ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

اولین عشق , آخرین عشق 7



آن روز گذشت . مورد دیگری پیش اومد که زندگی اقتصادی منو از این رو به اون رو کرد چون با این طبابتی که من می کردم اگرم بقالی باز می کردم بهتر بود . از پیر زن دیگری هم پول عملشونگرفته بودم البته او به اتفاق شوهرش برای تشکر اومده بودند این بار حواسم رو بردم جای دیگه که گریه نکنم.- آقای دکتر کاری که شما کردین هیشکی توی این دوره و زمونه انجام نمیده تو زنم رو درمون کردی ولی نذاشتی حتی یک ریال هم هزینه کنه چطور تونستی به حرفهاش اطمینان کنی از اینکه توانایی مالی نداره ؟/؟- من که وقت ندارم همش تحقیق کنم شاید هفته ای سه چهار مورد از اینها داشته باشم ولی درآمدم اونقدر هست که از گشنگی نمیرم خدا داره ما رو آزمایش میکنه .  همه چی رو توی این دوره و زمونه نمیشه با پول خرید .  اینبار آن دو به گریه افتادند پیر مرد دو تا چک تضمینی هر یک به مبلغ پانصد هزار تومان از جیبش درآورد و روی میز گذاشت و گفت ما رو ببخشید اگر دروغ گفتیم شگفت زده به آنان نگاه می کردم یعنی بمن رودست زده بودن ؟/؟ هنوزم که هنوزه نفهمیدم آیا اونا داشتند منوامتحان می کردند یا می خواستند مفت در برن  و تحت تاثیر رفتار من پشیمون شدند ؟/؟ چیزی هم تا بحال ازشون نپرسیدم بگذریم یکی از تضمینی ها روبرداشته و دیگری را پس داده گفتم اضافه نمی خوام  . خندید و گفت من میلیاردرم چیزی ازم کم نمیشه در جواب گفتم اگه من عادت کنم از وجدانم کم میشه.- بگیر در راه خیر مصرفش کن.- باشه به نیت شما راضیم باز هم به یاد شهره افتادم نزدیک بود اشکم درآد.  به من پیشنهاد کار داد اینکه آدم معتمدی میخواد که حساب سرمایه و املاک و کارخانجات و شرکتشو داشته باشه آن جوری که پیر مرده میگفت هفته ای بیست ساعت باید روش وقت می ذاشتم می تونستم از جیران هم که تازه شوهر کرده بود و رفته بود اجاره نشینی کمک بگیرم . تازه مهمتر از اینها قصد داشت سرمایه ای در اختیارم بذاره  که با آن به خرید و فروش املاک بپردازم.- راستی حاج آقا چرا این کارهای خیر رو در حق من میکنی ؟؟/؟؟- به همون دلیل که تو در حق زنم و آدمهای دیگه کار خیر می کنی . ساکت شدم راستش پیدا کردن شهره بزرگترین آرزوی من بود و هیچ ثروت دیگه ای رو در دنیا با او ن عوض نمی کردم مهمترین و شاید تنها عاملی که باعث شد پیشنهاد حسن آقا را بپذیرم خرید دوباره خانه های قدیمی و خاطره انگیز خانواده ما و شهره در حسن آباد بود که البته آخرین بار که به اونجا سرک کشیدم خونه ما بهتره بگم خونه سابق ما رو خراب کرده بودن و جاش داشتن 5 واحد آپارتمان با زیر بنای زیاد و نقشه ای یک مدل روی همدیگه می ساختن خونه شهره اینها دست نخورده مونده بود این برام رویایی شده بود که اونجا رو دوباره بخرم هر دو جا رو دوست داشتم . قبل از اینکه خونه قدیمی آقا شاهین تخریب شه  این کار را انجام بدم .- حسن آقا می تونم یک خواهشی از شما بکنم ؟/؟ خلاصه ماجرای زندگی خود موبرایش شرح داده در حالی که مطب رو به مجلس روضه خونی تبدیل کرده بودیم گفت این چه حرفیه پسرم چرا به اسم خودم بخرم ؟/؟ به اسم تو می خرم بعدا با هم حساب میکنیم.- فکر نمی کنید من بزنم زیرش ؟/؟ در جواب به من گفت رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر . تو اگه کارت کلک بود دیگه آنقدر صادق و قانع نبودی . بیچاره حسن آقا بچه هاش همه رفته بودن امریکا و پدره براشون پول می فرستاد البته کلی هم دم و دستگاه اونجا واسه شون راه انداخته بود با این حال منتظر بودن کی پدره می میره و دارایی های داخل ایرانش رو صاحاب میشن دو تا دختر داشت و دو تا پسر یکی از یکی گرگتر سالی یکبار برای سرکشی و چاپیدن مستقیم به ایران می آمدند خواهر و برادر به یکدیگر هم رحم نکرده و حساب یک قرون دوزار را داشتند .....به هر جایی که می تونستم برم سر زده بودم حتی بستگان خونواده شهره  هم از اونا خبری نداشتند آههههههه. ..شهره من کجاست ؟/؟ شاهانه زندگی می کنه  یا فقیرانه ؟/؟ مجرد ه یا متاهل ؟/؟ این سوالات بی جواب دیوانه ام کرده بود مدتی گذشت و دختر دایی نازنین بیمار شد خون بالا می آورد هر غذایی می خورد استفراغ میکرد حسابی زرد و لاغر شده بود وقتی که آزمایش خون و نتیجه سایر آزمایشاتش را بررسی کردم نمی دونستم به خونواده چه جوابی بدم !  سرطان خون گرفته بود در شرایطی بود که شیمی درمانی هم چاره ای نمی بخشید البته یکی دو ماه تحت شیمی درمانی بود موهای سرش ریخته و طاس شده بود وزنش به نصف رسیده مثل اسکلت شده بود او نو به سفارش من در بیمارستانی که در آن کار می کردم بستری کردند تا هم خودم  و هم پزشک معالج و سایر پرسنل توجه بیشتری به اون  داشته باشیم  وضعیتش مجددا بحرانی شد تب در تمام بدنش رخنه کرده بود بدنش ضعیف شده سرطان کبد و معده هم به سراغش اومده بودند.  یک اتاق خصوصی براش در نظر گرفته بودم نای حرف زدن نداشت دست بر پیشانی تب دارش نهاده و با صدایی ضعیف و شمرده گفت دارم می میرم و تو هنوز بهم نگفتی که دوستم داری ؟/؟ لبخند تلخی زده و گفتم تو نمی میری مطمئن باش تو به زندگی برمی گردی ازدواج میکنی بچه دار میشی منم دوستت دارم نه عاشقونه برات هر کاری می کنم که حالت خوب بشه . قطره اشکی از گوشه چشمش چکیدن گرفت.- منو ببخش عفو کن خیلی اذیتت کردم صدایش خفه شده بود به زور متوجه حرفهاش می شدم . از دست سرم و آمپولهای گرون چند صدهزار تومنی  کاری ساخته نبود دستهایش نای حرکت نداشتند اشاره ای به جیب لباس بیمارستانیش کرد به زور میخواست چیزی بمن بفهمونه .  دست در جیبش کرده تکه کاغذی چهار تا شده در آن بود بازش کردم وووواااااااااایییییییییی خداااااااااای من چه می دیدم دست خط شهره بود باورم نمیشد پیش این چه کار میکرد ؟؟/؟؟ زانوانم سست شده بی اختیار با همان لباس جراحی بر زمین نشستم.- اینو شهره نوشته ؟/؟ سری تکون داد.- کی ؟/؟ پس چرا تا حالا به من ندادی ؟/؟ دستهام می لرزید قلبم به شدت می تپید کمی بر خود مسلط شده و شروع کردم به خوندن ( سلام بر عشق جاویدی که در قلبم جاودانه خواهد ماند. عشقی که از کودکی آغاز شده تا لحظه مرگم حتی در دنیایی دیگر با من خواهد بود من به اتفاق خانواده از انگلیس برگشته ام پدرم بحمدالله حالش خوب شده اما دیگر نه خانه ای برای ما مانده و نه پولی مجبورم کار کنم تا هزینه های زندگیم را تامین کنم .  حقوق پدر فقط پول اجاره خونه مون می شه .  من مایه خجالت تو خواهم بود از تو نمی خوام که دیگه دوستم داشته باشی نمی خوام که به من عشق بورزی نمی خوام که من بی چیز را همه چیز خود بدانی قسم به تو و عشق پاکم اگر رهایم کنی هرگز نفرینت نخواهم کرد که اگر واقعا عاشقت باشم هرگز بدت را نخواهم خواست نمی خوام کسی حتی کسی از بستگانم بداند که ما کجا زندگی میدکنیم چه می خوریم و چه می پوشیم شاید تقدیر چنین خواسته که ما به یکدیگر نرسیم اما برای اینکه بهانه و فردایی نباشد که تو محکومم کنی نشانی خود را در ذیل این نامه می نویسم شاید هنوز خورشید خوشبختی ام کور سویی داشته باشد) نشانی خود شو د زیر نامه نوشته بود تاریخ هم زده بود درست همون روزهایی بود که تازه از شیراز اومده بودم . آه ه ه ه خدای من اگه من خونه دار بودم دیگه چنین مصیبتی پیش نمیومد پس شهره همون موقع که خونوادگی رفته بودیم مشهد میاد خونه مون و چون منو نمی بینه این نامه رو میده به نازنین خانوم خائن که الان داره می میره ؟/؟ برایش آرزوی مرگ نمی کردم من کینه ای نبودم در قسمتی از نامه هم برای من و فرشته آرزوی خوشبختی کرده و نوشته بود .. کبوتر با کبوتر باز با با.. کند همجنس با همجنس پرواز ......ادامه دارد ....نویسنده ....ایرانی   

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر