ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 154

کتی عزیزم خواهر قشنگ . من بدون تو هیچی نیستم . دوستت دارم عشق من . زن خوشگل من .. -این قدر زبون بازی نکن کوروش دروغگو .. با این که نمی خواست حرفامو قبول کنه و به من می گفت حقه باز ولی خوشحالی و رضایت و کیف رو در چهره اش می دیدم و می خوندم . اون از این که با کلمات نوازشش بدم خوشش میومد . -کوروش خوشم میاد لذت می برم . ولم نکن . لذت بده بهم . منو ببوس . بگو دوستم داری . -فعلا که دارم با کست حال می کنم از اون لذت می برم . عشق می کنم . بهترین لحظات زندگی من و بهترین لحظات سکسی رو در کنار تو دارم کتی .. -بازم که داری سرم شیره می مالی .. -و بهترین لحظات زندگی من لحظاتیه که سر کس تو شیره می مالم . چون دیوونه توام . عاشقتم . دوستت دارم . باهات حال می کنم . -من حریف تو نمی شم . هر جور می خوای منو بکن باهام حال کن . تو که همش داری از یه مدل استفاده می کنی -می ترسم واسه بچه مون نی نی خودمون می ترسم . اوخ بابا مامان چقدر خوشحال میشن وقتی که نوه ای رو داشته باشن که پدر و مادرش من و تو باشیم . -آره داداش . چقدر لذت بخشه . کی فکرشو می کرد . بازم خوبه که مجتهدان عالیمقام اجماع کردند که این مدل بچه ها حلاله . -من که یه خواهر بیشتر ندارم . کتی رفت یه حرفی بزنه که پشیمون شد و خودشو جمع و جور کرد . فکر کنم می خواست در مورد محارم حرف بزنه و این که اگه من بخوام محارم خودم مثل عمه و مادر و خاله رو بار دار کنم اونا هم طبق فتاوی مراجع عظیم الشان حلال و مباح در میاد . البته من که  هر گز در مورد مادر فکر بد به سرم نمیفتاد و این عمه و خاله موردی نداشت .. -کوروش حواست کجا رفت . -هیچی عزیزم . پاهاشو کمی بالا آورده و به همون سبک به گاییدنش ادامه دادم . دقایقی بود که من و اون حرفی نمی زدیم فقط می خواستم که اونو در نهایت آرامش و زودتر به ار گاسم برسونم . دستامو آروم رو سینه هاش می گردوندم تا بیشتر بهش حال بدم .. سرشو تکون می داد و می گردوند . دستامو از زیر سینه هاش به طرف قسمتهای پایین تر رسونده و با هوس نوازشش می کردم  . -اوووووخخخخخ ووووووییییی کوروش کوروش .. یه چیزی داره بالای کسسسسم می ترکه . -ربطی که به بچه نداره -نه . چی داری میگی . هوسم داره می ترکه .. محکم تر بزن . زود باش بترکون .. دارم می ترکم . امون نده . بزن عشق من . آتیش کن . به خواهرت حال بده . آبمو بیار . آبمو بیار . ولم نکن . عشق بده . دوستت دارم . دوستت دارم .. هنوز تا صبخ خیلی وقت بود . یعنی میشه کاری کرنم که کتی رو خوابش کرده برم سر وقت افسانه . هر چند حال و حوصله چندانی برای سکس نداشتم ولی دلم نمی خواست روحیه اونو کسل ببینم . دوستش داشتم . خبر نگار خوشگل خودمو که راستی راستی تو خونه مون جا خوش کرده بود و اون و کتی شده بودند دو تا هوو . -داداش داداش داره میاد داره میاد . آبم داره میاد جوووووون .. انگار داره مثل فواره میاد بالا . مث فشفشه .. -ولی کتی جون من که چیزی نمی بینم . -نمی دونم چه حسیه که من دارم . هر وقت که فکر می کنم از سوراخ کسم با فشار می خواد بریزه بیرون انگاری همون داخل حل میشه و یه خورده شم میاد بیرون ولی داره میاد جاااااان بذار به حال خودم باشم دیگه نمی خوام حرف بزنم فقط می خوام جیغ بکشم . می خوام لذت ببرم . حال کنم . به دنیا بگم به مامان بابا بگم به افسان بگم که داداش منو گاییده دوباره بهم حال داده .. لبامو گذاشتم رو لبای خواهر جونم تا اونی رو که می گفت می خواد حرف نزنه و بلبل زبون شده بود ساکتش کنم وقتی کتی رو با تمام وجود تسلیم و ارضا شده حسش کردم کیرو ول کردم تا هر کاری که خودش دوست داره انجام بده . چه عشقی کردم . لذت بردم . چشای کتی باز و بسته می شد و از این که یک بار دیگه اونو اون جوری که می خواست ردیفش کرده بودم احساس آرامش می کردم . چند دقیقه ای رو توی بغلم آروم بود . -داداش اگه بدونی کوچولو چقدر ازت راضیه .. -ببینم دلت نمی خواد دختر دایی یا پسر دایی کوچولوی تو هم راضی باشه ؟/؟ اولش متوجه نشد چی میگم بعد یه خورده که فکر کرد متوجه شد که دلم می خواد افسانه هم اینجا باشه . -اتفاقا داداش اگه تو هم نمی گفتی منم می خواستم بهش بگم که اونم بیاد اینجا . انصاف نبود که تا فرداشب منتظر بمونه . یه روز دوری از تو .. از کتی بعید بود این جور بذل و بخشش کردنها . حالا که کمرش سبک شده بود و احساس نشاط می کرد شاید بی خیال تر شده بود . ولی یه خورده که بیشتر فکر کردم متوجه شدم که این خانوم سنگ خودشو به سینه می زنه . چون حتما توقع داره که افسانه هم فردا شب لطفشو با لطف جواب بده .. این زنا شیطونو هم درس میدن . کتی با موبایل یه تماسی با افسانه گرفت و طوری باهاش حرف زد که از این که تا حالا در کنارش نبوده احساس ناراحتی می کنه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر