ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مامان و زن دایی 4

وووووییییی ووووویییییی ماااااماااان ماااااااماااان کوسسسسسسم زن دایی جووووووون جووووون آتیش گرفتم . نمی تونم بند شم .. -مهسا مهسا ولش کن .. الان دخترم قلبش وای میسته .. -نه نهههههه باید عادت کنه .. مگه اون پیرمرده که اگه یه کوس ببینه فشارش بره بالا و سکته کنه . هیچیش نمیشه . زن دایی همچنان به کارش ادامه می داد تازه دستاشم گذاشته بود رو سینه هام و باهاشون ور می رفت و سر مامان هم داد می زد که بیکار نباشه و بیاد رو من که کمک کنه و زود تر منو به ارگاسم برسونه و بتونم به آخر کیف برسم -مهوش  جای این که انگشت تو کون من بکنی بیا یه حالی به این دخترت بده که به مرحله تکمیلی برسه . مامان تنها جای خالی که گیر آورد لبام بود که اونا رو به قبضه خودش در آورد واونم در جهت مخالف من طوری لبامو می بوسید که مزاحم کار زن دایی مهسا نشه . مهسا دو تا پاشو طوری به پاهام فشار می داد که اونا رو نمی تونستم به طرف بالا حرکت بدم . زیر پام که کفه حموم بود . دستامو دور کمر مهسا قرار داده و اونو بیشتر به طرف خودم می فشردمش یه حالتی داشتم که انگار یه لذت چرخشی روی کوس و دور کوسم با یه سرعت زیاد داشت منو پرتم می کرد به یه فضایی که انگار خودم باشم و خودم . یه چیزی رو حس می کردم که همراه با لذت در حال آب شدنه . انگار گوشت یه قسمت از کوسم در حال آب شدن بود . یه لذتی فوق العاده همراه با آرامش که نمی دونستم اسمشو چی بذارم اونو به چی تشبیه کنم . نمونه کوچیک این لذتو وقتی که  داشتم در فانتزیهای سکسی خودم تصور می کردم که یه پسر داره باهام حال می کنه اون وقت دستمو میذاشتم رو کوسم ولی این کیف کردنها تا یه حدی بود . یا این که یه چیز کلفتی رو روی کوسم می کشیدم تا با یه قلقلک مخصوص  خودمو آروم کنم ولی این جوری بیشتر خودمو آتیش می زدم و دلم می خواست زود تر یه زن بشم و یه امکاناتی رو که یه زن ازش بهره منده منم داشته باشم ولی حالا خیلی فرق می کرد . مهسا کوسشو همین جور روی کوس من می غلتوند مامان داشت منو می بوسید . دستای زن دایی هم رو سینه هایی قرار داشت که در سن من حساسیت اون دست کمی از حساسیت و تحریک پذیری کوس نداره . حس کردم که دیگه دارم به مرزجنون می رسم و کوسم داره از هم می پاشه . مامان و زن دایی منو چفت و بست کرده بودند . فشار دستامو رو کمر مهسا زیاد کرده لب مامان مهوشو هم با فشار میک می زدم و گاهی هم خیلی آروم گازش می گرفتم . یه لحظه حس کردم کوسم مثل یه شمع داره آب می شه . یه چیزی در حال جوش اومدن و جریانه . این حالت یه دقیقه ای ادامه داشت و یواش یواش آروم گرفتم . مامان وقتی حس کرد لبام شل و بی حرکت شده لباشو از رو لبام ورداشت و زن دایی هم وقتی که دستام از دور کمرش افتاد اونم ولم کرد و آروم از روم پا شد . حتی حالشو نداشتم چشامو باز کنم که ببینم اونا دارن چیکار می کنن . بعد از دقایقی که خواب و خماری من کمتر شد و یه نگاهی به اونا انداختم دیدم چه جوری دارن با هم حال می کنن . مامان شونه های زن دایی رو گرفته بود و انداخته بودش رو شونه هاش خودشو جلوتر کشیده و با یه کوس تو کوس دو تایی با هم حال می کردند . یه فیلم حسابی توی حموم راه انداخته بودند . وقتی حرکاتشونو می دیدم و چشام می خورد به کون درشت و تپل دو تایی شون و این که چقدر با حرص و ولع همدیگه رو می بوسن و نوک سینه های همو میذارن تو دهن هم دوباره تحریک شده بودم . مامان و زن دایی گرسنه سکس و خوردن پر و پاچه هم بودند . با این که خوشم میومد ولی یه خورده احساس خستگی می کردم . اونا چه طور این همه با هم حال می کردند و بعدش شبم می رفتند توی رختخواب پیش شوهرشون . فقط داشتم به حرفاشون گوش می کردم و حرکاتشونو هم زیر نظر داشتم . شبیه فیلمها و شوهای هندی که رقص قرینه می کنند دو تایی در یه همچین مایه هایی با هم سکس می کردند . دستا رو کوس .. لبا رو لب .. اوخ که چه حالی می داد . دلم می خواست که دوباره باهام ور برن . ولی دو تایی شون اونجا رو کرده بودند مثل فیلمهای کاراته و جیغ و داد و از این فریاد ها .. نیمساعتی شد که دو تایی شون آروم شدند . چه خبر بود . سه تایی مون رفتیم زیر دوش پس از یه شستشوی مختصر و شوخی با هم اومدیم بیرون . من یکی که خیلی سبک و آروم شده بودم . یه حسی که فکر می کردم چند تا کیر کلفت از خوش تیپ ترین پسرای  شهر و دیارمون رفته توی کوسم . مامان و زن دایی دیگه روی شورت و سوتین خودشون چیزی نپوشیده بودند . رفتند طرف اتاق خواب . -عزیزم ماهرخ جون اگه درس داری یا کار دیگه ای می تونی به کارت برسی . من و مهسا جون یه کارایی با هم داریم -مامان زن دایی شما هنوزم جا دارین ؟/؟ -عزیزم محیط هم در تحریک و لذت دادن به آدم موثره .. اون جا فضای حمام بود و اینم فضای اتاق خواب و تخت و یه محیط شاعرانه . الان درو می بندیم . همه جا تاریک میشه . چراغ خواب نارنجی رو روشن می کنیم . دوتایی مون میریم روی تخت .. اوخ ماهرخ جون تو امروز حالتو کردی قربون دختر خوشگلم بشم . برو مادر فدات . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر