ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بازم تعریف کنم خاله جون ؟ 1

من تورج هستم و بیست و پنج سالمه . در داستان  حالا عمه ات رو نمی شناسی که در تک قسمتی ایرانی منتشر شده  از این گفته بودم که وقتی بابام مرد عمه تا را که باهاش میانه خوبی نداشت از اروپا بر گشت به ایران و قرار شد که یه ماهی رو پیش ما بمونه تا  مستاجرش پا شه بره خونه خودش . من و مامان پوری و آبجی تینا که بیست و سه سالش بود و از همسرش جدا شده بود یه ماهی رو باید پذیرای عمه جون می بودیم . از اون جایی که من خیلی شیطون و دختر باز بودم و اهل خوندن داستانهای سکسی و عمه هم از بچگی عاشقم بود خیلی زود با هم جور شدیم . وقتی مامان و آبجی و خاله بیوه ام پوران واسه یه هفته ای رو رفتن مشهد, من و عمه تارا این یک هفته رو با هم خوش گذروندیم و خلاصه زدیم تو خال محارم یا بهتره بگم زدم توی خال محرم . چه تن و بدنی داشت این عمه .. اون شب من و عمه کاملا بر هنه توی بغل هم خوابیده بودیم . قرار بود مسافرا واسه یه روز دیگه بر گردن .ولی سر صبح سر و صداهایی که از پذیرایی شنیده می شد نشون می داد که مادر و خواهرم برگشتن .  وقتی هم از خواب پا شدم دیدم رو ما ملافه ای انداخته شده  ..من که ملافه رو رو تنمون نکشیده می دونستم تارا جون هم این کارو نکرده . مادر و خواهرم خیلی سرد و پکر بودند ..وبر خورد خوبی نداشتن .. منم رفتم به مغازه یا سوپری بابام که دیگه خرج من و مادر و خواهرمو تامین می کرد .. حالا من موندم و دلهره از این که وقتی ظهر برم خونه چی میشه .. به عمه تارا گفتم جریان اینه احتمالا اونا مشکوک شدن و اگه یه چند روزی آفتابی نشه بهتره .. یه بهونه ای بیاره مثلا چند روز بره جای دیگه تا من خودم یه جوری مسئله رو حل و فصلش کنم . اونم قبول کرد و این خبر خوشو هم بهم داد که مستاجر خونه شو زود تر تخلیه کرده فقط یه چند روزی رنگ و روغن کاریش وقت می گیره و اسباب و اثاثیه خریدن و این جور چیزا ... با این حال بهم گفت هر وقت احساس نیاز کردم می تونم برم توی همون آپارتمان خالی و یه گوشه ای با هم حال کنیم تا همه چی ردیف شه . منم قبول کردم .... از ترس ظهر ناهار نرفتم خونه .. اگه قبلا دیر می کردم برا م زنگ می زدن . ولی حالا از این خبرا نبود . شستم بوبر دار شد که کاسه ای زیر نیم کاسه هست .  شب که رفتم خونه مادر و خواهرمو همین جور اخمو دیدم . می دونستم مامان در حال جوش آوردنه و یهو می ترکه و می ترکونه . خودموآماده کرده بودم . تازه اینو هم می دونستم از اون وقتی که من و عمه خوابیدیم سکس نکردیم تا صبح ... اوخ اوخ .. این ملافه و رو بالشی و لحاف تشک و هر چی رو که روی تخت بود شسته دیدم و گوشه کنار آویزون ... دلم هری ریخت پایین . اوخ من بمیرم . خاک بر سر شدم . این مامان نجس و پاکی حالیشه . حتما آب کیر منو دیده .. همین جور فرت و فرت این گوشه کنار می ریختمش .. اصلا حواسم نبود این رو تختی رو بر دارم و یه جوری ماسمالی کنم ..
-مامان فدات شم این سوغاتی های ما کو ؟ نخود کیشمیشت کو ؟ یه تی شرتی .. تسبیح و جورابی .. زیر پیرهنی ..
-کوفتو بخوری .. کوفتو بپوشی .. تو خجالت نمی کشی ؟ دختر جوون توی خونه هست .. درسته که شوهر نامردش طلاقش داده .. ولی این چه حرکت زشتی بود ! خجالت می کشم مادر تو باشم . کثافت ! بی آبرو بی چشم و رو ... اون زنیکه جنده هرزه از فرنگ بر گشته .. پدرت بیچاره حق داشت باهاش در افتاد . اون وقت همه جا نشست گفت که اون باعث شد که شوهرم منو طلاق بده . آخر الزمون شده . آدم با عمه اش ؟ خاک عالم .. من نمی تونم تو روت نگاه کنم ..تو چطور روت میشه تو روی مادرت نگاه کنی ؟
 جلو مادر خم شده تا دستشو ببوسم .
 -مامان فدات شم چرا بهتون می زنی ؟ تو خودت دیدی ؟ تو شاهد بودی ؟ من که اصلا اهل این بر نامه ها نیستم و نبودم . چرا این جور قضاوت می کنی . تو که خودت مسلمونی . اصلا در اسلام گفتن که زنا نمی تونن قاضی باشن . با این حساب هرچی تو بگی روی چشم ولی تو رو به روح بابا قسم تو رو به خاک پاکش قسم مادر تو دیدی که من و عمه زبونم لال از اون کارا بکنیم ؟ 8 تا شاهد زن و یا 4 تا شاهد مرد لازمه . 
-خفه شو . حالا واسه ما مجتهد هم شدی ؟
 هرچی به خودم فشار می آوردم از چشام اشکی در نمیومد ولی الکی زار می زدم و دستامو گذاشته بودم جلو صورتم ..
 -مادر من میرم .. من از این خونه میرم .
 -برو گمشو . فکر کردی من و خواهرت با وجود تو احساس امنیت می کنیم ؟
  رفتم سمت تینا.
 -خواهر تو یه چیزی بگو ..
تینا از دست من در رفت و در اتاقش قایم شد ..
-خیلی دلم می خواست از اون صحنه عکس می گرفتم و نشونت می دادم . پدرت اگه زنده می بود شما دو تا رو می کشت .
-مادر تهمت نزن .
 -تورج دست عمه ات بود لای پات به این چی میگی ؟
-مامان من اشتباه کردم نباید آزاد می خوابیدیم .. ولی کاری نکردیم . اون سیستمش این جوریه ..
 -برو از جلو چشام دور شو . نمی خوام ریختتو ببینم .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر