ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

اولین عشق , آخرین عشق 8

 از بس اشک ریخته بودم نصف کاغذ خیس شده بود -تو حالا داری اینو بمن میگی ؟/؟ حا لااااااااااااااا ؟/؟ یعنی اون هنوز توی خونه 5 سال پیش داره زندگی میکنه ؟؟/؟؟ توی یکی از خونه های گلی و خشتی جنوب تهران ؟/؟ درسته که شخصیت آدمها رو به خونه و مال نمیشه سنجید ولی شهره من به این سختیها عادت نداشت نازنین با صدای خفه خود میخواست چیزی بمن بفهمونه .  با انگشت سبابه دست راستش که صاف هم نمیشد به گوشه در اشاره میکرد و او او می کرد سرم رو برگردوندم ظاهرا خدمتکاری بود که مثل برق از جلوی چشام رد شد صورتشو نتونستم ببینم .  مثل دیوونه ها توی سالن بخش می دوید گویی از چیزی فرار میکرد .  دویدنش برام خیلی آشنا بود کنجکاو شده و به دنبالش راه افتادم از بد شانسی فرد فراری ته سالن بن بست بوده و سمت راست دستشویی مردانه و سمت چپش هم سرویس بهداشتی زنانه بود نظافتچی به دستشویی زنانه پناه برد او کی بود ؟/؟ چرا فال گوش ایستاده بود ؟؟/؟؟ صدای نفس نفس زدنهایش رو از پشت در توالت می شنیدم صدای نفسهایش مثل دویدنهایش برایم آشنا بود . کمی فکر کردم بدنم لرزید نههههههههه فکر احمقانه ای بود نه قاطی کرده بودم شهره اینجا چیکار داشت ؟/؟ در گوشه ای پناه گرفتم بیست دقیقه بعد زنی رو دیدم که سرشو پایین انداخته و با احتیاط به چپ و راست می نگریست راه رفتنش هم شبیه شهره بود وسط راهرو کنار پله ها سنگر گرفته بودم حالا دیگه  چهره اش را می دیدم چیزی نمونده بود سکته کنم خداااااااااااا گمشده امو پیدا کرده بودم او به  من نزدیکتر از اون چه بود که فکرشومی کردم اگر شده که رسوای خاص وعام شم این بار نباید اجازه فرار به او ن بد. م پاهام سست شده بدنم می لرزید یکی می خواست به داد من برسه . به زحمت بر خود مسلط شدم گوشه پله ها قایم شده بودم از کنارم گذشت و منوندید صداش زدم - شهره سرشوبرگردوند به چشمهای هم خیره شده بودیم تقریبا همون زیبایی را داشت فقط کمی لاغرتر شده چشماش گود افتاده و دوراون کمی کبود به نظر می رسید که ناشی از خستگی و کمبود ویتامین بود فقط دوست داشتم از محیط بیمارستان فرار کنم دستشوگرفتم و تا رختکن پزشکان با خود بردمش سوییچ بنزمو گرفتم و با همون لباس سبز شهره را با لباس نظافتچی کشان کشان به طرف درب خروجی می بردم.- ولم کن ا-گه می خوای آبروتو نبرم مثل یک دختر خوب باهام میای .- فکر نمیکنی که اگه همه منو با دکتر جاوید ببینن آبروی تو بره ؟/؟ من نمی خوام اخراج شم.- به همین خیال باش تو از امروز اخراج خدایی هستی.- ببینم از دکتر فرشته اجازه گرفتی ؟/؟ شانس آوردیم شب بود پرسنل زیادی شاهد دیوونه بازیهای ما نبودند به طبقه همکف رسیده بودیم معلوم نبود توی این گیر و دار فرشته از کجا پیداش شده بود ؟/؟ ظاهرا اومد به مریضهای جراحی شده اش سر بزنه.- جاوید دیوونه شدی ؟/؟- آره آره آرهههههه دیوونه شدم بالاخره پیداش کردم فرشته , من و شهره را به گوشه ای کشوند و با عصبانیت هر چی بد و بیراه درجه دو و محترمانه بلد بود نثار وجود شهره کرد.- تو خجالت نکشیدی چطور دلت اومد به عشق پاکت خیانت کنی خیانت به این نیست که حتما بری با یکی دیگه باشی چطور دلت اومد عذابش بدی ؟/؟ چطور تونستی بیشتر از 5 سال عذابش بدی ؟/؟ تو یک حیوونی تو یک جلادی حیف از اسم آدم که روی تو باشه تو بچه ای تو معنای دوست داشتن رو نمی فهمی تو لیاقت عشق جاوید رو نداری شهره که همینطور یکسره اشک می ریخت و ساکت بود گفت اگه تو داری بگیرش برای خودت.- من از خدامه من دوستش دارم من عاشقشم من براش می میرم چه شبهایی که از دوری تو تا پای مرگ رفت و من تا صبح کنارش بیدار بودم که قلبش از حرکت نایسته توی خواب اسم توی حیوون رو صدا میزد توی بیرحم توی جلاد تو اگه بعد از بچگیهات دهسال باهاش بودی و تنهاش گذاشتی من 11ساله که باهاشم توی خوشیها و ناخوشیها تنهاش نذاشتم وقتیکه تب داشت من داغ می کردم وقتیکه افسرده میشد منم رنج می کشیدم وقتی از توی بیوفا اسم می برد حرص می خوردم ولی هیچوقت محکومش نکردم چون دوستش دارم براش می میرممممممممممم.- بسه دیگه اینطور نیست.- تو خود خواهی شهره خیلی خود خواه.... بدجوری شهره را می کوبید هم دلم میسوخت هم خنک میشد فرشته کارمو راحت تر کرده بود نامه 5 سال پیش شهره را نشون فرشته داده جریان توطئه نازنین رو براش شرح دادم کمی خنک تر شد با این حال نامه را به طرف شهره گرفت و گفت که چی ؟/؟ چی رو میخواستی ثابت کنی ؟/؟ آدم که از یک عمر عشق و دوستی به همین سادگیها نمی گذره بذار من عقده های دلمو امشب باز کنم یازده ساله که با جاوید دوستم من دیوونه وار عاشقشم اما اون حتی توی این یازده سال یازده ثانیه هم نگاه عاشقونه بمن نداشته هیچوقت با من رابطه نا مشروعی نداشته چرااااااااا ؟/؟ چون خیلی مذهبیه ؟/؟ اهل مسجد و منبره ؟/؟ نهههههههههه اون با ایمان به عشق تو خودشو حفظ کرده.- چرا هیشکی منو درک نمی کنه چرا هیشکی به فکر ما نبوده وقتی با ماهی سی هزار تومان توی مهد کودک کار می کردم وقتی کف رستورانها رو دستمال می زدم وقتی رخت چرکهای مریضها رو می شستم چرا هیشکی به فکرم نبود ؟/؟ فرشته در اینجا سیلی محکمی بر صورت شهره نواخت.ـ اینو داشته باش تا بفهمی بی منطق بودن یعنی چی مگه متوجه نشدی که جاوید از همه چی بی خبر بوده ؟/؟ پس چرا بیخود محکومش میکنی لااقل حالا دیگه ازش دلخور نباش دیگه به خدا اگه تو از این گوهر پاک گله داشته باشی بازخواست خدایی داره اون با بیمارهاش راه میاد به داد بیچاره ها می رسه به یتیمها کمک می کنه اینها رو هیچوقت نمیاد جار بزنه بقیه میان میگن . از خدا هیچی نمی خواد جز تو رو بزرگترین آرزوش این بود که یکبار دیگه تو رو ببینه و بمیره خوشحالم که به آرزوش رسیده اما دوست ندارم تا خیری از این دنیا ندیده بمیره . این را گفت و گریه کنان به سمت آسانسور رفت شهره کمی آرومتر شده بود من با شلوار و بلوز و کلاه سبز جراحی که انگار در تنم آواز می خوندند به همراه شهره لچک به سر به سمت بنز رفتیم شانسی که آورده بودم این بود که پدر و مادرم کربلا بودند و خونه دار بودم امشب باید تلافی چند ساله را سرش در می آوردم سعی کردم تا خونه حرفی باهاش نزنم می ترسیدم جری تر شه  و موقع رانندگی کار دستمون بده  توی خونه خاطر جمع بودم که دیگه از دست خشم 5 ساله ام فرار بکن نیست... ادامه دارد... نویسنده ....ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر