ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بگو فقط مال منی

خیلی خوشگل بود . بچه ها می گفتند که از شوهرش جدا شده . بعضی از درسامونو با هم مشترک بودیم . فکر کنم من از اون پیش بودم . هردو رشته کامپیوتر درس می خوندیم .اسمش بود رویا . خیلی خوشگل بود . لبای کوچولو و غنچه ای و بینی قلمی و صورت گرد و نازش از همون اول  دلمو برد . با این که با خیلی از دخترا حال کرده بودم ولی چرا دلم نمیومد این تن و بدن خوشگلو فقط به قصد سکس داشته باشم . خودمنم از اونایی بودم که با هر دختری طرف صحبت می شدم نظر اونو جلب می کردم . شاید  علاوه بر ظاهری خوب داشتن خوب می دونستم ومی تونستم چه جوری با یه دختر صحبت کرده قاپشو بزدم و به اصطلاح خامش کنم . با چند تن از دخترای کلاس هم حال کرده بودم ولی رویا برام یه رویای دیگه ای شده بود . با این که می دونستم اون دیگه یه دختر نیست ولی علاقه خاصی به اون پیدا کرده بودم . خودمو بهش نزدیک کرده باهاش دوست شدم . ولی اون یه سردی خاصی در وجودش بود که من از اون خوشم نمیومد . دوست داشتم با حرفای قشنگ و پر احساس  اعتماد اونو جلب کنم . باهم بیرون می رفتیم . اون از خودش و گذشته اش زیاد حرفی نمی زد و منم کاری به کار اون نداشتم . نمی خواستم زیاد اذیتش کنم . اون به غیر از روزای اول که از روی هوس نگاش می کردم سعی می کرد زیاد چش تو چشام ندوزه . یه احساس عجیبی رو درش حس می کردم . یه دلتنگی و بی تفاوتی خاص .. نمی دونم چرا حس کردم که بدون اون نمی تونم زندگی کنم . همین جوری عاشقش شدم . سریع تر از اون چه که فکرشو می کردم . خیلی احمقانه به نظر می رسید . باورم نمی شد . وقتی این حرفو بهش زدم انتظار عکس العمل بهتری رو داشت . فقط بهم می خندید . -ببینم پسر تو دیوونه شدی . هیشکی ندونه من که خودم می دونم تو با چند تا از دخترای همین کلاس حال کردی و دنبال منم هستی . اخلاق همه شما پسرا همینه . فکر نکن من گول می خورم . اگه بخوای می تونی منو ببوسی ولی فکر چیزای دیگه رو از سرت بیرون کن . از همه شما مردا حالم دیگه بهم می خوره . همه تون یه جورین . احساس و عشق تا زمانی واسه تون ارزش داره که به خواسته تون برسین . اگه حس کنین که طرفتون قدرت داره جا میرین . -رویا من این جوری نیستم . -من حداقل چهار تا شاهد عادل دارم . چهار تا زن .. -شاید قبلا این جوری بودم ولی حالا دیگه این جوری نیستم .. -ببین بهنام تو هم مثل اونایی . اگه دوست داری مث یه دوست با هم باشیم بگو وگرنه تو رو به خیر و منو به سلامت .. دستمو گذاشتم زیر چونه اش و به زور مجبورش کردم که تو چشام نگاه کنه . -ببین .. نگاهمو ببین اگه قلبی تو سینه اته می فهمی که چقدر دوستت دارم . .. سکوت کرد و منم دیگه زیاد گیر ندادم . یکی از اونایی که قبلا باهاش حال کرده بودم و اسمشم بود نازی و یه خونه دانشجویی دربست هم داشت منوبازم به خونه شون دعوت کرد . ولی دعوتشو رد کردم . راستش اون حسی که به رویا داشتم منو از نازی و بقیه دخترا دور نگه داشته بود . -بهنام امشب بیا خونه مون یه سورپرایز واست دارم -نمیشه الان بگی ؟/؟ -نه من میخوام غافلگیرت کنم -ببین من باهات سکس نمی کنم . من رویا رو دوست دارم و حال حال کردن با بقیه رو هم ندارم . -بهت نمیاد عاشق شده باشی . اونم عاشق یکی که از خط خارج شده باشه شما مردا اصلا از یه قماشین . بعید به نظر میرسه که رویای بی پرده رو قبول داشته باشی . -بهت گفته باشم میام ولی سکس نمی کنم .. بدون این که به خودم برسم رفتم اونجا درو باز کرد و از پشت آیفون گفت که برم داخل . نمی دونم کجا پنهون شده بود . کسی به استقبالم نیومد . در اتاق خواب باز بود . رو یه تخت یه نفره نازی و رویا رو دیدم که دارن با هم لز می کنن . چه بدنی داشت این رویا . رویایی بود . کون سفید و درشت یه کوس بی نظیر بهترین و قشنگ ترین کوسی که دیده بودم . نازی انگشتاشو فرو می کرد توی کوس رویا ولی رویا کف دستشو می کشید رو کوس نازی و به همین حد اکتفا می کرد . بد ون این که به من توجهی کنند همدیگه رو می بوسیدند . -رویا کوسمو می خوری -آره ببینم بهنام بود ؟/؟ من خودم کنار در و چند قدمی اونا بودم و اونا داشتند واسه من فیلم میومدن . اعصابم به هم ریخته بود . بالاخره نمایشو کنار گذاشته و ازم دعوت کردن که به اونا ملحق شم .. سرمو با حالتی از تاسف تکون دادم . -رویا واست متاسفم . -آقا بهنام بفر ما هرکدومو میل دارین بفرمایین . هرچند که قبلا از نازی جون تست گرفتین . خیلی خوش سلیقه این . می دونم از اونجایی که تنوع طلبین حالا سلیقه تون نمی گیره -نازی این بود سور پرایزت ؟/؟ -دستمو آوردم بالا تا بذارم زیر گوشش که رویا دستمو گرفت -ببینم حتما فردا همین رفتارو هم می خوای باهام داشته باشی . واسم ادای عاشقا رو در نیار . حقه بازی رو بذار کنار . می خوای منو هم شکار کنی . بیا در اختیارتم . مال تو هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. -من هیچوقت با یه هرزه نبودم اینو که گفتم رویا طوری گذاشت زیر گوشم که برق از کله ام پرید . نازی از اتاق خارج شد . می خواستم دستمو بذارم جلو گردن رویا و اونو فشارش بگیرم . ولی یه چیزی مانع این کارم شد . -رویا تو دق دلی کی رو سرم خالی می کنی . من بهت بد کردم که تو داری بهم بدی می کنی ؟/؟ دستشو از رو شلوارم رسوند به کیرم . کیری که با دیدن صحنه های سکسی شق هم  شده بود .. -این داره از یه چیز دیگه ای حرف می زنه . صحبت این صحبت عشق نیست .  یه دستی رو کوسش کشید و گفت تو فقط همینو می خوای همین . بقیه چون دختر بودند نتونستی تا آخرشو بری .. بیا عزیزم بیا بهنام باورکن من هرزه نیستم . منم مث تو یه روزی عاشق بودم . با حرفای قشنگش گولم زد دختری منو گرفت و رفت . منم دیگه از خونواده ام می ترسیدم . حرفی نزدم . -چه دلیلی داره که حرفاتو باور کنم . مگه تو باور کردی که من دوستت دارم -چه خوب هنوزم دوستم داری با این که میگی من یک هرزه ام ؟/؟ خوب هرزه پسندی .. شما همه تون یه جورین . راحت حالا خیلی راحت دارم با نازی جون حال می کنم و منت مردی رو نمی کشم . هر چند تا حالا فقط یه مرد در زندگی من وجود داشته .. اینجا بود که جواب سیلی اونو دادم .. اشک از چشاش جاری شده بود -حالا که باور نداری دوستت دارم نفرتو باور کن . دیگه به هیچ دختری نمیگم که دوستت دارم . همه تون آشغالین . ارزش شما به اینه که مثل یه آدامس و شیرینی شما رو خورد و بقیه رو انداخت دور . باید خوب شما رو جوید بعد انداخت .. فکر می کردم میشه عاشق شد و دوست داشت . درمیان اشکهاش بهم گفت می دونستم که بالاخره تلافی می کنی . تو امشب اومده بودی که نازی رو بکنی . وگرنه پات به اینجا باز نمی شد . -نکنه اون طرف صورتتم می خاره -دست زدنت خیلی خوبه مث همه مردای دیگه . بیا معطل چی هستی منو بزن . بیفت روم . هر کاری دوست داری باهام انجام بده . چیه من دختر نیستم بهت حال نمیده ؟/؟ راهم که بازه . حس کردم تمام حرفایی که می زنه از روی درده .. از روی عذابه .. اون شخصیتش نباید اونی باشه که داره نشون میده . اگرم بد باشه بازم می تونه خوب باشه . وقتی که محبتی ببینه شاید که بتونه خوب باشه . -رویا باهام ازدواج می کنی ؟/؟ -چی ؟/؟ نشنیدم دوباره بگو -همونی که گفتم . -با یه هرزه ؟/؟ با یه دختر هرزه می خوای ازدواج کنی ؟/؟ دختری که فقط با یه مرد بوده ؟/؟ آره آقا پسری که فقط با پنج تا از دخترای همین کلاس حال کرده ؟/؟ چرا اسم هرزه رو فقط باید رو دخترا و زنا گذاشت ؟/؟ -با من ازدواج می کنی ؟/؟ -نمی خوای واسم از این دروغا ببافی و تحویلم بدی . من در اختیارتم بهنام . ..وعده دروغ ازدواجو هم نمی خوام بشنوم . بیا کارتو بکن . منم سعی می کنم لذت ببرم . دیگه به روت نمیارم چی بین ما اتفاق افتاده . منت هم روت نمیذارم .. نگاهی به کیر شق قایم شده ام انداخت و منم بدون خداحافظی رفتم که برم . لعنت بر این شانس . نازی درو قفل کرده بود و من و اون زندانی شده بودیم . می خواستم از پنجره بپرم بیرون . دزدگیر یا چند تا میله آهنی پشت شیشه ها قرار داشت .. رویا فقط داشت واسه خودش حرف می زد و منم می خواستم در برم . اون از عشق و فریب می گفت از حقه بازی مردا . هرچه خواست  خودشو بهم بچسبونه نشد که نشد .. -رویا می دونی چی فکر می کنم -بگو حرف دلتو بزن . -هر بلایی که سرت اومده حقته حقته حقته خودت خواستی .. -یعنی فکر می کنی من خیلی هوسبازم ؟/؟ خب حالا هم هوس تو رو دارم . بیا منو ببوس .. داشتم وسوسه می شدم . ولی وقتی به این فکر کردم که چه تصوری در مورد اون داشتم و حالا چه حالی دارم مخم سوت می کشید . نمی تونستم باهاش سکس کنم . -ببینم اگه دوست نداری و روت نمیشه با من باشی نازی اون طرف بی میل نیست . شب از نیمه گذشته بود اون داشت واسه خودش ترانه گوش می کرد و یه هد فون هم رو گوشش بود و من زندانی اتاق نازی بودم . خیلی خسته بودم و فردا کلاس هم داشتیم . وقتی چشامو باز کردم بوی عطر خوشی رو حس کردم که منو مست کرده . رویا رو دیدم که لباساشو پوشیده  و اومده کنار من رو زمین . -پاشو پسر می چایی . پاشو رو تخت بخواب . -چه عجب لباس پوشیدی .. -مگه تو جز این یه بار کی منو لخت دیدی . دستاشو دور گردن من خواب آلوده حلقه کرد و منو بوسید . می خواستم خودمو از دستش خلاص کنم . هوس در آغوش کشیدنشوداشتم ولی نمی خواستم حس کنه که اونو برای هوس می خوام . چون واقعا هم این طور نبود من اونو  به خاطر خودش دوست داشتم . درسته که بار اول زیبایی اش منو گرفت ویه حسی بهم می گفت که همه این کاراش نوعی لجبازیه .. به خودم گفتم بهنام بهتره که  با ساز اون برقصم تا حدی که خودمو غرق هوس نکنم . با عشق بوسه داغشو جواب دادم . --ببینم هنوزم عاشقمی ؟/؟-عشق زود میاد خیلی سریع تر از اون چه که فکرشو کنی . ولی به این سادگیها نمیره . شایدم اصلا رفتنی نباشه . دستشو از زیر پیرهنم که از شلوارم زده بود بیرون رد کرد و با سینه های لختم بازی کرد طوری که خیلی خوشم میومد و کیرم دیگه عقب نشینی بکن نبود . -هنوزم می خوای باهام ازدواج کنی ؟/؟ -حرف من از ته دلم بوده . تو رو با همه بدیها و خوبیهات دوست دارم . -یه شرط داره -چیه -باید ببینم سکست چطوره .. نمی خواستم بند آب بدم . نزدیک بود از زبونم بپره بگم برو از نازی بپرس .. -رویا من نمی خوام عشق رویایی خودمو خرابش کنم تا به گناه آلوده شه .. حالا اون از هوس داشت هلاک می شد . هیچ آزمایش هم در کار نبود . اون  با نگاهی پر از عشق و هوس بهم التماس می کرد . لبامو گذاشتم رو لباش .. -من نمی خوام دوباره راجع به عشق احساس بدی داشته باشی -بهنام من می خوام . ببین در اختیارتم . -می خوام که برای همیشه در اختیار من باشی .نه فقط حالا می خوام که مال من باشی . وجودت جس و جانت نمیگم که مال من باشه ولی میگم پیوسته به من باشه . بهم وفادار باشی .. دوستم داشته باشی .. نمی خوام بهم بگی که من یک هوسبازم .. -شما مردا همه تون هستین .. -پس من دست بهت نمی زنم . دستشو به ورم کیر داخل شلوارم رسوند وگفت پس این چیه -نمیگم نمی خوام ولی تا عشق تو رو نداشته باشم باهات حال نمی کنم . باید بهم بگی که هوسباز نیستی .. می خوام از ته دلت بگی . نه به خاطر این که تمام راهها به سکس ختم میشه . چشامو بستم در حالی که سراسر هوس بودم . -نمیگم نمیگم نمیگم -حالا که این طور شد رویا نمی خوام نمی خوام نمی خوام . دستشو به کمر م رسونده بود . خیلی تحریک شده بودم -رویا نکن . می خوای چی رو ثابت کنی -خیلی بی احساسی یه خانوم خوشگلو تو بغلت داری ولی نمی خوای باهاش حال کنی اون شروع کردبه وسوسه من -بهنام نمی خوای لختم کنی ؟/؟ -بس کن این بوسه هم به خاطر عشقم بود . -بس کن . باشه هر چی تو بگی . بغلم کن لختم کن . من تنتو می خوام . دیگه بهت نمیگم هوس باز .. دیگه بهت نمیگم .. من تو رو می خوام . تو رو .. -تو که می گفتی از مردا بدت میاد .. -نه .. نه .. دوستت دارم . دوستت دارم .. دوستت دارم .. -به خاطر هوس ؟/؟ -نه نه .. -یادت باشه چی گفتی ؟/؟ بابوسه های ملایم قصد لخت کردنشو داشتم که یکی یکی خودش لباساسو در آورد و بعد تا بفهمم چی شده خودش لختم کرد . خودشو انداخت تو بغلم .. -بهنام نمی دونم چرا این جوری شدم .. حتی نذاشت که  بیفتم روش .. هیجان زده شده بود با التماس و نوعی زار زدن کیرمو گرفت دهنش .. -آهههههه عزیزم عشق من تو چقدر بد جنسی ببین چقدر تیز شده بگو برای منه بگو کوس منو می خواد .. -رویا دوستت دارم  -من حالا فقط اینو می خوام .. اینو اینو من اینو دوست دارم .. حس کردم رویا شده مثل بهنام سابق ولی با هوس اون دمساز شدم چون دوستش داشتم و بهم گفته بود که بهم نمیگه هوسباز . زبونش  نرم و گرم بود و با لیسیدن کیر داغم آبشو با فشار و سرعت از کیرم خارج کرد . نذاشت حتی یه قطره شم بریزه زمین . دهنشو فوری گذاشت رو سرش -نهههههه رویا رویا .. ولی رویا با جفت دستاش کیرمو در حالت دوشیدن از پایین به بالا چنگش می گرفت تا تمام آبشو خالی کنه . افتادم روش و منم کوسشو گذاشتم تو دهنم .. -نههههه بهنام چقدر حال میدی .. دوستت دارم . می خوام مال من باشی . فقط با من .. بخورش بخورش .. چرخش کون سفیدش و سینه های درشتش منو داغم کرده بود . اولین باری بود که یه کوس سالم غیر جنده رو می کردم . اونم مال کسی رو که دوستش داشتم . کوسش تنگ تنگ بود . چون بیش از یه بار اونم طبق گفته خودش کار نکرده بود . ولی برای من مهم نبود . خیلی چسبون و داغ و پر هوس .. جوووووووون دیگه از این بهتر نمی شد . چشای رویا داشت از حدقه در میومد . موهای سینه مو داشت می کند . -منو ببوس .. سینه هامو کبودشون کن .. دوستت دارم . -رویا خیلی هوس داری .. با نازی مثل این که زیاد حال نکردی -بهنام این هوس شاید برا یه چیزای دیگه باشه . شایدم بازم دارم گول می خورم .. نذاشتم ادامه بده .. لبامو کنار لباش قرار داده و قبل از این که ببوسمش گفتم تو که می دونی چقدر دوستت دارم . واسم ناز نکن .. اگه یه بار دیگه این حرفو بزنی کیرمو می کشم بیرون -میگی من دروغ میگم .؟/؟کیرمو کشیدم بیرون . به گریه افتاده بود -شوخی کردم شوخی کردم . دستشو گذاشت رو کیرم و خودش اونو فرستاد تو کوسش . خیلی از این حالت خوشم میومد که یه زن با دستای خودش این کارو انجام بده .. دندوناش به هم می خورد . هوس زیاد اونو به لرزه در آورده بود . چشاش دیگه باز نمی شد .. -بهنام زیر کیرت خوابم گرفته .. کوسسسسسم کوسسسسسم .. منو بکن .. بکنم .. دوستت دارم . . دستمو گذاشتم رو دستش که داشت سینه شو می مالید . -بهنام همینو ادامه بده . سینه مو ول نکن .. بازززم کوسسسمو بکن .. تا آخر فقط مال منی .. عین مستا حرف می زد . کیر من مستش کرده بود . همون یه باری که آبمو خورده بود دیگه کیر نگه دار من توی کوسش شده بود .. -وااااایییییی بهنام جووووووووون فدات شم .. داره میاد .. آبم داره میاد .. از اون طرف نازی با دستش به پشت در زد -چه خبرته دختر!  هفت تا همسایه رو خبر دار کردی ما هم همین کیرو خوردیم دیگه -خفه شو بد بخت حواسمو پرت نکن .. این کیر مال منه مال کوس منه .. بهنام مال منه .. بگو بگو بهنام مال منی مال من -آره من مال توام و تو مال منی .. کیرمو که تو کوسش حرکت می دادم به چشاش خیره شده بودم . کف دستمو هم رو کوسش گذاشته بودم ولی نگاهمونو به همون صورت ثابت نگه داشته بودیم . ولی اون دیگه نتونست تحمل کنه .. -سوختم .. سوختم بهنام دیگه نا ندارم .. بهنام من خوشم اومده .. دوباره به سینه هام چنگ انداخته بود . حس کردم داره ارگاسم میشه .. نمی دونستم چیکار کنم .. -وایییییی رویا داره میاد .. بدون این که فکر کنم آبمو تو کوس رویا خالی کردم .. چقدر لذت بخش بود . طوری که اصلا دلم نمیومد کیرمو بیرون بکشم . بعد از چند دقیقه که یه هوشیاری بعد از سکس بهمون دست داد هردومون متوجه شدیم که عجب کاری کردیم .. -ببینم به چی فکر می کنی -به همون چیزی که تو داری فکر می کنی رویا  . -می دونم منو فراموش می کنی می دونم که حس می کنی که اینم یک هوس بوده .. همین طوره ؟/؟ -من که فکر می کنم این تویی که دوست نداری من در کنارت باشم . -ببینم تو چطور می تونی با یه زن بد سر کنی -من دوست دارم برای همیشه با من سر کنی . در خوشیها و در نا خوشیها تا این که مرگ ما رو از هم جدا کنه . رویا  رو بغلش کرده و در حالی که سخت اونو می بوسیدم و به درزدنهای نازی که کلید هم داشت توجهی نمی کردم آروم بهش گفتم خانومی عروس من میشی ؟/؟ -با لباس سفید میام خونه ات و با کفن سفید از خونه ات میرم بیرون ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

10 نظرات:

ایرانی گفت...

با تشکر از آره داداش گلم دوستان بازم محبت کردند و چند پیام برام گذاشتند 1-.پاسخ من به سارا و ریزا ی نازنین در داستان مادر فداکار ...سارای نازنین و دوست داشتنی ممنونم از راهنمایی و پیشنهاد ارزنده ات .. حتما از آن استفاده خواهم کرد خسته نباشی چون فکر کردی . دستت درد نکنه چون برام ارسال کردی . فعلا از نظر نگارشی به جایی رسیدم که الهام پس از عملیات صحنه رو داره ترک می کنه و الناز می خواد بیاد البته هفته بعد احتمالا چند روزی نیستم ولی به خاطر گل روی دوستان داستانهای چند روز رو یه دفعه منتشرش می کنم تا شرمنده عزیزان نشم . اگه هم پیامی و نظری پاسخش دیر شد و از دستم در رفت علتش می تونه غیبت احتمالی و چند روزه من باشه . همه شما برام عزیزید .....ریزا جان دوست خوب و گل و عزیزم که پیام سارا جان رو هم تایید کردی چشم ! حتما یه خورده با فکر و تمرکز بیشتری خواهم نوشت و امیدوارم که فرصت بیشتری پیدا کنم .درضمن اگه مطالب غیر سکسی رو هم پیگیری می کنی آره داداش عزیزم در قسمت تالاروبخش خاطرات وداستانهای ادبی سایت این نوع آثار منو منتشر می کنه . دست گلش درد نکنه . ریزا و سارای خوبم خوش و خرم و خندان باشید ....ایرانی ..2-.پاسخ پیام ریزای عزیز در داستان ماجراهای مامان زیل ...ریزا خان گرامی بازم اطاعت میشه .. باور کن تعداد زیاد داستانها همراه با کار و مشغله زندگی بعضی وقتا قدرت تمرکز آدمو کم می کنه . بیشتر از نیمی از داستانها رو وقتی که شروع می کنم به نوشتن تازه فکر می کنم چی باید بنویسم ..می دونم نباید این جوری باشه ولی تا یه فرصتی گیر میارم انگشتام به طور اتوماتیک میره طرف تایپ ..پیشنهاد خوبی در خصوص این داستان دادی بعد از عوض شدن صحنه فعلی که در دست نگارشه وچند تا بچه بسیجی رو وارد کردم و چندین قسمت می کشه سعی می کنم یه کاریش بکنم . پاینده باشی ...ایرانی 3-پاسخ به نیلومن سکس در داستان خانم مهندس ..نیلومن سکس خوب و عزیزم اطاعت میشه ..وفکر کنم همزمان یا حتی زودتر از انتشار این پیام و نظر من داستان خانم مهندس منتشر شه . به خاطر لطف و محبت و توجهت سپاسگزارم . دست گرم دوستی و محبت همه خوانندگان دوست داشتنی را می فشارم . بر قرار باد این دوستیها و با درود به تو نیلومن گرامی وهمه خوانندگان این مجموعه و همه و همه در هر جای و مجموعه دیگری .... پایان هفته خوبی داشته باشی مثل تمام روز های عمرت ... ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوب و مهربان ! استاد شاکات عزیز مدیریت محترم تالار ادبیات سایت لوتی با پیامی در قسمت دل نوشته ها فوق العاده شرمنده ام نموده و بنده را که افتخار می کنم شاگرد ایشان باشم همچون فردوسی بزرگ , رستم گونه بر آمده از دنیای دیگری خواند که قلم وقلب و اندیشه ام از پاسخی که شایسته لطف ایشان باشد عاجز مانده......استاد shakaatارجمند و اندیشمند! چون همیشه مرا بیش از آن چه هسته ام خوانده اید این بزرگواری شما را می رساند , فروتنی و تواضع شما را . این که هنوز هم ستاره ای هست که می خواهد شب تاب ها بدرخشند . شب تاب خاموش خواهد شد اما ستاره همچنان می درخشد . سپاسگزارم استاد! به خاطر همه دلگرمی بخشیدنهایتان , به خاطر قدرت کلامتان و به خاطر انگیزه دادنهایتان . پاینده و پایدار , آزاده و سربلند باشید ....ایرانی

ناشناس گفت...

بالاخره ، رویا بود یا میترا ؟؟!!!
آخر داستان رویا تبدیل شد به میترا !!!!

ایرانی گفت...

با سلام و عذر خواهی از دوست خوبم همون رویا درسته علتش هم اینه که دو تا داستانو با هم داشتم می نوشتم میترای اونور پرید اومد این ور اتفاقا بهنام هم یه جا رفته بود اون طرف جای مجید که موقع ادیت متوجه شدم این یکی از دستم در رفت . پیش میاد ولی در داستان داماد طرفدار مادر زن یه جا به جای بهزاد نوشتم بهروز .. یه خواننده ای سه چهار خط فحشهای زننده و رکیک و بد و بیراهی به من داد که خب اونو به خاطر احترام به شما حذفش کردم وگرنه این الفاظ جز این که بی شخصیتی طرف رو برسونه چیز دیگه ای نیست . اتفاقا اون یک کلمه اشتباه رو اصلاح هم نکردم . دلش از جای دیگه ای پر بود . معلوم نبود بسیجیه غربیه چه جوریه .. می خواستم محترمانه جوابشو بدم گفتم بهتره وقتمو تلف نکنم . درهر حال از دقت و تماس وادب و فرهنگ و توجهت ممنونم . شاد و پیروز باشی . در ضمن از فردا به مدت چند روز نیستم . امشب داستان چند شبو با هم میذارم ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز در شش هفت سطر آخر داستان بگو فقط مال منی دو جا به جای رویا نوشته بودم میترا که اصلاحش کردم اگه درسایت لوتی هم اصلاحش کنی بد نیست ..ممنونم درضمن تا امشب یا در امشب داستانهای چند روز رو با هم میذارم و چند روزی هم نیستم . پاسخ به استاد شاکات عزیز رو هم در چند تا پیام قبل از این نوشته ام که امید وارم زحمت اونو هم بکشی . سپاسگزارم . پایدار و پاینده باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم میگرن تومور نازنین هم در داستان هوس اینترنتی برام پیام گذاشته .. میگرن تومور عزیزم که امیدوارم هیچوقت دچارواسیر هیشکدوم از اینا نشی ..این داستانهای دنباله دار همه شون نیمه تمومن و من باید اونا رو بنویسم و اگه فرصت کنم چشم . افتخار می کنم در خدمت تو عزیز باشم و سایر گلهای دوست داشتنی . وحتی حالا که تا چند ساعت دیگه برای چند روز غیبم می زنه در صدد فرصتی هستم که یک قسمت دیگه از این داستانو بنویسم که برای چهار شنبه پنجشنبه دیگه که بر می گردم بتونم منتشرش کنم . اینو یه خورده عقبم .. ممنونم از لطف و توجهت . امیدوارم همیشه سالم و تندرست و خوشحال و خندون باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم یه داستانی هست به نام میلاد عشق که به مناسبت آغاز سال 2012 میلادی در اول ژانویهگذاشته بودم که اگه بتونی منتشرش کنی با این ایام تناسب داره و علاوه بر لطیف و عشقی و پر احساس بودن حال و هوا یی از کلیسا و مسیحیت هم درش هست و عشق یه مرد مسلمون به یه دختر مسیحی با سوژه ای قوی .. حیف که در مورد ریزه کاریهای مسیحیت اطلاع کاملی نداشتم وگرنه نکات خاص بیشتری رو در داستان قید می کردم ..داستان میلاد عشق ..امسال تعداد داستانهام زیاد بود و این مشکلی هم که برام پیش اومد دیگه فرصت تمرکز بهم نداد ..حالا قبل از ژانویه هم گذاشتی گذاشتی ..ممنونم شاد و سربلند باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام قلم خیلی زیبایی دارید اگر میشه داستانی در مورد همسر برادزن داستان بنویسید. اگر به صورت سکس گروهی هم باشه خیلی عالیه

ایرانی گفت...

ممنونم از دوست نازنین و آشنایم ! چشم حتما در ردیف داستانهای یک قسمتی خواهم نوشت .. قبلا هم چند داستان در این مورد نوشتم ولی گروهی ظاهرا نبود ..سعی می کنم خلاصه تر بنویسم ولی طول می کشه چون 15 یا 16 تا تک قسمتی باید بنویسم تا برسه به اونجا ..ممنونم از لطف و محبتت . پاینده باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل پاسخ به نظرات زیاد شده و زحمت تو ی نازنین هم خیلی زیاد تر میشه ابلیس غریب هم در ذیل داستان خانوما ساکت پیام گذاشته .....ابلیس غریب عزیزم که ترجیح میدم صدات کنم فرشته آشنای نازنین من اگه بتونم قسمتهای بیشتری از این داستانو بنویسم بیشتر منتشرش می کنم این داستانها همه شون یکی دو قسمت آینده شون نوشته شده .. از محبت و توجه و انگیزه دادنهایت بی نهایت سپاسگزارم با این حال تلاشم را خواهم کرد .پاینده و پایدار باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر