ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عاشقتم میسترس 13

باید تو رو بکوبمت بکوبمت . داری باهام چیکار می کنی . منو کشتی . صبر کن می دونم چیکارت کنم . -من همیشه آماده تنبیهم . همیشه مطیع اوامر ملکه خودم هستم . میسترس صبورای من .. کوس چاق و تپلی که درست شده بود یه خورده داشت بادش می خوابید مثل باد میسترس خودم ولی اون بعد از ارگاسم می دونم که پر باد می شد . با لذتی زیاد هردومون فقط به حرکتای کیر و کوس فکر می کردیم . اون به جای کوبیدن به من حالا چنگم گرفته بود . هر چند لحظه در میون یه نگاهی به قالب کوسی که کیرمو فرو کرده درش داشتم مینداختم و سرعت گاییدنمو زیاد کرده بودم . روی میسترس خودم خم شده و اونو بوسیدمش . بوسیدمش تا اگه حسی هم داشته باشه بازم در میان بوسه های من مخفی شه و حس نکنه که یک میسترس در مقابل یه اسلیو کم میاره از این که خودشو کوچیک کنه . دلم می خواست غرور و شخصیتش حفظ شه . هر چند بدنم کبود بود و از درد داشتم می مردم . با این حالت لذت در کنار میسترس خودم بودنو به همه چی تر جیح می دادم . زندگی بدون اون واسم کشنده بود . پس با مرگ در کنار اون یا توسط اون چیزی رو از دست نمی دادم . بذار اون به زندگی برسه . عشقشو بکنه شاید که به منم عشق بده زندگی بده . اگرم نده همین اسلیو ساده اون باقی بمونم و طوری بهش حال بدم که دنبال مرد دیگه ای نره از همه چی مهم تره .. چشاشو بسته بود و حرکتی نمی کرد . اون با سکوتش فریادشو زده بود و منم تا جا داشت توی کوسش خالی کردم .. اون با هر بار خالی کردن کیرم تو کوسش یه بار لبشو باز می کرد و چیزی می گفت .. وقتی کارمون تموم شد و چشاشو باز کرد یه سیلی نه شدید و نه ضعیفی گذاشت زیر گوشم .. -این واسه اینه که یادت باشه کی هستی و سر خود کار نکنی .. بازم یه نگاهی بهش انداخته و سری تکون داده و گفتم باشه . چشم ! اطاعت میشه بانوی من  میسترس صبورا .. سرمو بر گردوندم تا قطره اشکمو نبینه . آخه یه اسلیو که به خاطر حرفا و دستورات میسترسش اشک نمی ریزه . نمی خواستم که ناراحتش کنم و دلشو به درد بیارم . روز بعد از دانشگاه که بر گشتیم در آپارتمانو که باز کردیم تا وارد شیم دیدیم یکی مثل جن بو داده همراه ما اومد داخل . معلوم نبود از کجا سبز شده . صبورا و اون مرد شروع کردند همدیگه رو به فحش بستن . اون شوهر سابق صبورا بود . البته اصطلاح شوهر سابق به نظر من همیشه کاربرد نداره چون اون که در اون لحظه شوهر نداشت .. بگذریم من رفتم یه گوشه ای .. -خانوم خانوما این بچه سوسول کی باشن -ربطی به تو نداره -خوب منو چاپیدی رفتی با یکی دیگه -عوضی حقم بود مهرم بود . تو فقط داشتی منو می زدی . دنبال عیاشی و تفریحت بودی ولی من دیگه بخورت نیستم . حالا هم ازت جدا شدم . چیکار به کار من داری . رفت دستشو بیاره بالا که صبورا زد زیر گوش قاسم .. برق از کله اون نامرد پرید . خواستم دخالت کنم نذاشت .. -برو گمشو . فکر نکن من بخورت هستم . -هردوتونو می کشم .. -از جون من چی می خوای -می خوام که دوباره زنم شی . -زنت شم که  این چندر غاز مالی رو که به اسمم کردی از چنگم در آری و بری دنبال عیاشی و زن بازی های خودت ؟/؟ می دونستم صبورا می تونه حریف اون شه می دونستم ولی نمی دونم چرا دلم نمیومد دخالتی نکنم . -نگفتی به من این پسر کیه -آقا خنگه من می خوام باهاش عروسی کنم . باهم قول و قرار گذاشتیم .. با خودم می گفتم کاش که همین طوری می شد که اون می گفت .چون الکی به به قاسم همچین حرفی زده بود .  یه خورده هم می ترسیدم از این که نکنه صبورا دوباره برگرده نزد شوهرش . اون وقت اون میشه اسلیوو سرم بی کلاه می مونه . نه من اینو نمی خواستم . دلم می خواست خودم باشم اسلیو اون . هر کاری دلش می خواد باهام انجام بده . من عاشقش بودم . حس کردم صبورا از نظر روحی در مقابل قاسم نقطه ضعف داره . شاید بعد از طلاق بود که قدرت خواهی و سلطه طلبی اومده بود سراغش .. -آشغال من کم بهت خدمت کردم ؟/؟ دانشجو بودم ولی مثل یک زن خونه دار به خونه زندگیم می رسیدم . تو چی می خواستی  -هم تو رو می کشم هم این فاسق تو رو .. صبورا سرش بود بالا یه لحظه برق چاقو رو تو دستای قاسم دیدم . به سرعت برق خودمو انداختم وسط .. حس کردم یه چیزخیلی نرم رفته تو شکمم . اولش نرم بود ولی بعدش منو سوزوند . چند ثانیه ای سر پا بودم .. قاسم فرار کرد صبورا اومد بالا سرم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر