ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پول حرام , سکس حرام

باجناقم افتاده بود زندان . یه سه سالی واسش بریده بودند . رفته بودم ملاقاتش . اون نگران زن و دختر کوچولوش بود .. البته اونا نیاز مالی نداشتند و خواهر زنم ساناز که خیلی هم ناز بود با دختر سه ساله اش سروناز از این نظر راحت زندگی می کردند . فکر کنم از همون پولهای اختلاسی رو خرج می کردند . -ببین تورج یه خورده مواظب خونواده ام باش اونا رو تنها نذار حواست باشه .. -اون بیشتر وقتا خونه مادر زنمونه .. تنهاش نمی ذاریم -ببین اون زن خوشگلیه -به جای خواهر ماست -خب واقعیتو باید قبول کرد خیلی از مردا هنوزم چشمشون دنبال اونه . نذار به هر حال ..-ببینم طلا که پاکه چه منتش به خاکه -درست ولی آدمیه و تنهایی ..یه وقتی شیطون رفت تو جلد آدم . من و تو که مثل دو تا داداشیم و این حرفا رو نداریم ..نمی دونستم چرا این جوری شده ..چند روز بعد  وقتی که عروسی دختر خاله زنم بود سانازو  با یه لباس سکسی و فانتزی توی مجلس دیدم که چه بی خیال می رقصید و با اون پیراهن کوتاه بدن نماش که حتی اگه دقت می کردی رنگ شورتش هم مشخص بود داره به بقیه حال میده . سروناز رو داده بود دست این و اون و خودش با هر کی که از راه گیر می آورد می لاسید . اون شب خونواده ام زود رفتن خونه و من اون موندیم . .حتی همسرم سوسن که خیلی زود از این مجالس خسته می شد بهم گفت نمی دونم ساناز چرا امشب این جوری شده تو باش و اونو برسون خونه . من از این جوونا خوشم نمیاد . درسته که  عروسیه ولی نمی دونم چرا خواهرم امشب مثل دخترای دنبال شوهر می گرده . عیبی نداره ولی تا این حد افراطی بودن و خوشگذرونی ؟/؟ با این که منم خسته بودم ولی دو صبح تا پنج صبح رو منتظرش بودم . سرو ناز رو عیالم با خودش برد . ما دو تا پسر کوچولو داشتیم و عاشق دختر بودیم .. . وقتی که مجلس تموم شد با اخم و تخم خودم مانتوشو به طرفش پرت کردم و گفتم بیا بریم خونه مون .. -تورج این چه رفتاریه با من داری .. خواهر زن 25 ساله ام که چهار سال ازم کوچیک تر بود و باهام صمیمی انتظار این حرکتو ازم نداشت . سوار ماشینش کردم . می خواست بره خونه خودشون . -ببین ساناز شوهرت تو زندونه و تو این جور داری با پولش خوش می گذرونی -چیه تو قع داری که بشینم گریه کنم ؟/؟ می خواست مال مردم خوری نکنه -همین .؟/؟ اگه این کارو نمی کرد که الان باید محتاج شما ها می بودم . -دیوونه واسه این که تو قع تو بالا بود . از سوسن یاد بگیر .. فقط دو سال ازت بزرگتره .. حداقل جلو مردم طوری رفتار نکن که عروسی خودته .. -چته تورج از تو این انتظارو نداشتم . آبرو مو برده بود . با اون رقصا و قر کمراش . طوری کون بر جسته شو می گردوند که انگاری برای کل پسرای اونجا دعوتنامه می فرستاد . هر چند دقیقه یه دستی به میکاپش می زد و شده بود عین جنده های خیابون . اونو این جوری نمی دونستم . بقیه هم  گوشه نشین نبودند ولی روح حرکات اون چیز دیگه ای بود .. اونو رسوندمش خونه .. به محض این که رسید خونه از سلاح زنونه اش استفاده کرد .. -من از اولش شانس نداشتم . اون از شوهرم این از دامادم .. انگاری که من هرزه ام .. مانتوشو در آورد .. بر شیطون لعنت سرمو اون ور کردم . من و باجناقم مث دو تا داداش بودیم . اون زنشو داده بود دست من و منم خب یه ثانیه شیطون اومد تو جلدم و فوری بهش سنگ انداختم . ساعت نزدیک 7 صبح شده بود . خوابم گرفته بود . ساناز حتی پیش منم دیگه رعایت نمی کرد . پیراهنشو از تنش در آورد و انگاری تازه می خواد بره مهمونی . رفت جلو آینه و دستشو گذاشت رو سوتین و سینه هاشو بالا و پایین می داد تا شکلشونو حفظ کنه . -تورج جان معذرت می خوام من با تو خیلی راحتم -چیه از دیشب این جوری شده یا می خوای که من چیزی به شوهرت نگم . -مگه تو جاسوسی منو هم می کنی . مگه من چه کار خلافی کردم . دوباره پشت به من کرد . شورت نازک و فانتزی خواهر زن بیشتر بر جستگی های کونشو انداخته بود بیرون . این بار شیطون سی ثانیه رفته بود تو جلدم . ساناز خیلی خوشگل بود و پوست سفیدی هم داشت . -اگه کار نداری من برم .. -تورج تو که چشات باز نمیشه یه استراحتی بکن و پیشم صبحونه بخور و برو .. اون وقت اگه همین جور خواب آلوده بری و مشکلی واست پیش بیاد حریف خواهرت نمیشم .. با خودم گفتم اگه هم نرم بازم برام مشکل پیش میاد . -ساناز نمی خوای لباس بپوشی ؟/؟ -ایرادی داره راحت باشم ؟/؟ چیه نکنه می خوای بگی تو هم مثل بقیه مردا هیزی . تو و بردیا جون که مثل دو تا داداش می مونین . تازه منم که  عین خواهرتم . نمی دونستم از دست اون و شیطون کجا در برم . تنهابودن ما با هم , نبودن شوهرش و اون همه بزن بکوب توی عروسی .. نگاهش یه نگاه غیر عادی و شیطانی بود نمی دونستم از دستش کجا در برم . خودمو تو اتاق خواب دیدم . ساناز معلوم نبود کجا رفته .. خیلی خسته بودم . کتمو در آوردمو با همون شلوار افتادم رو تخت . نمی دونم چند دقیقه خواب بودم . حس کردم یه چیز خیسی داره بینی منو قلقلک میده . موهای سر ساناز از حموم بر گشته بود . لعنتی کنارم دراز کشیده بود . چشام باز نمی شد . حس کردم که دهنشو به دهنم نزدیک کرده می خواد منو ببوسه .. لعنت بر این حرکت . نفسم بند اومده بود . به خودم فشار آوردم که نفهمه بیدارم . بهم پشت کرد . یه لحظه که چشامو باز کردم اونو کاملا لخت دیدم . هیچی تنش نبود . بوی خوش شامپو و عطر ملایم تنش .. آههههههه که چقدر مستم کرده بود . کف دست ساناز از پشت رفت رو شلوارم . کیر شق شده منو حسش کرد .. با ملایمت و هوس گفت بیداری تورج ؟/؟ می دونم که بیداری یه مرد وقتی که کیرش بیداره خودشم بیداره .. وووووییییییی این چرا این قدر بی تربیت شده و رعایت نمی کنه .. دوباره روشو به طرف من بر گردوند .. -تورج می دونم  که می خوای نگو نه .. نگات مث همه اون نگاههایی بود که امشب دنبالم بودند . من خودم این نگاهها رو خوب می شناسم . باور کن من زن بدی نیستم ولی حالا که بردیا نیست منم یه زنم نیاز دارم .. -ساناز همه زنا که شوهرشون مشکل داره باید همین کارو کنن ؟/؟ تو اگه چند روز بری سفر و اون بخواد با یه زن دیگه باشه ناراحت نمیشی ؟/؟ -فکر می کنی قبل از این که بره زندان سر و گوشش نمی جنبید ؟/؟ -تو می خوای تلافی کنی ؟/؟ -اتفاقا من اهل تلافی نیستم . من میگم مرد خرجی خونه رو بده زنو تامینش کنه و نذاره سختی بکشه . هر غلطی که دلش می خواد بکنه . من دارم خودمو می بینم . نیاز خودم ..-نههههههه من نمی خوام .. سوسن چی ؟/؟  بردیا چی ؟/؟  هر لحظه خودشو بیشتر بهم فشار می داد .دستشو می خواست بذاره لای شلوارم نمی تونست . داغ شده بودم . کمر بندمو باز کرد . دیگه حرفی نداشتم . -ساناز نامردیه . بردیا تو رو داده دست من .. نامردیه ..-پس تو گماشته و جاسوس اونی . ببینم تو بهش قول دادی . درست اگه من برم دنبال یه غریبه اون وقت بازم چطور می تونی پیشش سر بلند کنی . با این چرندیاتش زبون منو بسته بود .. با دستاش یکی یکی لباسامو در آورد.  رسیدیم به جایی که فقط یه شورت پام بود . کیرمو با شورت گذاشت تو دهنش ..-نهههههه ساناز نهههههه . -آرررررههههه .. آبم از پشت همون شورت داشت می ریخت . خودم شورتمو در آوردم .. -دیدی تورج همه تون مث همین ولی به جون سروناز من بعد از بردیا اولین باریه که خودمو تو بغل یه مرد دیگه می بینم . بهم برس . تامینم کن نیاز دارم . داغم .  قبل از این که کیرمو بذاره تو دهنش گفت ببین ببین دست بزن به کوسم داغ داغه . خیلی می خواد . نذار من آلوده شم . تو به بردیا قول دادی . عجب کوس شری می گفت . -باشه من رو قولم هستم . حالا منم شدم شریک کوس شر گویی های اون -باشه پسر خوب آفرین .. آفرین .. وقتی کیرمو گذاشت تو دهنش صدای زنگ موبایل و تلفنو با هم شنیدیم . همه رو قطع کرد و دوباره بر گشت . حالا با یه نگاه خریدارانه ای بر اندازش می کردم . اون دست از سر کیرم بر نمی داشت .. -اوووووفففففف ساناز چقدر خوب ساک می زنی .. -یه لحظه کیرمو کشید بیرون و گفت می دونم سوسن هنوز آب کیرتو نخورده ولی من واست می خورمش و این کارو کرد .. وقتی با مکش شدید آب کیرمو داشت قورتش می داد انگاری یه دنیا لذتو از پشت کیر و کمرم به همه جای بدنم پخش کرده و خمارم کرده بود . نذاشت هیچ قطره ای از اون حروم شه . -حالا که کمرتو سبک کردم منو فراموش نکنی ها .. . .با این حال بازم به ساک زنی خودش ادامه داد تا کیرمو شق کرد . حس کرد که بی حسم . اومد رو کیرم نشست -اووووووهههههه ساناز باورم نمیشه تازه خالی شده باشم .. -پس من چی من که هنوز پرم .. پرم .. چقدر تو بی احساسی یه خانوم خوشگل رو کیرته . ندیدی که چطور همه مردا و پسرا آرزومو داشتند . این حرفو که زد به رگ غیرتم و به غیرتم بر خورد . -اگه یه بار دیگه از این حرفا زدی دیگه باهات از این کارا نمی کنم -اوخ جون بازم خبریه جون جون جون .. جون جون .. باشه باشه هر چی تو بگی .. هردو مون گازو گرفته بودیم و تند کرده بودیم رو تخت می غلتیدیم . نوک سینه هاشو تنشو زیر بغل خوش عطرشو همه جا رو لیس می زدم و می بوسیدم .. -تورج تورج نهههههههه خیلی خوشم میاد .. نمی دونم واسه چیه .. بگو به من بگو چرا این قدر دوستت دارم . به من بگو .. -شاید هوسه -نمی دونم هرچی هست که می خوام تو بیشتر مال من باشی مال من .. می دونم چیکار کنم که بیشتر مال من باشی .. وقتی افتادم به جون کوسش دیگه از حال رفته بود . جیغ می کشید . هر چیزی رو که دم دستش بود و می تونست پرتش کنه به  اینطرف و اون طرف پرت می کرد و بعد شروع کرد به چنگ انداختن به تشک و بالش و بدن من .. کیرمو تیز و راست کرده و با لبه و اطراف کوسش که خوب بازی کردم و برشته اش کردم , کردم تو کوسش .. با خودم گفتم بردیا بردیا خوب این امانتی رو نگه می دارم . نمی ذارم دست کسی بهش برسه . مثل زن خودم ازش مراقبت مبی کنم . بردیا راحت بخواب که من بیدارم . ساناز دیگه گیج شده بود . تند و تند حرکاتشو عوض می کرد . دوباره اومد روم نشست لباشو گذاشت رو لبام و کوسشو رو کیرم . منم دستمو گذاشتم دو طرف کونش و یه دستمو آروم آروم به کوسی که در حال کردنش بودم نزدیک کردم .. -اوووووففففف کوسسسسم کوسسسسم .. -بچسبون لباتو ساناز -تورج با دستاتم کوسمو قلقلکش بده .. داره قلم میاد بکن خوشم میاد تند تر تند تر . آخخخخخ -ساناز کاش صد تا دست داشتم -با صد تا کیر -آخه من کیر ها رو کجا فرو می کردم .. -تورج همه شو می گرفتم همه شو مال خودت بود دیگه .. یکی  شم به هیشکی دیگه نمی دادم .. چرا یکی رو می دادم به سوسن -چقدر بخشندگیت خوبه -تورج تو یکی ازم گله داری ؟/؟ -فدات میشم .. دیگه بی حال شده بود . دستاش سست شده نایی نداشت . با پنجه هاش موهای سینه مو از ریشه درشون آورده بود . چشاشو با یه حالت خاصی می گردوند که عمق هوسشو نشون می داد اون دیگه ارضا شده بود . ثانیه هایی بعد طاقباز شد و ازم خواست که تو کوسش آب بریزم . ترسیدم ولی گفت تحت هیچ شرایطی نگران نباشم . . کوسشم مث دهنش هر چی رو که خالی کردم قورتش داد .. دیگه وقت ماچ و بوسه و حرفای بعد از سکس رسیده بود .. -ساناز اگه یه خورده تند باهات بر خورد کردم منو ببخش . می دونم همه اینا به خاطر نیاز بوده . یه مرد باید یه زنو به خوبی درک کنه -به خصوص اگه یه داماد خوب و با فر هنگ باشه .. -موندم چه جوری بازم بیام سراغت . -عیبی نداره تا این  سانازو داری غم نخور . کاری می کنم که نصفه شبم  بیای سراغم . .. راستم می گفت یه نصفه شب زنگ زد که حال سروناز بده .. سوسن و من با این که سرگرم سکس بودیم منو مجبور کرد که پاشم برم اونجا . قبل از رفتن تو کوسش خالی کردم که دیگه اونجا راحت تر باشم . چون حدس می زدم یه نقشه باشه .. تا برسم خونه شون کیرم دوباره آماده باش شده بود . ساناز حتی اگه میومد خونه ما بازم یه گوشه و کنارایی تر تیبشو می دادم . وقتی این بار به ملاقات بردیا رفتم و خبر زنشو گرفت از شنیدن این خبر که همه چی امن و امانه آسوده خاطر شد .-راستی بردیا جون باجناق عزیزم نگرانی تو از چیه . زنت که خیلی خانومه -ببین تورج من هم خیلی مقید به وفاداری بودم قانع بودم به یه زن ولی ما ل مردم خوری و پول مفت و کلاهبرداری یه حس و حالهایی رو در من به وجود آورد که هر زنی رو که می دیدم دوست داشتم باهاش طرف شم . از زنای مجرد بگیر و متاهل با خیلی هاشون رابطه بر قرار کردم . فکر کنم همه اینا اثر پول حرام بوده . .این پول مفت و حرامه که اون عشق و رابطه های پاکو از بین می بره و خیانت رو به عنوان یک اصل اجتناب ناپذیر در میاره . ترسیدم که نکنه این پول در ساناز هم اثر کرده باشه -بردیا فکرت تو زندان عجب باز شده ها . عین ملا های عمل نکن حرف می زنی .. نصف پولا رو چال کردی و نصفشم دادی دست ساناز و اون وقت میری بالا منبر ؟/؟ -داداش صبر کن بر گردم هوای تو رو هم دارم -رفیق فدای مرام و مردانگیت تو به اندازه کافی هوای ما رو داشتی . همون که بهم اطمینان کردی و سانازو سپردی دست ما این از هر چیزی واسم با ارزش تره . درسته که اون جای زن داداش منه ولی جای آبجی منم هست .. به ساعتم نگاه کردم . داشت دیرم می شد .. بردیا مثل خر کیف می کرد و اشک تو چشاش جمع شده بود . باهاش خداحافظی کردم و رفتم طرف خونه ساناز تا بازم تامینش کنم . دوست نداشتم شیطون بره تو جلدش و کوس  نیاز به سوی غریبه ها دراز کنه .... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر