ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 42

دستامو دور کمر سمانه حلقه زده و  طوری اونو می بوسیدم که گویی سالهای ساله که باهاش آشنایی دارم . من به اون چه که می خواستم رسیده بودم . حداقل این که داشتم می رسیدم . محبت سمانه ..عشق اون .. بر جستگی سینه هاشو رو سینه خودم احساس می کردم ولی لطافت عشق اونو نمی خواستم به هوس آلوده کنم . من عاشق همکلاس قدیمم شده بودم . اون اینو نمی دونست . ولی تا کی . تا به کی این وضعیت می خواست ادامه داشته باشه . بالاخره که باید می فهمید . اگه اون می فهمید که من حقیقتو بهش نگفتم . من که فقط حقیقتو نگفه بودم دروغ که نگفتم ولی چرا .. من اخلاقشو می دونستم . ازم خیلی ناراحت می شد . -خانوم دکتر دیگه منو ویزیت نمی کنی ؟/؟ شاید خیلی چیزای دیگه هم باشه که من بخوام بهت بگم . یه سری راز های درونی دیگه ای هم داشته باشم که باید گفته شه .. -من پدرتو در میارم اگه بخوای از دوست دخترای دیگه ای باهام حرف بزنی . نمی تونم اینو دیگه تحمل کنم . تو که منو می شناسی . بلایی بر سرت میارم که مرغان آسمون به حالت گریه کنند . اون وقت خودمم گریه می کنم و از پیشت میرم . من در زندگی تحمل همه چی رو دارم جز دروغ و خیانت .. -خب سمانه جون من پس فردا میام مطب می خواستم یه چیزی رو بهت بگم که تا حالا نگفتم .. -حالا بگو -آمادگیشو ندارم .. می ترسم .. -ببینم بچه دار نمیشی ؟/؟ خیانت کردی ؟/؟ یعنی با کس دیگه ای بودی .. رابطه جنسی با زنا داری ؟/؟ بگو -نه سمانه جون از این چیزای خیانتی نیست . نگران نباش -بگو جون من -جون تو عشق من .. من و اون عاشق هم شده بودیم . نمیشه گفت به همین سادگی . شاید سی دفعه هم بیشتر رفته بودم مشاوره و اصلا هم یکساعت از حرفام یادم نیست . صد دفعه هم بعضی چیزا رو تکرار می کردم و اونم فکر کنم همه اینا رو می دونست . ولی می خواست باهام بمونه دلم نمی خواست متوجه شه که من این حقیقتو ازش پنهون کردم . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . اگه حقیقتو بهش بگم چیکار می کنه . اون با این مسئله که من دو جنسه بودم کنار اومده بود ولی از این که هدیه شده هانی .. اونو چیکار می کردم . هدیه دوست قدیمش همکلاسش می خواد با اون باشه و شایدم ازش تقاضای ازدواج کنه .. هم خنده دار میشه هم گریه دار . آیا می تونه احساس منو درک کنه ؟/؟ شاید اون وقت منو به عنوان یک دختری که از نزدیک می شناخته و حالا شدم پسر نتونه قبول کنه . -هنوزم می خوای یه میلیونو بهم پس بدی ؟/؟ -تو هنوزم نمی خوای اونو بگیری ؟/؟ -من که یه دنیا ثروت و سرمایه به نام سمانه رو در اختیار دارم -از کجا که همه من مال توست -مگه کس دیگه ای رو دوست داری ؟/؟ -یه زن مثل یه مرد نیست که هر کی رو گیر آورد بغلش بزنه -میگی من این جوریم یعنی از اون مردای بدم ؟/؟ -تا زمانی که ازت بدی ندیدم خوبی . راستش به عنوان یک مشاور یه حالت دیگه ای واسم داشت ولی به عنوان یک عشق خیلی بی شیله پیله تر نشون می داد . حس می کردم دوباره متولد شدم . خوشبخت ترین آدم روی زمینم . یه زمانی خودمو از همه بد بخت تر می دونستم و حالا راضی نبودم که این خوشبختی و این لحظات شیرینو با هیچی دیگه در این دنیا عوضش کنم . من و سمانه رو دو تا صندلی کنار هم نشستیم . دستای همو گرفتیم -هانی می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ فقط بهم دروغ نگو .. تو از کی تا حالا عاشقم شدی .. درظاهر پرسشی بود که جواب ساده ای داشت . ولی من نمی خواستم بهش دروغ بگم . خواستم طوری بهش جواب بدم که بعد ها یه توجیهی باشه .. -راستش سمانه جون از همون وقتی که منو دیدی .. -یعنی همون جلسه اول تو عاشقم بودی ؟/؟ پس بگو از همون وقتی که تو رو دیدم . -بگذریم حالا مگه چه فرقی می کنه -این جور سریع عاشق شدنها و شعله کشیدنها سریع هم خاموش میشه . این طور فکر نمی کنی هانی ؟/؟ -ولی من از اون به بعد بیشتر از سی بار اومدم پیشت ولی بیشتر سوختم .. سمانه سرشو گذاشته بود رو سینه ام . دستمو فرو بردم لای موهاش و با نوک انگشتام به سرش دست می کشیدم و با انگشتام موهاشو شونه می کردم . خیلی خوشش میومد و چشاشو بسته بود . -هانی من یه بار در زندگیم در زندگی مشترک شکست خوردم از همون روز اول با معنای دروغ آشنا شدم . نمی خوام این دروغو یه بار دیگه احساس کنم . اگه بفهمم در کار تو هم حقه ای هست دیگه نابود میشم .. نمی خواستم با این حرفاش اعصاب خودمو خرد کنم . -سمانه تو فکر می کنی تفاوت یا اختلاف موقعیت اجتماعی من و تو لطمه ای به عشقمون نزنه ؟/؟ روشو کاملا به سمت من برگردوند و گفت نشنیدم چی گفتی ؟/؟ رفتم لب باز کنم تا تکرار کنم لباشو آورد و چسبوند به لبام . همون بار اول شنیده بود که چی گفتم . می خواست بهم بگه که این مسئله هیچ اهمیتی براش نداره .. یه لحظه دلم خواست که جریان هانی و هدیه رو واسش تعریف کنم ولی به خودم گفتم همون پس فردا برم مطب و اونجا بهش بگم بهتره . شاید تا دوروز دیگه پایه های عشقمون محکم تر شه و اون دلش نیاد منو دروغ گو خطاب کنه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر