ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 46

امیر عزیزم داره میاد .. هر وقت ساکت شدم تو خودت می دونی و کیرت و آبت .. دیگه نمی تونم و نمی خوام حرف بزنم ولم نکن .. فقط بکن بکن بکن . دارم حال می کنم . داره می ریزه جووووووووون بازم یه طلسم دیگه داره می شکنه .. المیرا به پهلوهای امیر چنگ انداخته بود . رفته بود تو حسی که سالهای سال جزیی از رویاهاش شده بود . رویاهایی که هیچوقت فکر نمی کرد به واقعیت بپیونده . دلش می خواست آب کوسش با یه فشاری بریزه بیرون و خالی شه و اون خالی شدن یه چیز داغی رو  اطراف کوسش حس می کرد . آروم گرفته بود . دلش می خواست اون لذت همه جا پخش شه و اونم برای دقایقی آروم بگیره .. امیر به اندازه کافی کوس کرده بود و سفارش مامانشو هم می دونست . المیرا حالا طاقباز  بود . دستا و پاهاشو به دو طرف باز کرده بود تا امیر راحت تر بتونه کیرشو توی کوس مامانش فروکنه .. -اوووووههههه ماااااماااااان کوسسسست چقدر داغ و سنگینه .. -آخخخخخخ عزیزم  سنگین ترش کن . سنگین ترش کن .. کیرتو سبکش کن . از این به بعد فقط باید با کوس مامانت حال کنی کوسسسسسم آب می خواد امیررررررررر-جووووووون ماااااماااااان خیلی سنگینه .. کوسسسست کیرمو خورده .. -بخواب روم بخواب .. بذار سینه هامو به سینه هات بچسبونم . لباتو بذار رو لبام روم دراز بکش بخواب .. با تمام وجود و تنت بیفت روم . بذار یه دنیا حال کنم . لذت ببرم . امیر این کارو انجام داد ولی برای بوسیدن مادر دستشو گذاشت پشت سرش و لباشو به لبای خودش چسبوند . کیرش به ته کوس المیرا چسبیده بود . مادر داغ شده  با حس هوسهای از نو آغاز شده خودشو به زیر کیر پسرش سپرده بود . امیر هم سینه شو به سینه مامانش چسبونده و لبشو سخت به لباش فشرده بود . فقط با یه حرکت خفیف توی کوس المیرا مانور می داد . چشاشو بست و همراه با فوران نرم و روان کیرش اون لحظه ای رو تصور می کرد که آب از سوراخ کیرش در حال خالی شدن به سوراخ و فضای تاریک کوس مامانشه .  نه اون از خالی کردن آب کیرش سیر می شد و نه مامان از جذب اون .  -امیر من می خوام دوباره منو بکن . می خوام حال کنم . تازه اشتهام باز شده .. این ناز کردنای المیرا امیر رو به یاد الناز انداخته بود که همین جور براش عشوه می کرد . . فدای مامانم میشم . المیرا یه حالت سگی  به خودش گرفت و زانو هاشو گذاشت رو تخت . امیر با جفت کف دستاش کون مامانو ارزیابی کرد و بعد از این که کیرشو کرد تو کوس مامان یک آن کشیدش بالا و حس کرد که با وجود تنگ  بودن سوراخ کون عضله اش طوریه که ممکنه راحت تر باز شه . یه فشار به کونش داد و جیغ المیرا رفت آسمون .. امیر مجبور شد کون مامانه رو کرم مالی کنه .. این جوری راحت تر تونست کونشو بکنه .. -عزیزم فرصت زیاد بود کاش کیرتو توی همون کوس نگه می داشتی .. -مامان وقت زیاده تا هر وقت دوست داشته باشی من در خدمتتم . -باباتم مث تو از سوراخ تنگ خوشش میومد یادش به خیر بهترین وصیتو کرد . -خوب موقعی هم بود . -آره امیر حالا کارتو بکن .. اوووووفففففف چقدر خوشم میاد کیرتو داره به کونم حال میده . هم از این طرف حال می کنم هم هوس کوسم داره زیاد میشه .. وای سینه هام . جفت دستاشو رو سینه هاش داشت و باهاشون ور می رفت . در همین لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد .. -نه  امیر این کی می تونه باشه .. خدا مرگم بده -مامان مگه چی شده . ما که درو باز نکردیم . کسی جز من و تو و الناز کلید نداره -اوههههه امیر از این حرفا نزن . اگه الناز بدونه من دیوونه میشم . دیگه نمی تونم سرمو بالا بگیرم . -المیرا جون مگه تو خودت ندیدی که جلو چشات داشتم النازو می گاییدم و اونم عین عیالش نبود که مامانش داره نگاش می کنه ؟/؟ خب هر کاری اولش سخته و بعدا یواش یواش عادی میشه . -آره من فرق می کنم . من مامانشم . من بزرگترم -مامان جون از این فکرا نکن . برادر و خواهر با پسر و مادر هر دو یکیه .. -ولی امیر جان اونو که دیگه بابات وصیت نکرده .. امیر  به زور جلو خنده اشو گرفته بود-راست میگی -نکنه الناز باشه .. -نه بابا نصفه شبی اون چیکار داره شاید اشتباهی باشه .. المیرا پاشد و به آیفون جواب داد . وای این دیگه کی بود . الهام بود . پاشده بود اومده بود .. -امیر خاله اته . اون اینجا چیکار می کنه . من می دونم واسه چی اومده . عمرا اگه بذارم به هدفش برسه . امیر تو دیگه مال منی . گذشت اون زمان که من راحت میذاشتم هر کی بیاد تو رو از من بقاپه . من پسر بزرگ کردم و خودم باید فیضشو ببرم . امیر دیگه حتی شورتشم پاش نکرد .. المیرا و الهام قبل از این که وارد اتاق خواب شن دقابقی رو سرگرم صحبت بودند . -چی شده المیرا حالا تنهایی می خوری ؟/؟ فراموش کردی یه خواهری هم داری ؟/؟ همین تو نبودی که داشتی خودتو می کشتی که پسرم داره منحرف میشه و جوونه و نمی دونم از این حرفا اون وقت اومدی از من کمک خواستی و این من بودم که امیر رو امیرش کردم تا امروز خیلی راحت و استادانه می تونه با هر کسی که دلش خواست کنار بیاد و بهش حال بده ؟/؟ -تموم شد الهام . تازه مگه خودت دوست نداشتی  منم حال کنم و مشکل روحی و جنسی من حل شه ؟/؟ حالا باید خوشحال باشی . الهام با یه لوندی خاصی دستشو  رسوند به کوس خواهرش و گفت یادت رفت قبل از امیر یه حالی هم به تو دادم . اوخ بشکنه  دستی که نمک نداره و شلوار و شورتشم با هم کشید پایین و دستشو گذاشت رو کوسش و گفت جرهم بخوره اون کوسی که آب و نمک نداره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر