ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 44

 خواهر من زن ندارم . هنوز اون سعادت نصیبم نشده که مزدوج بشم . قیافه جوونه وحرکاتش داشت نشون می داد که اونم از اون فیلم بازی کناست . -شما جوون خیلی خوب و نجیب و سر به زیری هستید . میگن زمین اونی رو که زن نداره نفرین می کنه .. در جامعه عدل اسلامی که همه چی فراهمه و الحمدالله توزیع عادلانه ثروت و سر مایه های ملی دیگه فقیری باقی نذاشته و ما الان قراره از کشور های همجوار فقیر وارد کنیم شما چرا عزب می گردید . -خواهر مزاح می فر مایید الان ازدواج هزینه داره .. -برادر قناعت توانگر کند مرد را . در هر حال اگه تفاهم و ایمان زیر بنای پیوند زیبای ازدواج باشه حتی اگه شده وسط جنگل یک چادر بزنید می تونید با همسر خودتون به خوبی و خوشی زندگی کنید . عارف بر و بر منیره رو نگاه می کرد . داشت فکر می کرد این زنه یا زیادی ایمانش قویه و رویایی فکر می کنه و یا این که عقلش پارسنگ بر می داره . -من یه جایی رفتم خواستگاری که پدر دختره روحانی عظیم الشانی بود و هست و میگن از اونایی که جا نماز آب می کشه وپاشنه پاش می گرده .. برام شرط تعیین کردند که یک خونه و ماشین هم باید داشته باشم و ماشینش از پراید بالاتر باشه و مهریه هم علاوه بر یک جلد کلام الله به تعداد پیامبران جهان سکه طلا باشه -نهههههه -باور کنید ..-حالا چند تا می شد -یکصد و بیست و چهار هزار تا . -مطمئنی که به تعداد پیامبران اولوالعزم نبود .. همون پنج تای معروف که با پنج تا از معصومین ما از نظر تعداد هماهنگی داشته باشه ؟/؟ -نه بابا تازه کرم فرمودند و گفتند خوردی اون رو تخفیف من .. تازه گفتند باید همراه با این فعالیتهام برم طلبگی که خیلی نون و آبداره . همون که عبا و عمامه همرام باشه کلی کاسبی می کنم . مردم منو می بینن و ازم حساب می برن .. -عارف خان همون اول سیاست ایمان خودشونو تو ضیح دادن ؟/؟ البته هر انسانی در زندگی اشتباه می کنه و جز اون 14 تن بقیه انسانها معصوم نیستند ... منیره چونه اش گرم افتاده بود . یه خورده داشت امتحان درسایی رو که این چند روزه خونده بود پس می داد .. دعاهای مخصوص و بر نامه های مذهبی رو هم مطالعه کرده بود . در مورد صحنه کربلا و روز عاشورا بعصی صحنه هاشو بیست جور توضیح داده بودند که هر توضیح و فضاسازی با اون تو ضیح قبلی زمین تا آسمون فرق می کرد . خدا پدر این آخوندا رو بیامرزه که وقتی میرن بالا منبر به خاطر تنوع مردم و این که خسته نشن و این شعائر حفظ شه هردفعه یه چیزای جدیدمیگن ولی مهم همون نتیجه و هدف و آخر کاره .. ده دقیقه ای گذشته بود . منیره چادرشو در آورد . -برادر هوا گرمه ایرادی نداره که یه خورده راحت باشیم شما هم جای برادر من . ساک دستی بزرگی با خودش آورده بود که انواع و اقسام وسیله ها و لباسها داخلش بود . نگاه هیز عارف نشون می داد که همین حالا آماده پریدن رو منیره هست . اونم حس کرده بود که این زن یه جورایی کوسش به خارش افتاده ولی هنوز زود بود که قدمهای رو به جلوی تندی بر داره . مصلحت نبود . باید دست به عصا راه می رفت . دو تا از دگمه های بلوزشو باز کرد تا سینه اشو نشون منیره بده . هنوز آموزشو شروع نکرده بودند . -برادر عارف ! اگه جای مقنعه روسری سرم باشه اذیتتون نمی کنه ؟/؟ -هیچ ایرادی نداره خواهر . مهم نفس عمل و پوششه . ما باید چشمها و دل خودمونو از گناه دور نگه داشته باشیم . روسری هم کار همون مقنعه رو می کنه . -نمی دونم چرا احساس می کنم این دستکش های پارچه ای که دستمه مزاحم کارم شده -خواهر شما خیلی وسواس هستید . این قدر به خودتون سخت نگیرید . پوشاندن دست از مچ تا ساعد مستحبه . حالا که احساس گرما می کنین اونم می تونین درش بیارین . منیره وقتی دستکشها رو از دستش در آورد و دستای خوشگلشو تو دید عارف قرار داد هوش از سر پسره کوس زیاد نکرده ربود و اونو انداخت به یاد کوس ترشیده یکی از همین زنای چادری محجبه ای که سال پیش گاییده بود . زنه بیشتر از پنجاه سال سن داشت و حتی عارف وقتی که بهش گفت که حاضره یه صیغه موقت در موقت هم بکنه زنه زیر بار نرفت . به جای این که پسره بترسه زنه می ترسید . شوهرشو از دست داده بود و بچه هاش همه سر و سامون گرفته بودند . هرچی به اون زنه می گفت پس گناهش چی . می گفت اگه بچه هاش بفهمن گناهش بیشتره . وقتی هم که کیرشو به حرام کرده بود تو کوس زنه بهش گفت اگه دوست داری حجاب کن تا به خاطر نامحرم بودن گناهی واست نوشته نشه گفت نه همون قدر که دارم یه جوون رو از گناه دور نگه می دارم کلی ثواب می کنم و کار خیر هیچوقت گم نمیشه . -عارف جون من این چیزی رو که  می گرده دور کامپیوتر نمی تونم دستم بگیرم . بهش چی میگن .. همون که باهاش کلید می کنن .. عارف خنده اش گرفته بود ..منیره خانوم کلید نمی کنن . کلیک می کنن . انتخاب می کنن . و به اونی هم که می گرده میگن ماوس -برادر عارف من یه عمره سرم به دعا خونی و عبادت و این چیزا مشغول بوده و از این چیزا سر در نمیارم . نمی تونم اینو دستم بگیرم .. بهم یاد میدی ؟/؟ -در خدمتم . باعث افتخار منه . ولی یه خورده باید سرعت خودتونو زیاد کنین .منیره ماوس رو گرفت تو دستش و بیشتر از اونچه که نابلد بود ناشی گری کرد .. عارف حس کرد که بهترین موقعیته که دستشو به بهونه آموزش بذاره پشت دست منیره و فندکو بزنه و فتیله رو روشن کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر