ای دوبار منتشر میشه . این داستانها همه در حال انتشار و نوشته شدن هستند . فقط عشق و ثروت و قلب 6 قسمتش مونده که فردا شب میذارم و تولدی دوباره که دو سه قسمت مونده و دو هفته دیگه تمومش می کنم . داستانها رو اونایی که بشه تموم می کنم بعضی ها در یه جایگاهی هستند که نمیشه اگرم تموم کنم یه جوری میشه ناقص میشه ولی چند داستان دیگه رو اگه بشه تموم کرده و سعی می کنم داستانها تا این حد طولانی نشه .. این سایت لوتی هم شبیه یه قصره از بس اتاق داره بعضی اتاقها یه گوشه کنار هایی هستند که آدم متوجه نمیشه . فرصت نمی کنه . خوشحالم از توجه و لطف و عنایتی که به داستانها داری . بی نهایت ازت ممنونم . شاد کام باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز جارزن گرامی در داستان های تک قسمتی پیام گذاشته : جارزن عزیز و با محبت ازت ممنونم به خاطر حمایت های همیشگی . در ضمن من اون داستانهایی رو که می خواستی علی الحساب یه کوتاه اونو نوشتم برای روز سیزده ولی چون داستانهای روز 12 و 13 رو فردا شب با هم منتشر می کنم اون داستان هم که اسمش هست مامان ستاره تاریک سیزده به در..رو فردا شب منتشر می کنم . شاید اون جوری که دوست داشتم و دوست داشتی نشده باشه . در هر حال این روزا دیگه عید بود و هم عید دیدنی زیاد بود هم نوشتنی و باید به بزرگواری خودت ببخشی . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر